بیحجابها به باحجابها، باحجابها هم به بیحجابها کاری نداشتند. این دیگر از عجایب روزگار بود! خانمی با برقع [برقع. [ ب ُ ق َ / ب ُ ق ُ ] ( ع اِ ) روی بند ستور.] از بغل خانمی با اندکی دامن به قاعده یک هِدبَند رد میشد و نه آن به این چیزی میگفت نه این به آن چیزی میگفت. مگر نباید اینها به هم میپریدند؟!