ناپلئون بناپارت در جولای سال ۱۷۸۹ به مصر حمله کرد. اما او در این حمله فقط با خودش سربازان را نبرد بلکه ۱۵۰ دانشمند نیز او را همراهی میکردند.
به گزارش راهنماتو، باستانشناسان میگویند: «آنها با دو هدف مطالعه و استثمار وارد مصر شدند.»
اندکی بیشتر از یک ماه از حضور ناپلئون در مصر گذشته بود که در ۲۳ آگوست سال ۱۷۹۸، انجمنی علمی با نام موسسه مصر، که تا همین امروز هم به بقای خود ادامه داده است، نخستین جلسه خود را در قصری مجلل در قاهره برگزار کرد و ناپلئون نیز به عنوان معاون اول این انجمن برگزیده شد.
ناپلئون میخواست از منابع طبیعی، تاریخ و فرهنگ مصر به نفع فرانسه استفاده کند. او دانشمندان را تشویق کرد که روی پروژهها مثل ارتقاء تنورهای نان، تصفیه آب نیل و تهیه آبجو بدون رازک کار کنند.
کشتی حامل ابزار علمی و مشاهده دانشمندان در راه مصر غرق شده بود و به همین علت کار آنها سختتر از قبل شده بود.
بعد، بعد از چندین شکست در مصر، ناپلئون در سال ۱۷۹۹ به فرانسه بازگشت و بسیاری از دانشمندان را در این کشور سرگردان گذاشت.
علیرغم عقبنشینیها، مهندسان، ریاضیدانان، طبیعتشناسان و سایرین تقریبا سه سال به مشاهده، مستندنگاری و جمعآوری اطلاعات درباره هر چیزی از عتیقهجات گرفته تا بقایای مومیاییها و حیوانات که تا حد زیادی از نظر غربیها مغفول مانده بود، ادامه دادند.
آثار آنها به اکتشافات نوینی منجر شد که نتیجه آن رسمی شدن علومی مانند باستانشناسی و برانگیختن حس شیفتگی به مصر بود که تا امروز هم ادامه دارد. در این مقاله با راهنماتو همراه باشید تا بخشی از یافتههای دانشمندان در این دوران در مصر را مرور کنیم:
تا قبل از شناسایی شیمیدان معروف کلود لویی برتولت، این مفهوم که واکنشهای شیمیایی میتوانند برگشتپذیر باشند در هیچجای دنیا پذیرفتهشده نبود.
برتولت زمانی که داشت رسوب نمک در دریاچههای دره ناترون را مطالعه میکرد به شواهدی محکم که این مفهوم حمایت میکرد، دست پیدا کرد.
سنگ آهک در درون دریاچهها از نمکی به نام ناترون پوشیده شده بود که به طور طبیعی در دریاچه شکل میگرفت. مصریها از این نمک برای نگهداری اجساد مومیایی استفاده میکردند، زیرا این نمک میتوانست رطوبت را جذب و چربی را حل کند.
برتولت مشاهده کرد که این سنگ نمک که حاوی کربونات کلسیم بود، با نمک، که همچنین به نام کلراید سدیم شناخته میشود، واکنش شیمیایی نشان میداد که درنتیجه ناترون که از کربونات سدیم تشکیل شده است، تولید میشد.
شیمیدانها میدانستند که معکوس این واکنشها در شرایط آزمایشگاه غیرممکن است. اما برتولت اثبات کرد که این واکنشهای شیمیایی برگشتپذیر هستند و میزان گرما و میزان متفاوت مواد میتواند تعیین کند که واکنش شیمیایی در چه جهتی انجام گیرد.
در دوران ناپلئون باستانشناسی هنوز یک علم رسمی نبود. بیشتر دانشمندان تجربههای اندکی در قبال اشیاء باستانی داشتند. بسیاری از مقبرهها هنوز در زیر شنها مدفون و در انتظار اکتشاف بودند.
یک نویسنده و هنرمند به نام دومینیک-ویوان دنون از دیدن بناهای تاریخی مصر حیرتزده شده بود.
او به همراه ناپلئون به فرانسه بازگشت و خیلی سریع کتابی حاوی توصیفات و نقاشیها با عنوان «سفر در مصر سفی و علیا» را منتشر کرد.
در زمان حمله ناپلئون مسافران درباره اسکندریه، قاهره و سایر بخشهای مصر سفلی اطلاعات داشتند. اهرام بزرگ و ابولهول معروف بودند. اما مصر علیا هنوز ناشناخته مانده بود.
تصاویر و توصیفاتی که او از معابد و ویرانههای تبس، اسنا، ادفو و کارناک ارائه کرده بود به سرعت محبوبیت یافت. بسیاری از این تصاویر سبکهای مدرن نقاشی بودند و به عنوان اشیاء تزئینی استفاده میشدند.
معماران و مهندسان ناپلئون طراحیهای دقیقی از بناهای مصر ارائه دادند و اندازه تعداد زیادی از ابنیه باستانی در مصر را تعیین کردند. بقیه تلاش کردند اهرام ثلاثه را اندازهگیری کنند (اگر الان برایتان سوال پیش آمده باید بگوییم که هیچ سندی نشان نمیدهد که ناپلئون به اهرام ثلاثله شلیک کرده باشد.)
وقتی ژولیوس سزار ساویگنی به فرانسه بازگشت، باید ۱۵۰۰ گونه حشرهای که با خود به فرانسه برده بود را طبقهبندی میکرد. در آن زمان هنوز روشی نظاممند برای تمایزگذاری بین یک نوع شبپره یا پروانه از انواع دیگر وجود نداشت؛ بنابراین ساویگنی این روش را ابداع کرد.
مشخص شد که شبپرهها به اندازه کافی با هم تفاوت داشتند که ساویگنی بتواند آنها را در دستههای جدا از هم طبقهبندی کند. او آروارههای کوچک حشرات را به دقت مطالعه کرد. ۱۰۰۰ تصویر از حشرات کشید که برخی از آنها فقط چند سانتیمتر طول داشتند.
ساویگنی که در آن زمان فقط ۲۱ سال داشت توانست بیمهرگانی مثل کرمها، زنبورها، عنکبوتها، حلزونها و مگسها را جمعآوری کند. او همچنین نمونههایی از ستاره دریایی، مرجان و خارپشتهای دریایی را با خود به فرانسه برد.
او به همین سبک سایر حشرات را نیز طبقهبندی کرد. برخی از روشهای طبقهبندی او همچنان مورد استفاده است.
اتین جفروی سنت-هیلار قانع شده بود که دو گونه متفاوت از تمساح در رود نیل وجود دارد. او هم مثل ساویگنی یک مجموعهدار پرکار بود. او در مصر درباره خفاشها، میمونهای پوزهدراز، لاکپشتها و ... تحقیق کرده بود.
جافروی یک پسر ۱۱ ساله برده را خریده بود که به او کمک میکرد گونههای مختلف را قطعهقطعه و مطالعه کند. او تعداد زیادی از حیوانات را قطعهقطعه کرد تا حتی در گونههای متفاوت با هم نیز به الگوهای مشابهی رسید
این باعث شد نظریه «وحدت طرح» یا «وحدت ترکیببندی» را ارائه کند، یک ایده شبه-تکاملی که دهها سال بعد داروین به آن اشاره کرد.
نظریههای جفروی اغلب همکارانش را آزار میداد. از جمله تلاش او برای اینکه نشان دهد مومیایی یک تمساح که از مصر آورده بود، نماینده گونهای متفاوت از تمساح مصری است.
جفروی میگفت که آرواره این تمساح با آرواره تمساح رود نیل تفاوت دارد. به علاوه این تمساح کمتر تهاجمی بوده است.
همکاران او اصرار داشتند که او اشتباه میکند. اما ۲۰۰ سال بعد، یک زیستشناس به نام اوون هکالا، و تیمی از محققان دی. ای.ای تمساحهای مدرن و بعضی از مومیاییهای جفروی را مطالعه و حدس او را تأیید کردند. دو گونه در مصر وجود داشت: کروکودیلوس نیلوتیکوس و کروکودیلوس سوکوس.
پزشکان فرانسوی که ناپلئون را همراهی میکردند با بیماریهای ناآشنایی در مصر مواجه شدند. یکی از بیماریهایی که آنها با خودشان به فرانسه بردند، چیزی بود که نامش را بیماریِ چشمی مصری گذاشتند. امروز به آن تراخم گفته میشود که طی آن چشمها خارش میگیرند، متورم میشوند و میتواند به کوری منجر شود.
این بیماری به قدری شایع شد که پزشکان در سراسر اروپا شروع کردند به مطالعه این بیماری. جفری هم آن را گرفته بود و هفتهها به خاطرش نابینا شده بود.
تا آن زمان چشمپزشکی یک شاخه رسمی از تحقیقات علمی نبود، اما مسابقهای که برای یافتن علت این بیماری راه افتاده بود بنای شکلگیری یک رشته مجزا را گذاشت.
درنهایت یک پزشک بریتانیایی، به نام جان وتچ، تشخیص داد که چرک ناشی از چشمهای آلوده میتواند بیماری را گسترش بدهد. وتچ که میدانست این بیماری مسری است شیوهای برای پیشگیری و درمان آن پیدا کرد که نقطه عطفی در تاریخ چشمپزشکی محسوب میشود.
قرنها هیچکسی نمیتوانست هیروگلیفهای مصری که نوشتههای تصویری بودند و در اغلب بناهای مصری دیده میشدند را بخواند.
وقتی فرانسویها در جریان حمله به مصر سنگ روزتا را پیدا کردند میدانستند که این سنگ نوعی کلید ترجمه است. رمزگشایی از هیروگلیفهای مصری به اندیشمندان کمک کرد تا نوشتهها و متون روی صدها بنای باستانی مصر را بخوانند.
در سال ۱۸۰۱ بریتانیاییها درباره تسلیم شدن فرانسویها مذاکره میکردند. یکی از شروط آنها این بود که بریتانیا همه عتیقهها و مجموعههایی که دانشمندان فرانسوی جمع کرده بودند، شامل سنگ روزتا، را بگیرد.
جفروی به بریتانیاییها گفت که دانشمندان «اموال ما را ویران میکنند و قبل از آنکه دست شما به آن برسد آنها را در صحراهای لیبی مدفون میکنند یا به داخل دریا میاندازند.»
به آنها اجازه داد شد که نوشتهها و مجموعههایشان را نگه دارند.
سه متن روی این سنگ نوشته شده است. یک متن به هیروگلیف مصری، یک متن با خطوط خمیده مصری که از هیروگلیف مشتق شده و یونانی باستان. از آنجایی که هر سه متن یکی بود، دانشمندان به کمک متن یونانی توانستند دو خط دیگر را رمزگشایی کنند.
دو دهه طول کشید تا محقق فرانسوی، ژان-فرانسوا شامپولیون توانست این خطوط را رمزگشایی کند. اکنون سنگ روزتا در بریتانیای نگهداری میشود. مصر بارها تلاش کرده آن را برگرداند.
وقتی دانشمندان به فرانسه بازگشتند باید ۷۰۰۰ صفحه که شامل مطالعات آنها در مصر بود را در قالب کتابی با عنوان کتاب انجمن مصر منتشر میکردند. برای آنکه کار حکاکی با سرعت انجام شود، یک مهندس به نام نیکولاس ژاک کونته ماشینی را اختراع کرد که به صورت خودکار این فرایند را انجام میداد.
حکاکان برای آنکه بتوانند صدها تصویر را چاپ کنند باید ابتدا هر کدام را به یک صفحه از جنس مس تبدیل میکردند. ماشین کونته برای آنکه صفحات مربوط به بناها را ایجاد کند، ابتدا آسمان را در پسزمینه حکاکی و سپس آن را برنامهریزی میکرد تا ابرها را نیز رویش خلق کند.
کاری که به طور معمول بین ۶ تا ۸ ماه طول میکشید، ظرف چند روز انجام میگرفت.
با اینحال هنوز کار پرزحمتی بود و یکی از بلندپروازنهترین کارهای فرانسه در قرن نوزدهم محسوب میشود. نخستین جلد کتاب تازه در سال ۱۸۰۹ منتشر شد.
آخرین جلد در اواخر دهه ۱۸۲۰ منتشر شد؛ یعنی تقریبا یک دهه بعد از مرگ ناپلئون.