بیشتر مجرمان رویای سناریوی سریال سرقت پول یا Money Heist را در سر میپرورانند که در آن بزه و جرمی بی نقص را اجرا میکنند و با موفقیت فرار میکنند. با این حال، اوضاع به ندرت به این شکل پیش میرود، حداقل نه در هالیوود. در طول سال ها، مخاطبان با صدها فیلم درباره شخصیتهای تبهکاری مواجه شده اند که قصد دارند کاری غیرقانونی انجام دهند، اما همه چیز اشتباه پیش میرود.
به گزارش روزیاتو، در میان این فیلمهای متعدد، تعداد کمی از آنها در ذهن خریدار بلیط یا استریمر میمانند، زیرا این فیلمها عمدتاً یک خط داستانی کلیشهای را دنبال میکنند که در آنها تبهکارانی مرتکب جرم میشوند، سعی میکنند فرار کنند و سپس جلویشان گرفته میشود. اما برخی فیلمها سناریوهای هوشمندانه و شخصیتهای جذابی دارند که مخاطب را تا پایان درگیر خود میکنند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم مسحور کننده آشنا کنیم در مورد اقدامات تبهکارانهای که طبق نقشه پیش نمیروند.
مدت کوتاهی پس از بازی در نقش دو برادر به نامهای مایکل و فردو کورلئونه در فیلم پدرخوانده: قسمت دوم، آل پاچینو و جان کازال در فیلم بعدازظهر سگی دوباره به هم میپیوندند، جایی که مجرمان داستان سعی میکنند از یک بانک سرقت کنند، اما متوجه میشوند که بیشتر از ۱،۱۰۰ دلار در صندوقهای بانک وجود ندارد، چون درست بعد از خالی کردن روتین صندوقهای بانک از پول، دست به سرقت زده اند. در این فیلم، جذابیت رابطه بین دو بازیگر درست همانند چیزی بود که فیلم افسانهای مافیایی قبل ترشان دیده بودیم. پاچینو نقش رییس را بازی میکند و کازال نقش تبهکاری بی حال را بازی میکند که پشیمانی از این خطا در صورتش موج میزند.
برای بیشتر سارقان بانک، انگیزه سرقت تنها ثروتمند شدن است در حالی که در مورد سانی (پاچینو)، او تنها میخواهد هزینه عمل جراحی تغییر جنسیت معشوقش را تامین کند. علاوه بر این، او به اندازه کافی به گروگانها اهمیت میدهد تا برایشان پیتزا سفارش دهد. به همین دلیل، مخاطبان چارهای جز دلسوزی و همراهی با او ندارند. بعدازظهر سگی از استفاده از تعداد زیادی تبهکار در داستان نیز خودداری میکند. تنها سانی و سال (کازال) به عنوان خلافکار و سارقان بانک در داستان وجود دارند، بنابراین داستان بسیار متمرکزتر است.
پیش از آنکه شیطان بفهمد مرده ای، به لطف داستان غنی اش یک شاهکار تمام عیار است. در این فیلم، برادران اندی و هنک تصمیم میگیرند از فروشگاه جواهرات والدینشان سرقت کنند، زیرا هر دوی آنها نیاز مبرمی به پول دارند. این سرقت ظاهراً آسان زمانی به فاجعه تبدیل میشود که سارق بیش از حد جسور و خشن شده و در نتیجه مادر دو بردار کشته میشود. پدر آنها که به شدت عصبانی است مصم است تا مجرمان را شکار کند، غافل از اینکه فرزندانش در این کار دست دارند.
به همان اندازه که نقشه سرقت جذاب و سرگرم کننده است، پیش از آنکه شیطان بفهمد مردهای فقط در مورد تعقیب و گریز و تحقیقات پلیسی نیست. این فیلم مجموعهای از فریبکاریها و نقشههای درهم تنیده است، به ویژه رابطه هنک با همسر اندی. فیلم همچنین یک پایان فراموش نشدنی دارد که در آن پدر یکی از دو پسرش را با بالش خفه میکند، قبل از این که با جسارت تمام و مانند انسانی بیروح از محل جنایت خارج شود.
باورکردنی نیست که جرم در فیلم کشتن (استنلی کوبریک) با توجه به دقت و ریزبینی نقشه، اشتباه پیش میرود، اما هر زمان که مجرم ادعا کند که این «آخرین جرم» آنها است، مخاطبان با اطمینان میتوانند بگویند که همه چیز از هم میپاشد. نقشه توسط یک مجرم حرفهای به نام جانی کلی طراحی شده است که قصد دارد ۲ میلیون دلار از اتاق شمارش پولهای یک پیست مسابقه سرقت کند و با همسرش زندگی خوب و بی دردسری را آغاز کند.
کلی انواعی از نیروهای زبده و واجد شرایط را استخدام میکند، از یک افسر دروغگو گرفته تا یک تیرانداز، و آنها فکر همه جا را کرده اند تا مطمئن شوند که همه چیز به خوبی پیش میرود. متاسفانه یکی از آنها تصمیم میگیرد برای تحت تاثیر قرار دادن همسر خیانتکارش، نقشه سرقتشان را برای او بازگو کند. او هم که زنی بسیار شیطان صفت است، خود فردی را استخدام میکند تا از سارقان سرقت کند. از آنجا به بعد، همه چیز به بیراهه میرود.
اتفاقاتی که در فیلم موفق دهه ۹۰ برادران کوئن رخ میدهد، شاید باور کردنی نباشد، با این حال فارگو بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. در اینجا مخاطبان ویلیام اچ. میسی را میبیند که همان نقشههایی که در سریال Shameless از او دیده بودیم را طراحی میکند. شخصیت او، جری، ترتیبی میدهد که همسرش ربوده شود تا بتواند از پدر ثروتمندش باج بگیرد، اما هیچ چیز آنطور که او تصور میکند پیش نمیرود.
طمع، خیانت و بی دقتی اصلیترین مقصران این ماموریت شکست خورده هستند. تبهکارانی که او استخدام میکند به یک سرباز شلیک میکنند و خود را به اهدافی برای پلیس دیگری تبدیل میکنند، در حالی که جری به این دو تبهکار دست و پاچلفتی میگوید که باج مورد نظر او ۸۰ هزار دلار خواهد بود و سپس به پدرزنش به دروغ میگوید که آدم ربایان ۱ میلیون دلار درخواست کرده اند. همانطور که همه انتظار دارند، نقشه آنها ذرهای طبق پیش بینیها پیش نمیرود.
طرفداران بیل ماری همیشه میتوانند از او انتظار کمدی داشته باشند، مهم نیست که فیلم چقدر جدی است و وقتی شخصیت او در فیلم تغییر سریع، شاهد سرقت او از یک بانک هستند، تماشاگران شروع به لحظه شماری میکنند تا ببینند که چه زمانی کنترل اوضاع از دست او خارج شده و موضوع کمدی میشود. گریم (ماری) با لباس دلقک ها، پس از بستن دینامیت تقلبی به کمرش، یک میلیون دلار میدزدد. در حالی که او و دو همدستش در حال فرار هستند، سرنوشت به هر شکل ممکن علیه آنها توطئه میکند.
از گم شدن در بزرگراه بروکلین – کوئینز گرفته تا دیدار با سارق دیگری که از آنها دزدی میکند، این سه سارق هرگز فرصت استراحت و آرامش پیدا نمیکنند. لحظات کمدی زیادی نیز در فیلم وجود دارد، به ویژه دو مورد که شخصیتها خود را بی هوش میکنند. این فیلم در مقایسه با دیگر آثار این بازیگر، به راحتی یکی از فیلمهای بی نظیر و دیدنی بیل ماری خواهد بود که نباید از دست بدهید.
هالیوود همیشه بر این فرضیه تاکید داشته که بهترین و بی نقصترین جرمها توسط مردان اجرا میشود، بنابراین منفجرش کن یک داستان بسیار تازه و متفاوت است. در این فیلم چهار بازیگر سرشناس سیاه پوست (ویویکا فاکس، کویین لطیفه، جیدا پینکت اسمیت و کیمبرلی الیس) در نقش سرایدارانی بازی میکنند که از حقوق ناچیز خود خسته شده و برای کسب درآمد بیشتر شروع به سرقت از بانکها میکنند. وقتی کارفرمای آنها پولها را از آنها میدزدد و پس از درگیری، او را میکشند، همه چیز به بیراهه میرود. آنها سپس تصمیم میگیرند که آخرین سرقت خود را انجام دهند، اما این یکی به خوبی سرقتهای قبلی شان پیش نمیرود.
به لطف انتخابهای موسیقایی و کادربندیهای دوربین عالی و بی نقصی که اضطراب را برجسته میکنند، فضای پرتنش داستان هرگز فروکش نمیکند. به هر حال، این فیلم زاییده مغز متفکر یکی از نادیده گرفته شدهترین کارگردانان هالیوود یعنی اف. گَری گری است، کارگردانی که علیرغم ساخت فیلم هایی، چون Straight Outta Compton, Law Abiding Citizen, و The Fate of the Furious هرگز سرخط خبرها نبوده است، اما هر بینندهای که منفجرش کن را تماشا کند، احتمالاً به سراغ دیگر فیلمهای او نیز خواهد رفت.
برای شروع حرفه کارگردانی، سگهای انباری فیلمی بسیار قابل توجه و برجسته است. این فیلم درباره شش مجرمی است که پس از کمین نیروهای پلیس مجبور میشوند پس از شروع یک سرقت، راهشان برای فرار را با تیراندازی باز کنند. آنها در حالی که در یک انبار مخفی شده اند، متوجه میشوند که از قبل برایشان نقشه کشیده بودند و نقشه آنها لو رفته بود و البته یکی از آنها در واقع یک افسر مخفی پلیس است.
به طور کلی، سگهای انباری فیلمی بسیار خونین است، اما به دلیل هنری که در آن نهفته است، یک شاهکار است. کوئنتین تارانتینو برای قویتر کردن فیلم و در عین حال بازی با نقاط قوت بازیگران مطرحش، به شدت به تقلید ادبی و ادای احترام به فیلمهای برجسته تاریخ سینما متکی است. خود سرقت هیچ وقت نشان داده نمیشود، بنابراین طرفداران فرصت زیادی برای لذت بردن از هرج و مرجی که در ادامه سرقت به وجود میآید، دارند.
منتقدان سینمایی همیشه در مورد آثار مایکل بی حرفهای تندی برای گفتن داشته اند، با این حال این کارگردان به طرز شگفت انگیزی پس از اکران فیلم آمبولانس مورد تحسین اکثر منتقدان قرار گرفت. در این فیلم ویل شارپ (یحیی عبدالمتین دوم)، کهنه سربازی است که از برادر خوانده اش دنی (جیک جیلنهال) برای عمل جراحی همسرش کمک مالی میخواهد و این دو در نهایت به ایده سرقت از یک بانک میرسند. اما این نقشه زمانی خراب میشود که یک افسر میآید تا با یکی از تحویلداران بانک قرار عاشقانه بگذارد. در ادامه تیراندازی بین پلیس و سارقان آغاز میشود و پس از آن دو برادر سوار بر یک آمبولانس فرار میکنند.
آمبولانس به شدت از نقاط قوت بازیگران اصلی خود بهره میبرد در شرایطی که هر دوی آنها هیچ گاه بازیهای بدی از خود نشان نداده اند. همچنین کارگردان راههای ابتکاری و خلاقانهای برای طولانی کردن آنچه که باید یک تعقیب و گریز سریع باشد، پیدا میکند. برای بیش از ۲ ساعت، آمبولانس به حرکت خود ادامه میدهد و زمانی که بالاخره اوج داستان فرا میرسد، مشخص میشود که ارزش صبر کردن را داشته است.
دومین همکاری مشترک بین آل پاچینو و رابرت دنیرو تا به امروز، هنوز هم به وفور مورد بحث قرار میگیرد و دلیل اصلی آن بازی موش و گربه جذاب بین نیل مک کالی (دنیرو) سارق و ستوان وینسنت هانا از پلیس لس آنجلس (پاچینو) است. برای نیل، اوضاع زمانی خراب میشود که مردانش در جریان سرقت محمولهای به ارزش ۱.۶ میلیون دلار از یک خودروی زرهی، نگهبانان را میکشند؛ بنابراین بخش عمدهای از زمان فیلم مخمصه به درگیری نیل با تیم خودش اختصاص دارد، در شرایطی که هانا به آرامی تلاش میکند تا او را به دام بیندازد. عطش سارق اصلی داستان برای انتقام گرفتن نیز به نوبه خود به اشتباه بزرگ او تبدیل میشود. در یک لحظه، او فرصت آسانی برای فرار پیدا میکند، اما تصمیم میگیرد ابتدا به سراغ یکی از همکاران سابقش برود. این اقدام او را در رادار هانا قرار میدهد و منجر به یکی از رضایت بخشترین تعقیب و گریزهای نهایی در تاریخ سینما میشود.
در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، هیچ کس بهتر از استیو مک کویین نقش یک مرد خونسرد و جذاب را بازی نمیکرد. فیلم گریز پس از آن ساخته شد که مک کویین در فیلم بولیت، فورد موستانگ GT خود را در خیابانهای سان فرانسیسکو حسابی گرداننده بود، پیش از آن سوار بر یک موتورسیکلت در حال فرار از اردوگاه اسرای جنگی آلمان در فرار بزرگ باشد.
در این فیلم، یک تاجر فاسد به داک (مک کویین) کمک میکند تا در ازای سرقت از بانک به همراه تیمی که در اختیارش قرار خواهد گرفت، به او کمک کند تا آزادی مشروط پیدا کند. مراحل اولیه عملیات به خوبی پیش میرود تا زمانی که غرور و بی دقتی باعث خراب شدن نقشه سرقت میشود. داک باهوش پولها را میگیرد و سعی میکند با همسرش به مکزیک فرار کند، اما این سفر آسان نیست، چون هم ماموران پلیس و هم اشرار آنها را تعقیب میکنند.