سوفیا لورن در سال ۱۹۶۲ برای فیلم «دو زن» ساختهی «ویتوریو دسیکا» جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن را کسب کرد و در سال ۱۹۹۱ جایزهی اسکار افتخاری را دریافت کرد.
به گزارش ایسنا، او نخستین هنرپیشهی زنی است که جایزهی بهترین بازیگر نقش اول زن را برای یک فیلم غیرانگلیسی زبان بهدست آورد. لورن در سال ۱۹۶۴ برای فیلم «ازدواج به سبک ایتالیایی» بار دیگر نامزد جایزه اسکار شد و فیلم «دیروز، امروز، فردا» با نقشآفرینی او و مارچلو ماستریانی در همان سال موفق به دریافت جایزهی اسکار بهترین فیلم خارجی شد.
لورن در سال ۱۹۶۲ جایزهی بهترین بازیگر زن را از بفتا و در سال ۱۹۹۴ جایزهی خرس طلای افتخاری را از جشنوارهی برلین کسب کرد. این بازیگر ایتالیایی در سال ۱۹۶۱ بهترین بازیگر زن جشنوارهی کن شناخته شد و در سال ۱۹۹۱ جایزهی سزار افتخاری به او اعطا شد.
از دیگر افتخارات سینمایی سوفیا لورن میتوان به کسب دوربین طلای آلمان، چهار جایزهی بهترین بازیگر گلدن گلوب، بهترین بازیگر زن جشنوارهی مسکو (۱۹۶۵)، بهترین بازیگر جشنوارهی سنسباستین (۱۹۷۴)، بهترین بازیگر جشنوارهی ونیز (۱۹۵۸) و شیر طلای افتخاری جشنوارهی ونیز (۱۹۹۸) اشاره کرد.
سوفیل لورن تنها بازیگر در قید حیات در فهرست ۵۰ بازیگر بزرگ موسسه فیلم آمریکاست و به مناسبت ۹۰ سالگی این ستاره سینما، نشریه گاردین اقدام به معرفی ۲۰ نقشآفرینی برتر این بازیگر کهنه کار کرده است.
چهاردهمین و آخرین همکاری لورن با هم بازی پرتکرارش مارچلو ماسترویانی یکی از معدود نقاط روشن در تجربه سینمایی کمدی رابرت آلتمن در مقام کارگردان است. در این فیلم این دو بازیگر نقش عاشقان قدیمی را بازی میکنند که در هفته مد پاریس دوباره به هم میرسند.
آخرین فیلم چارلز چاپلین به عنوان کارگردان (و بازیگر در یک نقش کوتاه) و اولین فیلم رنگی او، یک فیلم ناموق بود حتی حضور مارلون براندو و نقشآفرینی بی جان او نیز کمکی به فیلم نکرد و بار سنگین فیلم به دوش سوفیا لورن بود.
داستان فیلم حول دو مرد میانسال به نامهای ماکس و جان با بازی جک لمون و والتر ماتیو میگردد که دههها با یکدیگر رقابت و خصومت دارند. آنها در یک محله کوچک در مینهسوتا زندگی میکنند و روزهای خود را با آزار دادن یکدیگر و یادآوری خاطرات تلخ سپری میکنند. اما وقتی زن جدیدی به نام آنا (با بازی سوفی لورن) به محلهشان میآید، او باعث میشود که رقابت آنها شدت بگیرد.
سوفیا لورن در این اقتباس از نمایشنامه جورج برنارد شاو، نقش ثروتمندترین زن جهان را بازی میکند، اما یک پزشک با بازی پیتر سلرز سر راه او قرار میگیرد.
لورن که نقش زنی بدنام را بازی میکند، در صحرا با جان وین همراه میشود که به عنوان راهنما استخدام میشود تا به یک روحانی مقدس کمک کنند تا یک شهر گمشده را پیدا کند.
کری گرانت و لورن که پیشتر در فیلم «غرور و تعصب» همبازی بودند، یک سال بعد برای این کمدی درام «قایق خانگی» بار دیگر کنار هم قرار گرفتند. گری کرانت در نقش مردی بازی میکند که به یک خانه قایقی نقل مکان میکند و سوفیا لورن که دختر رهبر ارکستر معروفی است، برای مراقبت از سه فرزندش استخدام شده است.
جرج کیوکر کارگردانی این وسترن کوچک، اما رنگارنگ را بر عهده داشت. سوفیا لورن در این فیلم به عنوان بازیگری که با گروه تئاتر آنتونی کوئین همکاری میکند، ظاهر شده است. تهیه کننده این فیلم کارلو پونتی بود که حرفه لورن در هالیوود را پرورش داد. ازدواج آنها تا زمان مرگ پونتی در سال ۲۰۰۷ ادامه داشت.
یک وکیل آمریکایی (کلارک گیبل در فیلم ماقبل آخرش) متوجه میشود که برادر فقیدش پسری هشت ساله دارد که اکنون توسط خاله اش (لورن) نگهداری میشود.
سوفیل لورن از دوران بازنشستگی بیرون آمد تا در این درام به نویسندگی و کارگردانی پسرش، ادواردو پونتی، نقش یک بازمانده هولوکاست را ایفا کند. او با یک بچه خیابانی ۱۲ ساله سنگالی که کیف او را به سرقت میبرد، رو به رو میشود.
اولین فیلم انگلیسی زبان لورن، که در آن او نقش یک غواص یونانی را بازی میکند که مجسمهای باستانی را پیدا میکند و بین یک باستانشناس اخلاقگرا و یک کلکسیونر هولناک درگیر میشود. این اولین محصول هالیوودی بود که در یونان فیلمبرداری شد.
لورن و ماسترویانی دوباره در ملودرام رمانتیک ساخته ویتوریو دی سیکا، همبازی شدند، اما افسوس که جنگ جهانی دوم است و ماستوریانی به جبهه روسیه اعزام میشود. وقتی جنگ تمام میشود، او در سراسر اتحاد جماهیر شوروی به دنبال همسرش میگردد ...
مانند بسیاری از چهرههای مطرح هالیوود در دهه ۱۹۷۰، لورن خود را بخشی از یک گروه بازیگران پرستاره در یک فیلم در ژانر فاجعه یافت. او و همسر سابقش (با بازی ریچارد هریس) مسافران قطار اروپایی هستند که در معرض یک مرد مسافر آلوده به طاعون مرگبار قرار دارند.
در این فیلم به کارگردانی آنتونی مان، لورن در نقش دختر مارکوس اورلیوس بازی میکند که به معشوقش (استیون بوید) میپیوندد تا امپراتور مستبد کومودوس (با بازی کریستوفر پلامر) را سرنگون کنند.
داستان این فیلم به کارگردانی استنلی دونن، حول یک استاد دانشگاه به نام دکتر هستینگز (با بازی گِریگوری پک) میچرخد که در رشته زبانشناسی تدریس میکند. او به طور ناخواسته در یک توطئه بینالمللی پیچیده درگیر میشود. دکتر هستینگز به دنبال کشف معانی و رموزی از یک خط عربی قدیمی میباشد که به یک شخصیت بزرگ جنایی مرتبط است. در این میان با نورا (با بازی سوفیا لورن) آشنا میشود، که به نظر میرسد کلیدی برای حل معما باشد.
ویلیام هولدن نقش یک کاپیتان یدککش کانادایی را بازی میکند که ماموریت انتحاری نجات زیردریاییها را در جنگ جهانی دوم بر عهده دارد. او به آپارتمان یک مهاجر سوئیسی با بازی لورن پناه میبرد.
در حالی که فیلمهای انگلیسی زبان لورن اغلب او را به عنوان شخصیتی دلفریب نشان میداد، او در چندین فیلمی که مقابل دوربین دسیکا رفت، نقشهای ظریفتری را ایفا کرد. در این کمدی عاشقانه، او نقش معشوقه طولانی مدت یک تاجر بدبین با بازی مارچلو ماسترویانی را بازی میکند.
در اولین فیلم حماسه ساخته آنتونی مان، لورن نقش خیمنا بازی میکند، که ازدواجش با قهرمان وطن پرست اسپانیایی (چارلتون هستون) زمانی دچار چالش میشود که همسرش در یک دوئل، پدر او را میکشد.
لورن و ماسترویانی قدرت بازیگری خود را با بازی در نقش سه گروه از زوجهای ایتالیایی در این فیلم کمدی برنده اسکار ساخته ویتوریو دسیکا نشان میدهند.
درام نئورئالیستی و جنگی ساخته دسیکا، اقتباسی از رمانی از آلبرت موراویا، اما بر اساس واقعی وحشتناک ماروکینات است که یکی از مهمترین نقشهای حرفهای لورن را رقم زد و جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را برای او به ارمغان میآورد. او نقش مادری را بازی میکند که به همراه دخترش از بمباران رم توسط متفقین فرار میکند.
داستان این فیلم به کارگردانی اتوره اسکولا در سال ۱۹۳۸ و در جریان دیدار دولتی هیتلر از رم اتفاق میافتد. لورن نقش یک زن خانهدار پرکار به نام آنتونیا را بازی میکند که شوهر و شش فرزندش با همسایههایشان برای تماشای رژه رفتهاند. آنتونیا با یک آزادیخواه (با بازی ماسترویانی) که در انتظار اخراج از کشور است، آشنا میشوند و این دو به روشی بعید به هم پیوند میخورند و ما را با یکی از بهترین زوجهای سینمایی آشنا میکنند.