bato-adv
bato-adv
قدرت نرم، کلید مشروعیت و جذابیت؛

ترامپ و پایان قدرت نرم آمریکا

ترامپ و پایان قدرت نرم آمریکا

قدرت نرم آمریکا متکی به ارزش‌های لیبرال دموکراسی، در سال‌های اخیر با چالش‌هایی جدی مواجه شده است. سیاست‌های ترامپ همراه با ملی‌گرایی و کاهش تعاملات بین‌المللی، به تضعیف تصویر جهانی آمریکا و افزایش قطب‌بندی داخلی منجر شد. از سوی دیگر، پیشرفت‌های فناوری و رسانه‌های اجتماعی باعث تشدید اختلافات سیاسی و تضعیف دموکراسی شدند.

تاریخ انتشار: ۱۲:۵۰ - ۱۹ اسفند ۱۴۰۳

فرارو– «جوزف نای»، استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد و مبدع نظریه قدرت نرم

به گزارش فرارو به نقل از روزنامه فایننشال تایمز، همان‌طور که توسیدید (تاریخ نگار معروف یونان) بیش از دو هزار سال پیش به‌درستی اشاره کرد: «قوی‌ها هر چه بخواهند انجام می‌دهند و ضعیف‌ها آنچه را که مجبورند تحمل می‌کنند.» اما قدرت چیزی فراتر از بمب‌ها، گلوله‌ها و تحریم‌های اقتصادی است. قدرت در اساس، توانایی اثرگذاری بر دیگران برای دستیابی به نتایج مورد نظر است. این اثرگذاری می‌تواند از راه زور و اجبار حاصل شود یا از طریق جذابیت و نفوذ که راهی نرم‌تر و پایدارتر برای تأمین منافع محسوب می‌شود.

قدرت نرم؛ کلید مشروعیت و جذابیت

با اینکه قدرت نرم به تنهایی معمولاً کافی نیست، در کوتاه‌مدت، رهبران ممکن است بیشتر به قدرت سخت روی بیاورند؛ اما در بلندمدت، قدرت نرم اغلب اثربخش‌تر و پایدارتر عمل می‌کند. به‌عنوان نمونه، امپراتوری روم نه تنها به لژیون‌های قدرتمند خود متکی بود، بلکه جذابیت فرهنگ رومی نقشی کلیدی در تحکیم و گسترش قدرتش ایفا می‌کرد. مثال دیگری از قدرت نرم، فروپاشی دیوار برلین است. این دیوار نه با حملات نظامی، بلکه با پتک‌ها و بولدوزرهایی از میان رفت که مردمی از آن استفاده می‌کردند که دیگر به کمونیسم باور نداشتند و به ارزش‌ها و آرمان‌های غربی جذب شده بودند.

قدرت نرم یک کشور به میزان مشروعیت فرهنگ، ارزش‌ها و سیاست‌های آن در نگاه دیگران وابسته است. مشروعیت نیز به این موضوع ارتباط دارد که آیا اقدامات آن کشور با ارزش‌های پذیرفته‌شده جهانی سازگار است یا در تضاد با آن‌ها قرار دارد. هنگامی که یک کشور ارزش‌های مشترک جهانی را در تعریف منافع ملی خود لحاظ می‌کند، قدرت نرم آن افزایش می‌یابد.

یک واقع‌گرای هوشمند می‌داند که گنجاندن ارزش‌های مشترک در تعریف منافع ملی، هم اعتبار کشور را در عرصه بین‌المللی تقویت می‌کند و هم جذابیت آن را افزایش می‌دهد. در این میان، تفاوت قابل توجهی میان ملی‌گرایی فراگیر که بر اصول جهانی بنا شده و ملی‌گرایی انحصاری که خودمحور است، وجود دارد. برای مثال، شعار «اول آمریکا» ممکن است برای رقابت‌های داخلی ایالات متحده کارآمد باشد، اما در صحنه بین‌المللی کمتر کسی را جذب می‌کند.

فشارهای ترامپ بر متحدان؛ از دست رفتن جذابیت آمریکا در جهان

سابقه دونالد ترامپ در حوزه املاک و مستغلات نیویورک، دیدگاه محدودی از مفهوم قدرت به او داده است؛ دیدگاهی که به‌طور عمده بر اجبار و معاملات کوتاه‌مدت تکیه دارد. این رویکرد، در سیاست خارجی او نیز به وضوح دیده می‌شود. برای نمونه، زورگویی به دانمارک درباره گرینلند واکنش‌های منفی گسترده‌ای را برانگیخت. تهدیدهایی که علیه پاناما مطرح کرد، احساسات ضدآمریکایی را در آمریکای لاتین تقویت نمود. حمایت او از ولادیمیر پوتین در مقابل اوکراین، اعتماد اعضای ناتو را متزلزل ساخت و یکپارچگی این اتحاد را که بیش از هفت دهه دوام آورده بود، تحت فشار قرار داد. همچنین تعطیلی آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده ؛ سازمانی که توسط جان اف کندی برای پیشبرد اهداف بشردوستانه و تقویت تصویر آمریکا در سراسر جهان ایجاد شده بود، به وضوح از دست دادن یکی از ابزارهای کلیدی قدرت نرم آمریکا بود.

«توماس هابز»، فیلسوف قرن هفدهم، وضعیتی طبیعی را در نظر گرفت که در آن هیچ حکومتی وجود نداشت و انسان‌ها در یک جنگ دائمی همه علیه همه گرفتار بودند. او این وضعیت را وضعیتی توصیف کرد که در آن زندگی انسان «تنها، فقیرانه، ناخوشایند، خشن و کوتاه» بود؛ اما «جان لاک» که چند دهه بعد در دورانی آرام‌تر می‌زیست، به وضع طبیعی خوشبینانه‌تری باور داشت. او معتقد بود که حتی بدون حکومت، انسان‌ها می‌توانند با یکدیگر قراردادهای اجتماعی ببندند و از طریق این توافق‌ها، حقوق طبیعی خود یعنی زندگی، آزادی و مالکیت را حفظ کنند. دیدگاه لاک که بیشتر بر همکاری و حقوق فردی تأکید داشت، تأثیر عمیقی بر فرهنگ سیاسی آمریکا گذاشت.

لیبرال‌ها در سنت فکری لاک استدلال می‌کنند که اگرچه حکومت جهانی وجود ندارد، اما قراردادهای اجتماعی متعددی شکل گرفته‌اند که تا حدی نظم جهانی را فراهم می‌کنند. پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم، ایالات متحده به‌عنوان قدرتمندترین کشور جهان سعی کرد این ارزش‌ها را در قالب آنچه به‌عنوان «نظم بین‌المللی لیبرال» شناخته می‌شود، نهادینه کند. این نظم که بر پایه مؤسساتی نظیر سازمان ملل متحد و نهادهای اقتصادی «برتون وودز» بنا شده بود، به‌منظور حمایت از همکاری، ثبات و تجارت آزاد شکل گرفت. البته ایالات متحده همیشه به اصول و ارزش‌های لیبرال اعلام‌شده خود پایبند نمانده است، اما حتی با وجود این کاستی‌ها، جهان پس از جنگ جهانی دوم، با وجود شکل‌گیری این نظم، تفاوت قابل‌توجهی با جهانی داشت که در آن قدرت‌های محور پیروز می‌شدند.

قدرت نرم، رمز دوام نظم جهانی پس از جنگ

نهادهای بین‌المللی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفتند، عمدتاً با هدف پیشبرد منافع ملی ایالات متحده تأسیس شدند، اما در عین حال به حمایت از ارزش‌ها و اصول لیبرال نیز کمک کردند. این ارزش‌ها و نهادها، مانند سازمان ملل به قواعدی پایبند بودند که برای حفظ نظم جهانی ضروری تلقی می‌شدند. یکی از مهم‌ترین این هنجارها این است که کشورها نباید با استفاده از زور، سرزمین‌های همسایگان خود را تصرف کنند. روسیه، با حمله گسترده خود به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، به‌صراحت این اصل بنیادین را زیر پا گذاشت. با این حال، در سومین سالگرد آغاز این جنگ، دونالد ترامپ از محکوم کردن آشکار نقض این هنجار توسط روسیه خودداری کرد.

ارزش‌های یک کشور تأثیر زیادی بر قدرت نرم آن دارند؛ زیرا جذابیت آن به نحوه دیده شدن فرهنگ، سیاست و نظام‌هایش توسط دیگران وابسته می باشد. دموکراسی‌های لیبرال غالباً در نظرسنجی‌های جهانی جایگاه بالاتری به دست می‌آورند؛ در حالی که حکومت‌های استبدادی معمولاً در رتبه‌های پایین‌تری قرار می‌گیرند. برای مثال، ایالات متحده اغلب در صدر یا نزدیکی آن قرار داشته است؛ در حالی که کشورهایی مانند چین و روسیه معمولاً رتبه‌های پایین‌تری را به خود اختصاص می‌دهند. البته جذابیت یک کشور در همه جا یکسان نیست و ممکن است بسته به منطقه تغییر کند. برای نمونه، چین در برخی نقاط آفریقا تأثیر قابل توجهی دارد و گاه با ایالات متحده قابل مقایسه است، اما در بسیاری از مناطق دیگر به‌ویژه در آسیا، قدرت نرم آن به‌وضوح کمتر از ایالات متحده است.

چین که به‌طور چشمگیری بر منابع قدرت سخت خود مانند اقتصاد و نیروی نظامی افزوده است، دریافته که پذیرش این قدرت تنها زمانی گسترش می‌یابد که با قدرت نرم پشتیبانی شود. این نگرش باعث شکل‌گیری استراتژی راهبرد قدرت هوشمند چین شده است؛ استراتژی‌ای راهبردی که رشد قدرت سخت را با تقویت قدرت نرم همراه می‌کند. هدف از این رویکرد، کاهش نگرانی‌های کشورهای همسایه و کاهش انگیزه آن‌ها برای ایجاد ائتلاف‌های متوازن‌کننده است. رهبران چین، از جمله «هو جینتائو» و «شی جین‌پینگ»، از مدت‌ها پیش بر اهمیت قدرت نرم تأکید کرده‌اند و برای دستیابی به این هدف، مبالغ هنگفتی سرمایه‌گذاری کرده‌اند. مؤسسات کنفوسیوس که در سراسر جهان تأسیس شده‌اند، برنامه‌های کمک‌های خارجی و ترویج فرهنگ سنتی چین نمونه‌هایی از تلاش‌های این کشور برای گسترش قدرت نرم خود هستند.

دموکراسی، حقوق بشر و آزمون قدرت نرم آمریکا

قدرت نرم ایالات متحده بر پایه ارزش‌های لیبرال، دموکراسی و حقوق بشر بنا شده است. در دوران جنگ سرد، حضور ایالات متحده در اروپای غربی به‌عنوان یک «امپراتوری دعوت‌شده» توصیف می‌شد؛ در حالی که نفوذ شوروی در اروپای شرقی اغلب به‌عنوان یک امپراتوری تحمیلی تلقی می‌گردید. این تفاوت بنیادی در نحوه تعامل با متحدان، به قدرت نرم آمریکا کمک کرد تا نفوذ و جذابیت بیشتری نسبت به بلوک شرق پیدا کند.

بااین‌حال، انتقادهای دونالد ترامپ از ناتو و متحدان سنتی آمریکا در اروپا، نگرانی‌هایی را درباره تعهد واشنگتن به این ائتلاف دموکراتیک به وجود آورده است. دونالد ترامپ که خود را بیشتر یک معامله‌گر می‌بیند، نظم جهانی پس از ۱۹۴۵ را از منظر اقتصادی و تجاری مورد انتقاد قرار داده و آن را یک معامله پرهزینه و غیرمنصفانه دانسته است. به باور او، کشورهای دیگر از نظم بین‌المللی تحت رهبری آمریکا بهره‌برداری کرده‌اند. اما در این دیدگاه، گاهی نادیده گرفته می‌شود که رهبری این نظم جهانی در بلندمدت به منافع آمریکا کمک کرده است.

در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ، افول قدرت نرم ایالات متحده به وضوح خودنمایی کرد. تمرکز سیاست‌های او بر ملی‌گرایی و شعار «اول آمریکا» موجب کاهش تعاملات واشنگتن با متحدان سنتی و نهادهای بین‌المللی شد. این تغییر جهت، همراه با رویدادهای پرمناقشه‌ای مانند تلاش ترامپ برای رد نتایج انتخابات ۲۰۲۰ و حمله ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به کنگره، پایه‌های دموکراسی آمریکا را متزلزل کرد. این حوادث نه‌تنها باعث بروز اختلافات داخلی عمیق‌تر شدند، بلکه به‌شدت بر تصویری که جهان از ایالات متحده به‌عنوان نمادی از آزادی و دموکراسی داشت، تأثیر منفی گذاشتند. قدرت نرم آمریکا که به‌طور سنتی بر ارزش‌های دموکراتیک و تعهد به حاکمیت قانون استوار بود، با این تحولات آسیب دید و مشروعیت آن در عرصه جهانی زیر سؤال رفت.

اگرچه ریاست‌جمهوری جو بایدن به برخی از آسیب‌هایی که در دوران ترامپ به قدرت نرم آمریکا وارد شد، رسیدگی کرد، اما بازگشت ترامپ این دستاوردها را دوباره در معرض تهدید قرار داده است. در تاریخ معاصر، قدرت نرم ایالات متحده بارها از بحران‌هایی چون جنگ ویتنام و حمله به عراق بهبود یافته، اما این روند همواره مستلزم گذر زمان و اقداماتی هدفمند بوده است. ایالات متحده به لطف جامعه مدنی پویا و توانایی بازنگری و اصلاح بارها ثابت کرده که می‌تواند جذابیت و اعتبار بین‌المللی خود را بازسازی کند. در دوره‌های پس از بحران، اقداماتی مانند اصلاح قوانین داخلی، حمایت از حقوق بشر و ترویج خوش‌بینی در میان مردم و متحدان، تأثیر مثبتی بر تصویر بین‌المللی این کشور داشته‌اند.

آیا دموکراسی آمریکایی می‌تواند از بحران عبور کند؟

خوشبختانه هنوز شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد دموکراسی آمریکایی، علی‌رغم چالش‌های موجود، همچنان پابرجاست. هرچند دستگاه قضایی این کشور ممکن است کُند عمل کند، اما همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد. اگر سیاست‌های اقتصادی ترامپ به پیامدهای منفی چون تورم یا کاهش‌های شدید در برنامه‌های اجتماعی منجر شود، ممکن است او در انتخابات میان‌دوره‌ای ۲۰۲۶ کنترل مجلس نمایندگان را از دست بدهد. چنین تغییری می‌تواند برخی از ابزارهای نظارت و توازن را مجدداً برقرار کند.

علاوه بر این، بازارهای مالی و نهادهای فدرال نیز محدودیت‌هایی را برای اعمال قدرت بی‌رویه فراهم می‌کنند. در انتخابات ۲۰۲۰، فرهنگ سیاسی دموکراتیک در ایالات متحده نشان داد که قهرمانان محلی قادر به حفظ استانداردهای دموکراتیک هستند. دبیران ایالتی و قانون‌گذاران ایالتی در برابر فشارهای ترامپ برای تغییر نتایج ایستادگی کردند و در نهایت، نتایج انتخاباتی در بیش از ۶۰ پرونده دادگاهی به تأیید رسید.

البته این بدان معنا نیست که دموکراسی آمریکایی بدون مشکل است. دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ برخی از هنجارهای اساسی دموکراسی را تضعیف کرد و این روند در دور دوم ریاست‌جمهوری او حتی شتاب بیشتری گرفته است. در همین حال، مدل‌های تجاری رسانه‌های اجتماعی که برخی از آن‌ها تحت نفوذ ترامپ و ماسک قرار دارند، بر الگوریتم‌هایی استوار هستند که از دوقطبی‌سازی و افراط‌گرایی سود می‌برند. از سوی دیگر، پیشرفت‌های هوش مصنوعی زمینه‌ای را برای دستکاری گسترده‌تر فراهم کرده است و باعث شده تا پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی در برابر نظریه‌پردازان توطئه آسیب‌پذیرتر شوند. این موضوع قطب‌بندی سیاسی را تشدید می‌کند و چالش‌های جدیدی برای سلامت دموکراسی به وجود می‌آورد.

قدرت نرم تنها یک مؤلفه از قدرت کلی یک کشور است و برای بهره‌برداری کامل، باید به‌طور متعادل با قدرت سخت ترکیب شود. این تعامل باید به گونه‌ای باشد که هر دو نوع قدرت یکدیگر را تقویت کنند؛ نه اینکه در تقابل قرار گیرند. علاوه بر ارزش‌های دموکراتیک، ویژگی‌هایی مانند شهرت به خیرخواهی و کارآمدی نیز می‌توانند به جذابیت یک کشور در صحنه بین‌المللی بیفزایند.

با این حال، مشروعیت نقشی کلیدی ایفا می‌کند. برای بسیاری از ملت‌هایی که دموکراسی و حقوق بشر برایشان اهمیت دارد، هماهنگی یک کشور با این ارزش‌ها یک منبع حیاتی برای قدرت نرم به شمار می‌رود. به بیان دیگر، واقع‌گرایی واقعی، نه تنها قدرت سخت بلکه قدرت نرم و ارزش‌های لیبرال را نیز در نظر می‌گیرد. در مقابل، رهبرانی با خودشیفتگی افراطی مانند دونالد ترامپ، اغلب رویکردی کوتاه‌مدت و صرفاً معاملاتی را در پیش می‌گیرند که در بلندمدت به ضرر قدرت نرم کشور تمام می‌شود. اگر روند گذشته ادامه یابد، قدرت نرم آمریکا ممکن است در سال‌های آینده با چالش‌های قابل توجهی مواجه شود.

bato-adv
پر بحث ترین
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین