bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۶۱۴۰۵

«اربعین می‌آید»......

«اربعین می‌آید»......
اربعین می‌آید، با همان غربت غریبانه زینب.. با همان سکوت موقرانه‌ای که در حجاب اشک نهان میشود و در پستوی کوچه‌های دل، آنجا که خلوتگاه شکیب  است و میعاد زمزمه‌های سحرگاه، از چشم نا نجیب  بنی امیه دور می‌ماند..
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۷ - ۱۶ مرداد ۱۴۰۳

«اربعین می‌آید»...

با همان سوز و ناله‌های دردمندانه زینب …

با همان سختی مصائبی که بر شانه‌های دختر علی (ع) سنگینی می‌کند...

هنوز طنین آخرین خنده‌های شیرین شش ماهه حسین (ع) در میان همهمه‌های باد می‌پیچد. هنوز خاک شرمگین از  زخم پای  رقیه  سه ساله  است و دشت شرمسار از گریه‌های بیقرار او ...

اربعین می‌آید، با همان غربت غریبانه زینب.. با همان سکوت موقرانه‌ای که در حجاب اشک نهان میشود و در پستوی کوچه‌های دل، آنجا که خلوتگاه شکیب  است و میعاد زمزمه‌های سحرگاه، از چشم نا نجیب  بنی امیه دور می‌ماند..

«اربعین می‌آید»... با همان درفش سرفراز آزادی که مهیمن شرافت است و محیّن شجاعت... مصدق  حقیقت  است و موید طریقت. اربعین می‌آید،   اما هنوز تپش عطش، برکرانه فرات و هُرم بی تاب صحرای سوزان در ستبر قامت نخل‌ها، راوی سرگذشت کاروان شهادت  و ترسیم روح زخمی حقیقت...آسمان هنوز از سرخی شفق عاشورا گلگون  و صحرا هنوز در سوگ هجرت نور، خار مغیلان مصیبت بر سینه .. سینه دشت اما، یادگار ققنوس‌هایی  که در شعله ارادت به خاندان علی (ع) از دل هیچستان خضوع برخاستند و در بیکران حضرت دوست به پرواز در آمدند... *مشک‌های پاره* .. *نیزه‌های شکسته*، *خیمه‌های سوخته*، صورت‌های سیلی سرخ خورده، شلاق‌های آتش بر پیکر انداخته و خاموشی گویای کربلا اینک پس از *اربعین*، صدر ارادت زیر پای قدم‌های زینب نهاده است...

«اربعین می‌آید»، ساربانی که در کجاوه خویش خورشید را بر محمل نهاده، شوراب اندوه در سبوی صبر ریخته و *بغض چهل روز شکیب در گلو نهفته*، اینک دیگر بار قدم در برهوت تاریخ گذارده آنجا که حقیقت بر خشک چوبه‌های گزتاق‌ها دست آویخته و کبوتر آزادی زخمی و بال شکسته از بلندای نخل‌های سرفرازی، فردائیان  را به آزادگی صلا می‌دهد و بیداران را به شجاعت و دلدادگان کوی دوست را به رسالت ...

«اربعین می‌آید». گنجینه امانت برادر؛ در خرابه‌های شام مدفون است،   اما گویی سراسر دشت ترسیم چشمان کودکی است که از وحشت *دجال‌های تعصب*، کران تا کران دشت را می‌نگرد و دست‌های کوچک تنهایی اش پرچین بارجامه‌ها را محکم می‌فشارد  و افسوس که طوفان حوادث بی رحمانه، امید‌های کودکی اش ربوده  و آتش بر خمیه فتاده، با قساوت حصار امن آخرین پناهگاهش را می‌سوزاند و تیر از چله کمان رهیده، *حسرت آب را بر لب‌های تشنه اش می‌گذارد*...

اربعین می‌آید، اما غریباته‌تر از سال ۶۱  فریاد آزادگی را رساتر از چهارده قرن فریاد میزند تا *خفتگان سراب دنائت* را بیدار نماید  و *بردگان یغمای لئامت* را  از کمند بلاهت برهاند و زنجیر‌های سفاهت را از پای شرافت  بگسلاند تا درایت از  بند محیلت رها شود و ارادت از  حبس سعایت ...

«اربعین می‌آید» با همان شور عاشورایی با همان نماز تنهایی، با همان ردای سپید به خون آغشته  با همان حج  ناتمام، با همان لبیک‌های عبودیت... احرام شرافت بر قامت و تکبیر‌های بندگی بر لب، رو به کعبه حقیقت صلات عشق را اقامه می‌کنیم و نماز طریقت در محراب شهادت به جای می‌آوریم ...  

سعید نیاکوثری

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین