«احدی از شاه و بزرگان و علما و تجار که خون مردم را میخوردند در این صدد برنیامدند که مثل خارج کارخانه دایر کنند یا کاری کنند که صنعت قدیم ایران برنیفتد». وبا، طاعون، گرسنگی و بیماریهای دیگر تنها چیزهایی بود که به وفور یافت میشد و بیداد میکرد، «هیچ باران نبارید ... قیمت نان ... به مرور ترقی کرد».
فرارو- اگرچه طی دورههای مختلف تاریخی مهاجرت در ایران بارها اتفاق افتاده است، اما در دوره قاجاریه تعداد افرادی که وطن را ترک میکردند به اندازهای بود که خود به عنوان یک مساله تبدیل شد. به نحوی که روزنامهها داد سخن بلند کردند که «ای ابنای عزیز وطن،ای بزرگان مملکت وای صاحبان مزارع و قراوای ارباب دهات و باغات، رعیت بیچاره و فقیر فلکزده را رحم نمایید و حقوق او را ادا کنید و نگذارید که وطن مألوف را گذاشته و پریشان احوال و گرفتار وبال شده، فرار نماید». اما به نظر میآمد که گوش شنوایی پیدا نمیشد چراکه همه آنهایی که میبایست بیدار شوند در خواب غفلت و پریشانی به سر میبردند.
اما اینکه چرا جماعت ایرانی در دوره قاجاریه وطن مالوف را گذاشت و رو به سوی خارج از مرزها میکردند خود دلایل مختلفی دارد؛ مهمترین دلیل آن را باید غم نان دانست. از رهگذر هجوم کالاهای مصرفی غربی، پیشهوران دچار مشکلات اساسی شدند، اجناسی همچون چلوار، چیت، پارچه، ظروف مسی و ... از روسیه، انگلیس و فرانسه وارد میشد، «احدی از شاه و بزرگان و علما و تجار که خون مردم را میخوردند در این صدد برنیامدند که مثل خارج کارخانه دایر کنند یا کاری کنند که صنعت قدیم ایران برنیفتد». وبا، طاعون، گرسنگی و بیماریهای دیگر تنها چیزهایی بود که به وفور یافت میشد و بیداد میکرد، «هیچ باران نبارید ... قیمت نان ... به مرور ترقی کرد».
همه اینها کاهش تولید محصولات کشاورزی، رکود صنعت و تجارت و در نهایت باعث بیکاری عدهای از مردم شد، رعیت جان به لب رسیده یک راهکار داشت، آن هم دسته دسته راهی خارج از مرزها شدند. یک ایرانی مهاجر در همین خصوص میگوید: «خدا با ایران قهر کرده است، نان پیدا نمیشود، دلیل این امر جهل در وطن ما نیست، چون نان نبود مردم در این دیار پرسه میزنند». البته عدهای از آنها از شدت گرسنگی و برهنگی در مسیر میمردند، آن عده هم که به مقصد میرسیدند آن طرف مرزها با یک آغوش باز، محیط ملایم و زندگانی خالی از مشقت، از آنان استقبال نمیشد؛ پایینترین، سختترین و پُر مشقتترین کارها را در مقابل کمترین دستمزدها انجام میدادند. از این هم نباید غافل بود که برخی معلول میشدند، برخی به کام مرگ کشانده میشدند و آن عده هم که به آغوش وطن بازمیگشتند آنچنان ملول و خسته بودند که فرصت زندگی کردن نداشتند.