در این هنگام زن جوانی که مقابل پیرمرد نشسته بود، تصویر فرزین و پیرمرد را در صفحه گوشی تلفنش نمایان کرد و در مقابل چشمان حیرت زده پیرمرد گفت: من عروس شما و همسر فرزین هستم او در کنار من زندگی میکرد و به خدمت سربازی نرفته بود! دو ماه دیگر نیز پسرمان به دنیا میآید و ...