کوچهها، میدانها و خیابانهای این منطقه برای آنها، یادآور خاطراتی است که با آن بزرگ شدهاند و دل کندن از این خاطرات برایشان سخت است. یکی از این افراد «التفات امجدی» نام دارد. متولد سال ۳۶ است و سال ۴۹ از شهرستان سراب به تهران آمده است. از سال ۵۹ در شهرک شریعتی ساکن شده و به خوبی با روند شکلگیری و رونق محله در این سالها آشناست.
به گزارش همشهری آنلاین، «آن زمان که ما به تهران آمدیم، خبری از خانه و محله در این منطقه نبود. همه زمینها کشاورزی بود و قسمتهای زیادی از آن هم شبیه بیابان بود.»
«التفات امجدی» حرفهایش را اینطور شروع میکند و با یادآوری خاطرات گذشته میگوید: «سال ۴۹ که به تهران کوچ کردیم، در محله نازیآباد فعلی ساکن شدیم. بعد هم در سال ۵۴ به محله جوادیه رفتیم. از همان زمان به منطقه ۱۹ رفت و آمد داشتیم، چون به محلههای نازیآباد و جوادیه چسبیده بود. وسط این محلهها هم، فرودگاه قلعه مرغی قرار داشت.»
وقتی از امجدی میخواهیم کمی درباره وضعیت فرودگاه قلعه مرغی در آن روزها برای ما صحبت کند، آه بلندی کشیده و میگوید: «اطراف فرودگاه حصار نداشت و شبیه یک زمین بایر و بیابان بود. بچهها به شوق دیدن هواپیماها وارد فرودگاه میشدند و چند نفر از دوستانمان هم در این فرودگاه زخمی شده و فوت کردند. مردم نامهای نوشته و امضا کردند تا ارتش جلوی تلفات را بگیرد. بعداز آن در سال ۵۰، اطراف فرودگاه با سیم خاردار محصور شد. سپس کاربری فرودگاه تغییر کرد و به پادگان تبدیل شد. بعد از انقلاب هم، وقتی که خانههای زیادی در اطراف پادگان ساخته شد، دیوارهای بلندی دور آن کشیدند تا اینکه در سال ۹۰ تخریب و به بوستان ولایت تبدیل شد. درحقیقت، فرودگاه قلعه مرغی نقش مهمی در شکلگیری محله شریعتی داشت.»
این ساکن قدیمی محله شریعتی شمالی با بیان اینکه پادگان قلعه مرغی معضلات زیادی برای اهالی ایجاد کرده بود، میگوید: «صدای هواپیماها زیاد بود و زمانی که باد میآمد، گرد وخاک زمینهای پادگان به هوا برمیخاست و به خانههای ما وارد میشد.»
امجدی درباره چگونگی تردد مردم در آن روزها به محلههای مختلف میگوید: «نقطه اتصال محلههای شریعتی (شهر شاهپور سابق)، جوادیه و نازیآباد، کوچه شهید «منور دورباش» فعلی بود. مردم از این کوچه به محلههای مختلف تردد میکردند و آن زمان، خیابان شهید لطیفی که حالا به معبر اصلی محله تبدیل شده و محلههای مختلف را به همدیگر متصل کرده، عرض خیلی کمی داشت. خیلی از روستاییها، گوسفندهای خود را از طریق جاده ساوه (بزرگراه شهید آیتالله سعیدی فعلی) به شهرک شریعتی آورده و شبها در کاروانسرای حاج مرتضی وثوقی استراحت میکردند. این کاروانسرا در خیابان مهران فعلی قرار داشت و حالا به مجتمع مسکونی سهند تبدیل شده. سپس، گوسفندهای خود را از طریق خیابان ۱۲ متری غار (شهید امکانی فعلی) و کوچه شهید «منور دورباش» بهصورت پیاده به کشتارگاه (میدان بهمن) میبردند.»
وی ادامه میدهد: «در وسط سهراه شریعتی فعلی، پاسگاه ژاندارمری وجود داشت و صاحب بیشتر زمینهای اینجا فردی به اسم نوخواسته بود. اشخاصی به نامهای مرزبان و شهبازی هم، زمینهای زیادی در اینجا داشتند. وقتی ما به این محله آمدیم، چندنفر برای خودشان خانه ساخته بودند. «محمدزاده»، «حاج آذری»، «بابا اسدی»، «حسین قصاب»، «اکبر اکبری»، «محمدعلی عدالت»، «علی لطف اللهزاده»، «مختار»، «حاج ایمان» و «عظیمی» از کسانی بودند که در اینجا خانه داشتند. بین سالهای ۵۱ و ۵۲ ساخت خانهها در این محله شروع شد. آن زمان نیروهای شهرداری در اینجا مستقر نبودند و بعدها افرادی به اسم «نایب» به ساخت خانهها نظارت میکردند. بعضی از آنها از مردم و مهاجرها پول میگرفتند و اجازه میدادند که در عرض ۲ روز خانهای برای خودشان بسازند.»
امجدی سعی میکند خاطرات گذشته را به خوبی به یاد بیاورد. وی پس از کمی سکوت میگوید: «کمکم اینجا شکل محله به خود گرفت. نخستین کسی که در اینجا بنگاه معاملات مسکن راه انداخت، فردی به اسم «حاج امیر» بود که ما اورا به اسم پدر فرامرز میشناسیم. در ابتدای خیابان شهید لطیفی فعلی، کارخانه کشمشسازی راه افتاد و کارخانه کوددانی در انتهای خیابان شهید امکانی (چسبیده به پادگان قلعه مرغی) ساخته شد. در اواسط خیابان لطیفی هم حمام بزرگی ساخته شد که ۳ سال پیش به یک تالار پذیرایی (بزرگمهر) تغییر پیدا کرد. تعدادی از یزدیها هم در اواسط خیابان مهران (ایستگاه قالیشویی) گرمابه عمومی ساختند و بچهها به مدرسه سیدجمالالدین اسدآبادی میرفتند تا درس بخوانند.»
وی درباره چگونگی تأمین آب شرب اهالی میگوید: «زمینهای کشاورزی دارای چاه آب بود. البته، چندچشمه هم در محله وجود داشت. مردم نیز از همین چاهها آب موردنیاز خودشان را تأمین میکردند تا اینکه منبع آب بزرگی در باغ شهبازی (ایستگاه قالیشویی) راه افتاد. یک شیرآب در هر کوچه گذاشتیم و اهالی از آن استفاده میکردند. یک ترانس برق هم در ایستگاه قالیشویی نصب شد که برق آن از «سهراه سرگردان» (بزرگراه جوانه) تأمین میشد.»
امجدی میگوید: «سختیهای زیادی کشیدیم تا محله شریعتی شمالیآباد شود. آن زمان، خود اهالی کوچه و خیابانها را بهصورت خودیاری آسفالت میکردند. مسجد جامع حضرت ابوالفضل (ع) را خودمان ساختیم و در همین مسجد برای رفع مشکلات محله و همسایهها تصمیمگیری میکردیم. بسیجیها امنیت محله را تأمین میکردند. جویهای آب بهصورت نوبتی پاک میشد و جشن عروسی و مراسم ختم اهالی در خانه همسایهها برگزار میشد. همه اهالی همدیگر را میشناختند و عصرها در میدانگاهی ابتدای خیابان مهران که حالا به پاتوق محله تبدیل شده، دور هم جمع شدیم و با همدیگر حرف میزدیم.»
وی در پایان میگوید: «حالا همه چیز تغییر کرده. محلهآباد شده، اما خیلی از خصوصیات خوب ما هم عوض شده. از حال همسایههای خود خبر نداریم. بیشتر اهالی برای رفع مشکلات محلهکاری انجام نمیدهند و فقط از اعضای شورایاری توقع دارند. سرقت از خانه و خودروهای مردم در خیابان شهید امکانی زیاد و امنیت در محله کمرنگ شده است.»
تا نیمه اول سال ۱۳۰۱ در شهر تهران مکان مشخصی برای فرود و پرواز هواپیماها وجود نداشت. انگلیسیها در تیرماه سال ۱۳۰۱ درخواست اعزام ۲ فروند هواپیما به تهران کردند و دولت وقت به فکر اختصاص زمین مناسب و مسطحی برای فرود آنها افتاد. با بررسیهایی که صورت گرفت، زمین قلعهمرغی برای این کار مناسب تشخیص داده شد و به تدریج، این محل به نخستین فرودگاه تهران تبدیل شد. هشتم مردادماه سال ۱۳۰۱ زمان بهرهبرداری رسمی از نخستین فرودگاه تهران در قلعهمرغی بود و ۲ فروند هواپیمای انگلیسی از طریق بغداد وارد شهر تهران شد. سرهنگ نخجوان هم پنجم اسفند سال ۱۳۰۴ توانست پس از سفری طولانی به تهران وارد شده و در قلعهمرغی به سلامت فرود آید. به اینترتیب، برای نخستین بار، یک هواپیما متعلق به ایران توسط این خلبانی ایرانی در آسمان پایتخت دیده شد و پیشگام پرواز در مسیر طولانی پاریسـ تهران شد. این فرودگاه ۳۰۰ هکتاری در ۱۲ آذر سال ۷۵ به شماره ۱۷۸۸ ثبت ملی و به مرور زمان به پادگان قلعه مرغی تبدیل شد. اواخر سال ۸۹ بود که براساس توافق نیروی هوایی و شهرداری تهران، این پادگان تغییر کاربری داده و با کاشت ۲ نهال توسط رهبر معظم انقلاب، به بوستان بزرگ ولایت تبدیل شد و سوم خرداد سال ۹۰ به بهرهبرداری رسید.