مدیر مسئول روزنامه رسالت گفت: «بنده ماهها قبل گفتم كه دنبال این هستند تا اسلام منهای روحانیت را ترویج دهند كه این هدف، میتواند دلیلهای مختلفی داشته باشد.»
مرتضی نبوی عضو شورای مركزی جامعه اسلامی مهندسین با تاكید بر اینكه گروه انحرافی را نباید در حد "جریان" مهم دانست، در همین رابطه به پرسشهای "ایلنا" پاسخ میگوید:
برای سئوال اول، رابطه نه چندان خوب دولت با روحانیت را میتوان به افرادی مرتبط دانست كه این روزها با عنوان "انحرافی" زیر سئوال هستند؟
اینكه دولت در حال حاضر چه رابطهای با روحانیت دارد و نگاه روحانیت به عملكرد دولتیها چه نوع نگاهی است، به بحث مفصلی احتیاج دارد. واقعیت موجود، این است كه عدهای در دولت دنبال این هستند تا روحانیت را حاشیهنشین كنند و حتی جایگاه خاصی هم برای مرجعیت قایل نیستند.با این شرایط به راحتی میتوان به این نتیجه رسید كه وقتی عدهای در دولت اصولگرایی بله فكر حذف روحانیت هستند، نمیتوان نسبت به چنین رویكردی بیتفاوت بود.
منظور از "عدهای" همان جریان موسوم به جریان انحرافی است؟
تاكید من این است كه نباید تعدادی از مدیران دولتی كه با اهداف خاصی، كارهای خاصی را از خود نشان میدهند را تا حد یك جریان مهم بدانیم.آنها فقط گروهی كوچك در دولت هستند. البته تاكید دیگرم این است كه نباید بیش از آن چیزی كه هستند، جدی گرفته شوند.
حتی با وجود اهدافی كه "روحانیت" را مانعی برای رسیدن به آن میبینند؟
بنده ماهها قبل گفتم كه دنبال این هستند تا اسلام منهای روحانیت را ترویج دهند كه این هدف، میتواند دلیلهای مختلفی داشته باشد. آنها كار را حتی به جایی رساندهاند كه حتی از عدم لزوم وجود مرجعیت و حتی ولیفقیه حرف میزنند.
"حاشیهنشین كردن روحانیت" این هدف آن هم در نظام اسلامی برای رسیدن به چه هدف كلیتری دنبال میشود؟
یك نظریه كه اتفاقا در خیلی از كشورهای جهان هم پیگیری میشود و در خصوص آن برنامهریزیهایی صورت گرفته است، ترویج دینی است كه در آن مردم دیندار بر این باور هستند كه همه ادیان آسمانی و زمینی در روح واحدی اشتراك دارند كه بر اساس آن بیتوجهی به صلح، امنیت، معنویت و اخلاق رفتاری خارج از چارچوب منطق تلقی میشود. این تفكر دارای پایگاه جهانی است و به همین دلیل اعتقاد دارم كه كه گروه یا گروههایی كه این نوع رفتارها را پیگیری میكنند، به طور حتم مورد حمایت آنچنانی سردمداران خارجی این دین قرار میگیرند.
مروجان این دین مشخصا چه كسانی هستند؟
از چهرههایی چون "رنه گنون"، "شوان" میتوان به عنوان مروجان چنین دینی نام برد. این درست است كه این تفكر با هیچ كس و طرز فكری وارد جدل نمیشود، اما نباید نسبت به این مساله بیتوجه بود كه آنها به اصل مهمی چون شریعت اعتقاد و اطمینانی ندارند، كه همین موجب میشود تا مراقبت لازم را برای موفق نشدنشان انجام دهیم.
آنها برای رسیدن به اهداف ایرانی خود چقدر میتوانند امیدوار باشند؟
تحلیل من این است كه مروجان این دین، خوشبینانه در حال اجرایی كردن برنامههای مخصوص ایران هستند و گمان میكنند كه در داخل كشور از پایگاه زیادی برخوردار هستند و به راحتی میتوانند حمعیت زیادی را به سوی خود جلب كرده و بایدها و نبایدهای دین خود را به اذهان آنها تزریق كنند.
این امیدواری، امیدواریای منطقی و بر اساس واقعیتها است؟
اصلا، آنها تحت هیچ شرایطی نمیتوانند به انحراف مسلمانانی كه نظام اسلامی را در كشور خود تجربه میكنند، كمترین امیدی داشته باشند. شرایط حاكم بر جامعه ما با به گونهای است كه چنین تفكری حتی در به دست آوردن ذرهای نفوذ در بین مردم، ناكام خواهد ماند.
اینكه اشخاصی كه جامعه ذهینت خاص و البته زیر سئوالی از آنها دارد، "اطرافیان" رییس دولت خوانده شوند، چقدر میتواند هزینهساز باشد؟
خب! با توجه به انتقاداتی كه احمدینژاد در این چند وقت اخیر به جان خریده است، میتوان چنین گفت كه تحركات گروه انحرافی وجهه نفر اول اجرایی كشور را حتی در ذهن همطیفیها و حامیانش دچار خدشه كرده است. به همین دلیل بزرگان و هر كسی كه به نوعی او را دوست دارد، به طور دائم توصیه میكنند كه حساب خود را افراد زیر سئوال جدا كند تا بلكه هم از اتهامهای احتمالی مبرا شود و هم اینكه دولتش را با آرامش بیشتری اداره كند.
اما "حمایت" همچنان تنها واكنش احمدینژاد به این گروه است؟
باید به دلیل این حمایتی كه دلیلش برای هیچ كس مشخص نیست، تاسف خورد. امیدوارم احمدینژاد هر چه زودتر به این نتیجه برسد كه آنها فاصله دولتش با جبهه اصولگرایی را روز به روز بیشتر میكنند.
این گروه به طور مشخص چه هزینههای احتمالی برای جریان اصولگرایی میتواند داشته باشد؟
اینكه گروه انحرافی از متن اصولگرایی برخاسته است را نمیتوان كتمان یا انكار كرد. با این حال به دلیل موضعگیریهایی كه چهرههای مختلف اصولگرایی از خود در این چند مدت علیه آنها داشتهاند، میتوان اطمینان داشت كه نتوانند ضربهای به جبهه مهم و تاثیرگذار اصولگرایی بزنند.
حتما میدانید كه حرف و حدیثهایی درباره فعالیتهای انتخاباتیشان مطرح است.
هر فرد یا گروهی اگر در چارچوب قانون اساسی باشد و ضوابط انتخاباتی را رعایت كند، میتواند به عنوان فرد یا لیست در انتخابات شركت كرده و بخت خود را برای رای گرفتن از مرم بیازماید و هیچ كس با هیچ توجیهی نمیتواند مانع از حضورشان در انتخابات باشد.
جبهه اصلاحات هم میتواند در انتخابات حضور داشته باشد؟
صد در صد! اصلاحات در جامعه از پایگاه اجتماعی خوبی برخوردار است و به همین دلیل میتوانند با حضور در انتخابات مجلس بار دیگر فعالیتهای سیاسی خود را از سر بگیرند.
اما چهرههایی به صورت آشكار از عدم ضرورت حضور اصلاحات حرف میزنند و حتی آنها را شایسته حضور نمیدانند.
اینكه افراد به خود اجازه بدهند كه درباره فعالیتهای سیاسی جریانی تصمیمگیری كنند و حتی رای به حضور یا عدم حضورشان بدهند، رویهای اشتباه است. تاكید میكنم كه اصلاحطلبهایی كه در چارچوب نظام هستند و اصول قانون اساسی را قبول دارند، میتوانند در انتخابات شركت كنند.
میتوان گفت حضور اصلاحات به نوعی ضرورت است؟
آنها حق حضور دارند، اما اینكه اصلاحات برای شركت در انتخابات التزامی را بالای سر خود ببیند، نمیتواند منطقی باشد.
سئوال را اصلاح میكنم. غیبت اصلاحات چه تبعات منفی میتواند در پی داشته باشد؟
انتخاباتی را میتوان انتخاباتی استاندارد دانست كه هم با مشاركت بالای مردم مواجه شود و هم اینكه جریانهای مختلف در فضایی رقابتی برای رای گرفتن از مردم وارد رقابت با یكدیگر شوند. طبیعی است كه حضور جدی و پررنگ اصلاحات میتواند انتخابات ایران را به این شرایط نزدیكتر كند، چون آنها میتوانند بخشی از جامعه را به پای صندوقهای رای بیاورند.
مشاركت احتمالی پایین، چه تاثیرات منفی در كشور خواهد گذاشت؟
مطلوب نظام، انتخاباتی با مشاركتی حداكثری است و به همین دلیل باید از همه فرصتها و امكانات استفاده كرد تا انتخابات نهمین دوره مجلس با شور و شوق زیادی برگزار شود.
" اصلاحات برای داغ كردن تنور انتخابات میآیند" نظرتان در خصوص این ذهنیت چیست؟
نه تنها اصولگرایان، بلكه اصلاحطلبها هم میدانند كه پرداختن به چنین بحثی غلط است.چهرههای برجسته آنها دنبال فرصتی هستند تا با یك برنامهریزی مناسب، دوباره به بطن سیاسی كشور بازگردند و انتخابات مجلس بهترین فرصتی است كه میتواند به آنها حیاتی دوباره بدهد.