گویا یکی از مهمترین دلیلهایِ شما برای پافشاری در جابهجاییِ پایتخت از تهران، کمبودِ آب است. بلوچستان اگر آبِ فراوانی دارد، چرا هماکنون در تبِ تشنگی میسوزد؟!
به نامِ دادارِ دانایان
فرارو- احمد سلامیه؛ پیش از این نیز میخواستم دربارهیِ خیالِ جابهجاییِ پایتخت، برایتان بنویسم ولی از مجلس چنان دیوبادی برخاست که آن را از یادم زُدود تا اینکه معاوناوّلِ شما با نامزدکردنِ مُکران برای پایتختی داغِ دلم را تازه کرد. آقایِ پزشکیان! نمیدانم دراَنداختِ (طرحِ) چنین گزینهای را پایِ پیریِ آقایِ عارف بگذارم یا آن را یک دیوانگیِ گروهی بدانم که همگیِ هیأتِ دولتتان به آن دچار آمدهاید! کدام خِرَدی به این حکم کرده است که پایتخت را به خاکِ استانی ببرید که بیشترین ترورها در آنجا انجام میگیرد؟! دلِ کشور را در تیررسِ جیشالظلم نهادن، اگر دیوانگی نیست، چیست؟! اگر این گروهِ تروریستی هم نبود، پایتخت را به مرز بردن، آنهم در همسایگیِ کشوری که رویِ هیچ چیزش نمیشود حسابی باز کرد چه معنیای میدهد؟! تروریستپرورتر از پاکستان، کشوری را میشناسید؟! گزینهای بهتر از پاکستان برایِ همسایگی با پایتخت نیافتید که بهتازگی گامِ تیزوتندی در سلاحِ هستهای هم برداشته است؟!
گویا یکی از مهمترین دلیلهایِ شما برای پافشاری در جابهجاییِ پایتخت از تهران، کمبودِ آب است. بلوچستان اگر آبِ فراوانی دارد، چرا هماکنون در تبِ تشنگی میسوزد؟! خواهید گفت: «زمانی که پایتخت به مُکران برده شود، اراده برای چارهکردنِ کمبودهایِ آنجا جدّی و استوار خواهد شد.». با این شیوهیِ دلیلآوری، باید در کردستان، آذربایجانِ غربی، خراسانِ جنوبی، خوزستان و دیگر جاهایِ بیبهرهیِ ایران هم یک پایتختِ دیگر بسازید تا ارادهای برای آبادانیِ آنجا پدید آید! آنگاه که از تهران بار بستید، اسلامشهر و پرند و پردیس را نیمهکاره میگذارید تا بیابانِ تازهای به ایران بیاَفزایید؟! آقایِ پزشکیان! خودتان خندهتان نمیگیرد ازین شیوهیِ چارهکردنِ مسألهها؟
تا سپیده میتوانم پیشنهادِ دولتتان را خندستان (مسخره) کنم؛ باری، سخنِ فراگیرتر و مهمتری برای گفتن دارم. راهکارِ برونرفت از بُغرنجِ تهران، نه جابهجاییِ پایتخت، که مرکززدایی از آن است: بهجایِ آنکه همهیِ پایتخت را جابهجا کنید، نهادها و امکاناتِ برآمده از آنها را در کشور پخش کنید. بهرِ نمونه، چرا وزارتِ نفت در خوزستان نباشد؟! یا وزارتِ صَمت در یکی از کرانههایِ جنوب؟! آقایِ پزشکیان! اگر نگرانِ این هستید که دوریِ پایتخت از گمرکهایِ بندری، مایهیِ هزینهیِ افزودهیِ بیهوده بر کشور است، خب وزارتخانههایِ مربوط به آن را نزدیکِ آنجا ببرید؛ وگرنه بردنِ وزارتخانهیِ علوم یا فرهنگ به مُکران یا هر جایِ دیگر که برتریای ندارد بر بودنشان در تهران.
اینکه کدام وزارتخانه و نهاد به کجایِ ایران باید برده شود، موضوعیست که نیازمندِ آمایشِ سرزمینی، نیازسنجی و پژوهشهایِ دانشیِ دور از ویژهخواریهاست و آنچه منِ بنده میگویم پیشنهادیست بر پایهیِ آگاهیایِ کلِّی و غیردقیق. میتوانم جانماییهایِ اندیشیدهیِ خودم را با شما در میان بگذارم ولی نه در این نامه میگنجد و نه گرهی را خواهد گشود. مهم این است که این نکته را به شما برسانم که با پخشایشِ (توزیعِ) نهادها و امکانات در سراسرِ کشور، بی جابهجاییِ پایتخت، میتوانید با یک تیر چند نشان بزنید: پیشگیری از گسترشِ بیرَویهیِ تهران، کاهشِ جمعیِتِ تهران و آغازِ وارونهسازیِ روندِ مهاجرت، برداشتنِ فشارِ فراهمکردِ آب آن، کاستن از هزینههایِ افزودهیِ بیخودِ ترابَری و ...، بیبهرگیزدایی (محرومیتزدایی) از استانهایِ بیبهره، افزایشِ احساسِ وابستگی و تعلّقِ ملّی در میانِ ایرانیان در سراسرِ کشور و نیروبخشیدن به آن، کاستن از احساسِ تبعیضِ پیرامونیان با مرکزیان، پخشایشِ سرمایه در کشور و آبادانیِ متوازنِ آن و ....
بنیادیترین خُردههایی (ایراداتی) که میتوان بر دراَنداختِ نگارنده گرفت این دو خُرده است: ۱) چگونه باید این پخشایش را در کشور انجام داد که داد (عدالت) در آن پاس داشته شده باشد؟ و ۲) هماهنگیِ میان وزارتخانهها و نهادهایِ گوناگون با هم چگونه برقرار خواهد شد؟ در پاسخِ مسألهیِ نخست میتوانم پیشنهاد کنم که کشور را بر پایهیِ پژوهشهایِ آمایشی و نیازسنجانه به چند منطقه بخش کرد که بهرهیِ هر کدام از این منطقهها یک وزارتخانه و چندین اداره و سازمانِ وابسته به آن باشد. اگر دولت فراخی را کنار بگذارد و آماده باشد که پژوهش را بر کنش، پیشین بدارد، این کار شدنیست و به شکستنِ شاخِ غول نیز همانند نیست. مسألهیِ دوم هم با نگرشِ به هوشمندشدنِ کارها و گسترانیدنِ دولتِ الکترونیک شدنیست. افزونبراین، میتوان دفترهایِ هماهنگیای با کارمندانی اندک در تهران برای هر وزارتخانه باز کرد که کارهایِ هماهنگی میان دولت را انجام دهند؛ دفترهایی که با مردم سروکار ندارند و با خودِ دولتیان روبهرو خواهند بود.
این راهکارها هرچند دشوار باشند و پرهزینه، بیگمان، دشوارتر و گرانتر از جابهجاییِ پایتخت نخواهند بود. آقایِ پزشکیان! معمول این است که نخستین راهی که به ذهن میآید، بیشتر با فراخی و آسودگیجوییِ ما جور است تا با واقعیتِ خودِ مسأله: جابهجاییِ پایتخت، پاککردنِ صورتِ مسأله است و جابهجاییِ مسأله، نه چارهکردنِ آن.