
سیاستهای ترامپ، ناخواسته به عاملی برای همبستگی بیشتر اروپا تبدیل شده است. تضعیف ناتو، فشارهای اقتصادی و بیاعتمادی به واشنگتن، رهبران اروپایی را به سمت تقویت استقلال دفاعی و اقتصادی سوق داده است. اتحادیه اروپا در حال ایجاد ساختارهای مالی و نظامی مستقل است تا وابستگی خود به آمریکا را کاهش دهد. همگرایی دوباره بریتانیا و اروپا نیز سرعت گرفته است. در میان این چالشها، اروپا فرصتی برای بازتعریف جایگاه خود در نظم جهانی یافته است.
فرارو- «گیدئون راچمن» (Gideon Rachman)، ستون نویس ارشد در روزنامه فایننشال تایمز.
به گزارش فرارو به نقل از پایگاه نشریه بریتانیایی فایننشال تایمز، دونالد ترامپ شاید هرگز جایزه صلح نوبل را نبرد، اما شایسته بررسی بهعنوان یک نامزد جدی برای جایزه شارلمانی است؛ جایزهای که سالانه به کسانی اعطا میشود که در راستای وحدت اروپا گامهای بزرگی برداشتهاند. دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده با نزدیکی به روسیه، تضعیف اعتماد به ناتو، تهدید اتحادیه اروپا با تعرفهها و تشویق جناح راست افراطی در اروپا به شکلی غیرمنتظره باعث همبستگی بیشتر در اتحادیه اروپا شده است. به لطف این اقدامات، روندهایی که سالها در مسیر همگرایی اروپا متوقف شده بودند، اکنون با شتاب بیشتری پیش میروند.
سه چالش کلیدی اتحادیه اروپا؛ آیا استقلال از آمریکا ممکن است؟
سه حوزه کلیدی که نیازمند توجه ویژه هستند، عبارتاند از: ایجاد یک ساختار دفاعی مستقل در اروپا، مدیریت بدهی مشترک میان کشورهای عضو اتحادیه و تلاش برای کاهش شکاف و تقویت روابط میان بریتانیا و اتحادیه اروپا.
تغییر و دگرگونی افکار عمومی در اروپا، عامل اصلی این تحولات است. نظرسنجیهای اخیر نشان میدهند که دیدگاه مردم اروپا نسبت به ایالات متحده بهویژه در دوران ترامپ بهشدت منفی شده است. در بریتانیا، ۷۸ درصد از مردم ترامپ را تهدیدی برای کشورشان میدانند؛ این رقم در آلمان ۷۴ درصد و در فرانسه ۶۹ درصد است. نظرسنجی دیگری نشان داد که ۸۵ درصد از آلمانیها فرانسه را شریک قابل اعتمادی میدانند و بریتانیا نیز با امتیاز ۷۸ درصد از نظر اعتبار در جایگاه بالایی قرار دارد؛ اما ایالات متحده تنها توانسته ۱۶ درصد اعتماد عمومی را جلب کند.
بسیاری از رهبران اروپایی بر این باورند که ایالات متحده تحت ریاست جمهوری ترامپ به یک تهدید تبدیل شده است؛ هرچند به دلیل ملاحظات دیپلماتیک، این نگرانی را به نُدرت علنی میکنند. بااینحال، آنها کاملاً آگاهاند که اتحاد ترنسآتلانتیک (به مفهوم کشورهای دو طرف اقیانوس اطلس که یکسوی اقیانوس اطلس، کشورهای اروپایی و سوی دیگر آمریکا است) که اکنون بیش از هفتاد سال از عمر آن میگذرد، اروپاییها را به شدت به حمایت نظامی آمریکا وابسته کرده است. این وابستگی صرفاً مالی نیست؛ بلکه در حوزههایی بسیار حساستر نظیر فناوریهای پیشرفته و تجهیزات نظامی آمریکایی نیز وجود دارد که این وابستگی را به مراتب پیچیدهتر و خطرناکتر میسازد.
از بدهی مشترک تا استقلال نظامی؛ اروپا چگونه خود را برای آینده آماده میکند؟
اروپاییها از نزدیک شاهدند که توقف حمایتهای نظامی و اطلاعاتی آمریکا، اوکراین را با چالشهای بزرگی روبهرو کرده است. در نتیجه، آنها به یک استراتژی دوگانه روی آوردهاند. از یک سو میخواهند قطع حمایت نظامی آمریکا از اروپا را تا جای ممکن به تعویق بیندازند؛ از سوی دیگر، تلاش میکنند تا هرچه سریعتر برای این وضعیت آمادگی پیدا کنند. این منطق پشت تصمیم اخیر اتحادیه اروپا برای اعطای مجوز به کمیسیون اروپا جهت جمعآوری ۱۵۰ میلیارد یورو در حمایت از صنایع دفاعی اروپا است. این منابع جدید احتمالاً بر حوزههایی متمرکز خواهند شد که وابستگی کشورهای اروپایی به ایالات متحده در آنها (سامانههای دفاع هوایی پیشرفته) بیشتر است.
صدور بدهی مشترک اروپایی تنها یک راهحل برای تأمین بودجه در حوزه دفاع نیست؛ این اقدام فرصتی را نیز فراهم میکند تا یورو را بهعنوان جایگزینی برای دلار بهعنوان ارز ذخیره جهانی تقویت کند. رفتار پیشبینیناپذیر و بیثبات دولت ترامپ موجب افزایش تقاضا برای جایگزینی خزانهداریهای ایالات متحده بهعنوان یک دارایی امن شده است. هرچند تابوی بدهی مشترک اروپایی بهویژه در آلمان همواره قدرتمند بوده، اما در دوران همهگیری بهطور قابل توجهی تضعیف شد و اکنون به نظر میرسد احتمالاً بهطور کامل کنار گذاشته خواهد شد.
«فردریش مرتز» که بهزودی صدراعظم آلمان میشود، برنامهریزی کرده است تا هزینههای ملی در حوزه دفاع و زیرساخت را از محدودیتهای قانون اساسی کشورش بر هزینههای کسری معاف کند. احتیاط مالی بلندمدت آلمان به این کشور امکان میدهد که راحتتر استقراض کند، برخلاف فرانسه و بریتانیا که به دلیل بدهیهای بالا با محدودیت روبهرو هستند.
نوعی «کینزیگرایی» نظامی (به مفهوم حمایت از سیاستگذاری فعال دولت در این حوزه) میتواند بزرگترین اقتصاد اروپا را دوباره به حرکت درآورد. یکی از تاجران برجسته فرانسوی با طنزی آشکار به من گفت: «کاملاً واضح است. آلمانیها دیگر نمیتوانند خودروهایشان را بفروشند، پس تانک خواهند ساخت.» آخرین هدیه ترامپ به اروپا این است که روند نزدیکی دوباره اتحادیه اروپا و بریتانیا را پس از برگزیت تسریع کرده است. «سر کییر استارمر» و «امانوئل مکرون»، رهبران بریتانیا و فرانسه، همکاری نزدیکی در مسئله اوکراین داشتهاند. این دو همراه با فردریش مرتز میتوانند یک محور قدرتمند سهجانبه ایجاد کنند.
صندوق دفاعی جدید اروپا؛ آیا بریتانیا به همکاری نظامی با اتحادیه بازمیگردد؟
یکی از ابزارهای بالقوه برای افزایش بودجه نظامی میتواند ایجاد یک صندوق دفاعی جدید اروپایی باشد که بریتانیا نیز میتواند در آن سهیم باشد. این صندوق، علاوه بر تقویت تواناییهای دفاعی، فرصت تازهای برای همکاری بین بریتانیا و اتحادیه اروپا فراهم میآورد؛ همکاریای که میتواند از بازگشایی مجدد بحثهای پرتنش مربوط به برگزیت جلوگیری کند.
چشمانداز ترمیم برخی از آسیبهای ناشی از برگزیت نشان میدهد که این مقطع زمانی تنها یک تهدید برای اروپا نیست، بلکه میتواند بهعنوان یک فرصت نیز تلقی شود. اروپا اکنون این امکان را دارد که یک محیط اقتصادی و تجاری پایدارتر از ایالات متحده در دوره ترامپ ارائه دهد؛ موضوعی که شاید پیشاپیش در عملکرد نسبی بازارهای سهام اروپا و آمریکا نمود پیدا کرده باشد.
افزایش فشارهای دولت ترامپ بر دانشگاههای ایالات متحده، فرصتی برای اروپا فراهم کرده تا پژوهشگران برجسته را جذب کند. هرچند شکاف قابلتوجهی در میزان حقوق و منابع پژوهشی میان آمریکای شمالی و اروپا وجود دارد، هزینههای مورد نیاز در این حوزه در مقایسه با بودجههایی که صرف دفاع میشود، بسیار کمتر است. با این حال، مسیر دستیابی به همگرایی بیشتر در اروپا همچنان با چالشها و اختلافاتی همراه است. فرانسه و آلمان از همین حالا بر سر نحوه تخصیص بودجه صندوق دفاعی جدید اتحادیه اروپا اختلافنظر دارند.
هر اختلافی از این نوع، بدبینی کسانی را تشدید میکند که ادعا میکنند اروپا هرگز نمیتواند مسیری مشخص برای خود بیابد؛ اما اگر به گذشته نگاه کنیم، در مسیر دشوار تأسیس جامعه زغالسنگ و فولاد اروپا در دهه ۱۹۵۰ یا ایجاد واحد پولی مشترک در دهه ۱۹۹۰، همین شک و تردیدها وجود داشت. آنچه در نهایت رهبران اروپایی را به موفقیت رساند، نیازی سیاسی بود که به قدری قدرتمند بود که شکست را غیرممکن میکرد.
هر جهش بزرگ به سمت وحدت اروپا از دل شوکهای ژئوپلیتیکی بیرون آمد؛ چه پس از پایان جنگ جهانی دوم، چه پس از فروپاشی دیوار آهنین. اکنون با تغییرات سیاستی و رویکردهای دولت ترامپ به نظر میرسد که به پایان یک اتحاد ترنسآتلانتیک رسیدهایم. اروپا که در گذشته دو بار توانسته با نوآوری و قدرت از چالشهای بزرگ عبور کند، این بار هم قادر به انجام آن خواهد بود. اکنون فرصتی دیگر برای اثبات ظرفیت و انعطافپذیری این قاره در ساخت آیندهای مشترک فراهم شده است.