bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۱۷۸۱۷

سنت ومدرنیته، به شکوفه ها، به باران، برسان سلام ما را

سنت ومدرنیته، به شکوفه ها، به باران، برسان سلام ما را
برخی گفتار‌ها و باور‌ها چنان تکرار و تلقین شده اند که نزدیک شدن مگر برای بازخوانی گفته‌ها و باور‌های سیمانی در حکم "شکستن سر خویشتن" است و نه بیشتر از آن. اما قلم باید تا آنجایی که می‌پندارد برود و نقش خود را در صفحه و صحنه بزند و به هیچ نیاندیشد.
تاریخ انتشار: ۱۹:۵۳ - ۱۱ فروردين ۱۴۰۳

احسان اقبال سعید؛* یکی از مباحث مهم و پرشمار بحث "سنت و مدرنیته" است و این که معنای دقیق این واژگان کدام است؟ آیا تقابل درازدامنی میان این دو مفهوم برقرار است و جنگ ابدمدتی بسان سلم و تور دارند و یا باید آن‌ها را به ازدواج هم درآورد و از فرزندان برومندشان برای بهروزی مردمان و اجتماع سود جست؟ اما تصادف و برخورد میان این دو معنا آیا لاجرم و ناگزیر است یا جنس این برخورد ناگزیر در اذهان "هیاهوی بسیار برای هیچ" است؟ کلمات زیر برآنند تا پرتوی بر این معانی بیفکنند.

مدرنیته: رنسانس و پس از آن انقلاب صنعتی و فکری اروپا که شکل ملموس مورد دوم را می‌توان در انقلاب فرانسه و مفاهیم بر آمده از آن دانست. اندیشه‌ی‌ای ممزوج با سنت اروپایی، بریدن از جغرافای کلیسای کاتولیک قرون وسطی و به میان آمدن انسان صاحب، حق پیوندی محکم با اکتشافات و برآمدن علوم و فنون و تولید ثروت یافتند. قوت اندیشه و تولید ثروت آدم غربی را به صرافت غارت و ایلغار انداخت. او که هنوز به تمامی از میراث پاپی خود پای نبریده بود در بالای کشتی‌های توپ دارش در یک دست کتاب مقدس و در دست دیگرش خونبار آتشبار (تفنگ به تعبیر فریدون مشیری) داشت. پس راهی سرزمین‌های جدید شد. باور، ابزار، پوشش، منش و سبک زندگی او یک بن پایه برقرار ساخت که تا سال‌های بعدتر با تغییر و کسر و اضافاتی معنای مدرنیته را می‌ساخت.

سنت: بخشی از عاداتیست و باور‌ها که می‌توانند گستره‌ای از اقلیم و الزمات و اقتضائاتش و باور آئینی و نیز ضرورت یا پرهیز‌ها را شامل شود به طور کلی می‌توان سنت نامید. سنت یا یاد و خاطره و ذهنیت قدیمی است که از نوای تار و سنت عروسی تا باور دینی و نان سنگگ را شامل می‌شود. همه‌ی این‌ها رنگی از شرایط بومی و فرهنگی که از عنصر در دسترس است را شامل می‌شود. پیشتر که آمدن و شدن و وسایط ارتباط محدود و الکن بود این دایره‌ی تاثیر و تاثر کمتر و لاجرم فرهنگ دربردارنده‌ی عناصری از جغرافیایی محدود و نیز فرهنگ مهاجمان و چیرگان بوده است.

سنت برای سال‌ها در مجموع و با وجود تغییرات و گاه حذف و اضافاتش مانده و پاییده، گاه عرف شده و گاه با موضوعات شبه آیینی پیوند یافته است و در اذهان تبدیل به امر لایغیر و شبه ازلی-ابدی گشته است. سن آدمیزاد که بالاتر می‌رود می‌خواهد از امر مستقر دفاع کند و تغییر را بر نمی‌تابد.

از سوی دیگر نوستالژی و خاطره بر ذهن و زمانه اش هجوم می‌آورد. تار درویش خان تا روزگار مشروطه خواهی خیالش را پرواز می‌دهد و در خاطرش هست روزگاری که مادرش حیات داشته پای روضه‌ی ناظم البکا چه اشک‌ها فشانده است؛ و حافظ خوانی محفل صبا در دورترین نقطه ذهنش چنان نشسته که کلمات نیما و ناظم حکمت را بی معنی و نقض غرض بخواند. پس به مرور سنت می‌شود حافظ حیات و عزیزترین لحظات. البته از خاطر نبریم که امر مستقر همیشه متنفعانی هم دارد که بودن و ماندن ش نانشان را تامین و فزونی یا دست کم تضمین می‌کند. آمدن ماشین دودی ناصرالدین شاه نان گاریچی‌ها و چاروادار‌های شبدوالعظیم را آجر می‌کرد و فرهنگ فردیت، اما اعتبار ریش سپیدی و بر متکای مخملین تکیه زدن پیران را پس در مذمت امر جدید و نیز آن چه قتل سنت می‌دانستند قلم و سخن بسیار گفته و نوشته می‌شد و البته می‌شود.

مدرنیه، اما ماهیتی فرنگی داشته است. از اروپا به سوی ایران زمین روانه شد. برداشت شارحان و مفتونان آن چه در اروپا رخ داده بود (مقصودم اروپای فرهنگی و نه اروپای جغرافیایی است). پس سیما و صورت اینان هم می‌توانست نقض سنت تلقی شود. گیتار و پیانو دشمنان تار و کمانچه تصویر می‌شدند و دیگر چیز‌ها هم.

این جستار، اما از پی آن است که اساس اچنین نزاعی از اساس وجود نداشته و ندارد و یک وهم مطلق است. نه انباشت کردار گذشتگان معنای سنت و لایتغیر بودن می‌دهد و نه هر چیز نو الزاما معنای مدرنیته و کارا بودن دارد. آدم به طبع تتبعات و ذائقه‌ها و نیز الزام و نیازهایش چیز‌هایی را می‌جوید و دنبال ابزار و اندیشه متناسب و مناسب حال و روزگارش می‌گردد. همبرگر را در سفر به دندان می‌کشد و زمانی هم بر تخت با پای دراز دیزی را نوش میکند و هیچ کدام تصادفی با هم ندارند.

اگر هنر یا باوری فراموش یا کمرنگ می‌شود به دلیل چیرگی مدرنیته نیست بلکه به سبب ناکارآمدی با شرایط حاضر یا طلب تنوع است و امکان دارد اگر حداقل‌هایی را داشته باشد و یا بازسازی شود باز از دری دیگر بازگردد؛ و البته نوع بشر به سبب نرسیدن به غایت خوشخیالی و آرامش باز چیز‌های در پستو گنجه را پس از مدتی رفو کرده می‌آراید و بازی از نو...

*این جستار پیشتر در کتاب" ژاله بر رخ لاله" به طبع رسیده است.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
هم اکنون دیگران میخوانند
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین