در یکی از روستاهای وادیِ اوریکا در نزدیکی پایتخت مراکش آرامگاهی مقدس بر روی قلهی یک کوه قرار دارد که رود اوریکا در دامنهاش جاری است.
به گزارش مبلغ به نقل از شعوبا، اهالی روستا این آرامگاه را متعلق به «ستی فاطمه» (سیدتی فاطمه، بانو فاطمه) میدانند. در کنار قبر «بانو فاطمه» دختران او به نامهای «تیجیست» و «تیعزه» نیز مدفوناند. هر سه قبر در کنار هم با پارچهای به رنگ سبز پوشانده شدهاند.
مردم آنجا بانو فاطمه را یکی از اولیای صالح خداوند و فردی صالح، عابد و زاهد میشناسند. او فرزند «سیدی عمرو» (آقا عمرو) است؛ روحانی مشهوری که خودش نماد بذل و بخشش و نیکی نزد اهالی روستا محسوب میشود.
آنها میگویند بانو فاطمه زندگی خودش را وقف رسیدگی به امور فقرا، تهیدستان و همچنین عبادت، آموزش قرآن، فقه و حدیث به مردم کرده بود.
در آرامگاه بانو فاطمه، که مقصد زائران بسیاری است، یک اتاق جداگانه وجود دارد که پر است از پارچههای سبز رنگی که پیشتر برای پوشاندن قبرهای بانو فاطمه و دو دخترش استفاده شدهاند.
به گفته یکی از زائران، دختران و زنانی که برای زیارت آرامگاه این بانوی مشهور میآیند تکهای از این پارچه را جدا کرده و آن را به تکهای از لباسهای خود که همراه آوردهاند گره زده و آن را در حالی که خواسته خود از قبیل ازدواج یا فرزندآوری را بر زبان میآورند به حفاظ مشبک پنجره اتاق گره میزنند.
زنی به نام کوثر که برای زیارت آرامگاه و طلب حاجت به آنجا آمده است درباره دلیل حضورش در این مکان میگوید: «۳۴ سال سن دارم. بیکار و مجرد هستم. همه به من میگویند که تو دیگر شانس ازدواج نداری و مرا ترشیده خطاب میکنند.
از این نگاه جامعه خسته شدهام. به زیارت چندین مرقد و ضریح و خانقاه و دعانویس رفتهام، اما فایدهای نداشته است. یکی از آشنایان به من توصیه کرد که با خلوص نیت و با آوردن تعدادی شمع سفید به زیارت بانو فاطمه بیایم و اگر این کار را بکنم یافتن شوهر برایم آسان خواهد شد. این همان چیزی است که من میخواهم».
مراکش به داشتن آرامگاهها و زیارتگاههای پرشمار معروف است؛ به گونهای که نمیتوان شهر یا روستایی را یافت که در آن یک مرقد منتسب به یک، ولی صالح خداوند یا یک انسان نیکمنش وجود نداشته باشد. به همین دلیل هم به کشور «هزار ولی» مشهور است.
این آرامگاههای مقدس معمولا در ساحل دریا یا در کنار درهها و رودخانهها قرار دارند. همهی آنها متعلق به یک مذهب نیستند، بلکه هر کدام مربوط به یکی از طریقتهای صوفی از جمله بودشیشیه، تیجانیه، حمادشیه و عیساویه هستند.
پراکندگی بسیار زیاد آرامگاههای مقدس در مراکش فرهنگ دینی این کشور را تحت تاثیر قرار داده است. مراکش را سرزمین اولیا نامیدهاند؛ زیرا در آن بیش از پنج هزار مرقد مقدس وجود دارد که هر یک نیز داستان خاص خود را در میان مردم دارد.
محمد بوداری، روزنامهنگار و پژوهشگر، درباره این پدیده در مراکش میگوید: «زیارت آرامگاهها، خانقاهها و زیارتگاههایی که امروزه در همهجای مغرب وجود دارند فقط ویژه زنان بیسواد ناآگاه نیست، بلکه تعداد زیادی از زنان تحصیلکرده با مدرک دانشگاهی نیز هستند که این کارها را انجام میدهند.
از طرفی این پدیده ویژه زنان طبقات اقتصادی پایین جامعه هم نیست، بلکه برخی از زنانی که به آرامگاهها رفتوآمد دارند و از آنجا طلب حاجت میکنند زنان طبقه مرفه و ثروتمند جامعه هستند».
او در تحلیل این پدیده میافزاید: «برای تبیین این امر باید وضعیت زن و نقشی که در طول تاریخ از سوی مردان جامعه به او داده شده است را در نظر گرفت. دیدگاه مردسالار جامعه نسبت به زن، با وجود رشد و پیشرفت مردان در زمینههای تحصیلی و اجتماعی، همچنان در بند اندیشههای واپسگرایانه و عقبماندهای است که زن را فقط ابزار تولیدمثل و موضوع ازدواج میداند.
در نتیجه هرگاه زن در ادای این نقشها شکست بخورد دیدگاه جامعه نسبت به او منفی میشود و زن را مجبور به جستجوی راهحلهایی برای خشنود ساختن خانواده و در امان ماندن از نگاه و برچسبهای اجتماعی میکند. اگر زن راهحلی نیابد به آرامگاهها، خانقاهها و زیارتگاهها میرود تا شاید حاجت خود را از کرامات اولیای صالح و بندگان نیکمنش خداوند به دست بیاورد».
بر اساس گفتههای محمد بوداری، این اولیا بهعنوان افرادی صالح و باتقوا همواره در زمان حیات و پس از آن مورد احترام و محبت مردم هستند. آنها در سطوح مختلف نقشهای تاریخی مهمی را در زندگی اجتماعی مراکش، بهویژه در ابتدای قرن پانزده میلادی و همزمان با دستدرازیهای استعمارگرانی که به دنبال نفوذ در مراکش از راه بنادر و شهرهای ساحلی بودند، ایفا کردهاند. این بر ارزش اولیا و همچنین سران برخی خانقاهها، که در مبارزه با استعمار نقش داشتند و مردم را برای «جهاد علیه کفار» فراخواندند، افزوده است.
از طرفی آنچه بر مقدس بودن آنها افزوده، اصل و نسب آنان و بهطور مشخص انتساب آنان به اهل بیت پیامبر اسلام است؛ حالا چه بهشکل حقیقی و چه بهصرف ادعا.
عامل دیگری که مقدس بودن این افراد را برجسته میکند نسبت دادن برخی معجزات و اعمال خارقالعاده به آنان است که از طریق روایتها و داستانها همواره بین نسلهای مختلف سینهبهسینه نقل شدهاند.
بهاعتقاد مردم این اعمال خارقالعاده با مرگ افراد متوقف نمیشود، بلکه همواره از طریق قبرها و آرامگاههای این افراد برقرار میماند. همین اعتقاد موجب شده ارادت و طلب حاجت مردم از این افراد پس از وفاتشان نیز ادامه پیدا کند.
بوداری میگوید نام برخی از این «اولیای صالح خداوند» به درمان برخی بیماریهای خاص یا حاجت دادن به زنان نازا و دختران جویای شوهر گره خورده است. زنان و دختران بر اساس نوع حاجت و نیازی که دارند به زیارت آرامگاههای مشخصی میروند.
یکی از معروفترین آرامگاهها در مراکش مرقد «بوشعیب الرّداد» در نزدیکی شهر أزمور در جنوب غرب کشور است که معمولا زنان نازا از همهجا به زیارت آستان او آمده و طلب فرزندآوری میکنند.
از دیگر آرامگاههای مشهور در همان شهر آرامگاهی متعلق به یک زن صالحه به نام «لاله عیشه البحریه» است که سایه مجرد بودن را از سر دختران جویای شوهر دور میکند. دخترانی که جوانی خود را در حال سپریشدن میبینند و تا کنون خواستگاری نیافتهاند از همه جای کشور به زیارت این مرقد میآیند تا از این طریق به آرزوی خود برسند.
در میان دخترانی که برای زیارت میآیند دختران تحصیلکرده، بیسواد، فقیر و ثروتمند وجود دارند. همه آنها برای تغییر وضع موجود و رسیدن به یک مقبولیت اجتماعی در جامعهای که دید خوبی نسبت به دختران مجرد ندارد به زیارت آنجا میآیند.
مرقد «سیدی یحیی بن یونس» در شرق کشور نیز همین گونه است. این آرامگاه هم مقصد بسیاری از زنان نازا و دختران مجردی است که به امید فرزندآوری و ازدواج به آنجا میآیند.
در نزدیکی مرقد سیدی یحیی آرامگاه دیگری وجود دارد که محل دفن بانویی به نام «لاله یطو» است. مرقد او مقصد زنانی است که از نافرمانی همسران خود رنج میبرند و بهگفته آنان ضریح این ولیِ خدا توانایی خارقالعادهای در زمینه رام کردنِ مردان نافرمان دارد.
در نزدیکی شهر مکناس مرقد «سیدی علی بن حمدوش» قرار دارد که زائراناش حاجت خود را از چشمه آب و درختی که در آستان آن وجود دارد طلب میکنند. آنچه این مکان را از سایر آرامگاهها متفاوت ساخته است، حضور همجنسگرایان در آنجاست. معروف شده آستان این ولیِ خدا محلی برای اینگونه افراد است و هیچکس در آنجا برای آنها مزاحمتی ایجاد نمیکند. آنها به آنجا میآیند و در آزادی کامل مراسم سالانه گرامیداشت «آقا سید علی بن حمدوش» را برگزار میکنند.
آرامگاه «بویا عمر» از دیگر زیارتگاههایی است که از قرن ۱۶ میلادی به درمان بیماران روانی شهرت داشته است. البته این مرقد مقدس که در شمال پایتخت مراکش قرار دارد اخیرا در پی بدرفتاری با بیمارانی که به آنجا آورده میشدند از سوی وزارت بهداشت مراکش تعطیل شد.
بوداری میگوید: «به نظر من، با وجود موضع سلفیها و تندروهای دینی، اصل زیارت اماکن مقدس با توجه به مقدس بودن، پاکی و دور بودن آنها از هرگونه ناپاکی، عمل قابل سرزنشی نیست. آنچه باید مورد انتقاد قرار بگیرد آدابی است که در آن اماکن به جا آورده میشود.».
حکومت مراکش از بدو استقلال اهتمام ویژهای نسبت به آرامگاهها و عبادتگاهها داشته است. همواره بودجه سالانهای برای این اماکن تعیین میشود و وزارت اوقاف آن را میپردازد. گاهی بذل و بخششهایی از سوی پادشاه برای ترمیم، بازسازی و اداره این زیارتگاهها میشود تا معنویت مردم مراکش، تمسک آنها به ارزشهای اسلامی و فرهنگ صوفیگری وابسته به مذهب مالکی را تقویت کنند.
همزمان با پدیدار شدن تروریسم به عنوان یک تهدید برای کشورها و انفجار سال ۲۰۰۳ در دارالبیضاء، عبادتگاهها و طریقتهای صوفی به بخشی از سیاست دینی مورد حمایت دولت برای مبارزه با تندروی دینی تبدیل شدند.
در مراکش خانقاههایی وجود دارد که دایره تاثیرگذاری آنها فراتر از مرزهای کشور است. این خانقاهها برای نشر و توسعه صوفیگری مراکشی در جهان تلاش میکنند. از جمله آنها خانقاه طریقت تیجانیه را میتوان نام برد که دایره نفوذ آن سنگال، چندین کشور آفریقایی دیگر و جنوب صحرای غربی را در بر میگیرد.
بر اساس آمارهای رسمی، ۵۰۳۸ آرامگاه زیارتی و ۱۴۹۶ خانقاه در مراکش فعال هستند. محمد التهامی الحراق، نویسنده و استاد دانشگاه که در مسائل اسلامی و گرایشهای صوفیگری تخصص دارد، درباره گرایش و رویکرد فکری این مراکز میگوید: «مسئله ولایت در مراکش پشتوانه قرآنی، سُنی و علمی دارد و از بدو ورود اسلام همواره با نقشهای تاریخی بینظیر اولیا در این کشور ترکیب شده است».
به گفته او نقشهای آموزشی، جهادی، اجتماعی و تربیتی اولیا در جامعه مراکش باعث شده تا آنها به جایگاه والایی در کشور مراکش و در ذهن شهروندان این کشور دست یابند.
این پژوهشگر دینی معتقد است دلیل مهم ظهور اولیا در مراکش نقش آنها در «ایجاد الگوهای والای اخلاقی و رفتاری، حضور همیشگی در جامعه برای پاسخ دادن به سؤالات و نیازهای مردم، همدردی با آنها، امید دادن به آنها، برقراری صلح و آشتی، حمایت از مردم در مواجهه با سختیهایی از قبیل حوادث طبیعی یا مسائل اجتماعی» بوده است.
از نظر او «مردم به افرادی نیاز داشتند که در زمینه دینی راهنما و رهبر آنها باشند، روح آنها را تغذیهی معنوی کنند، به آنها توصیههای اخلاقی کنند و به زندگیشان معنا ببخشند».
او میافزاید: «همانگونه که مشرقزمین محل فرود پیامبران بود، مراکش همواره سرزمین اولیا مقرب الهی بوده است و ساکنان آن معنای ولایت و ارزش آن را از رسالت خاتم الانبیاء برگرفتهاند و این اولیا وسیلهای برای گسترش پیام آسمانی پیامبر در کشوری با ویژگیهای فرهنگی، زبانی، جغرافیایی، نژادی و جمعیتی متفاوت از مشرقزمین بودند».
الحراق در ادامه میگوید: «طریقتهای صوفی در قرنهای ششم و هفتم میلادی، یعنی همزمان با نزول دین اسلام، به وجود آمدند و گاهی برای ادای نقش جهادی دفاع از اسلام در کشوری که، از طرفی به دلیل ساحلی بودن و از طرف دیگر به دلیل همجواری با اروپا، همیشه در معرض اصطکاک با اروپای مسیحی بوده است کارکرد داشتهاند.
همزمان با عقبنشینی مسلمانان از اندلس این گرایشها رونق بیشتری گرفتند، تا اینکه به خانقاههایی تبدیل شدند که هر کدام نماینده یک جریان و طریقت صوفی است. این خانقاهها که توسط بزرگان صاحبسبک در تربیت صوفیانه تاسیس شد، همزمان در زمینه الهیات، تربیت معنوی افراد، آموزش، فعالیتهای اجتماعی و خیریه در کشورهای مختلف فعالیت میکنند».
او میافزاید: «در مراکش سه گرایش صوفیانه اصلی وجود دارد؛ اول طریقت شاذلیه که نامش را از نام مؤسسش العارف ابی الحسن الشاذلی شاگرد مولای عبدالسلام بن مشیش گرفته است. مرقد الشاذلی در شمال مراکش است، اما امروزه پیروان این طریقت صوفی در همه جای جهان اسلام وجود دارند. دومین طریقت صوفی مشهور در مراکش طریقت قادریه است که مؤسس آن عبدالقادر الجیلانی است. سومین طریقت صوفی مشهور مراکش نیز طریقت تیجانی است که مؤسس آن احمد التیجانی است. این طریقت بزرگترین و مشهورترین منش صوفیانه در جهان است که پیروان بسیاری در کشورهای آفریقایی و سایر نقاط جهان دارد».
به گفته الحراق هیچ مکتب صوفیانه جدیدی در مراکش تاسیس نمیشود، مگر تابع یکی از این سه طریقت اصلی صوفیانه باشد؛ به عنوان مثال طریقت عیساویه که توسط «الشیخ الکامل الهادی بن عیسی» تاسیس شده است خود شاخهای از طریقت شاذلیه است. همچنین طریقت حمدوشیه که مؤسس آن «سیدی علی بن حمدوش» است شاخه دیگری از این طریقت اصلی شناختهشده صوفی است.
الحراق درباره زنانی که برای آنها مرقد و آستان بنا شده و بهعنوان، ولی صالح در مراکش شناخته میشوند مینویسد که این زنان با نقشهای بزرگی که در تاریخ مراکش ایفا کردهاند شناخته میشوند. آنها ممکن است از طریق تربیت فرزندان نیکمنش یا از طریق ایجاد سبک علمی یا اخلاقی به جامعه خدمت کرده باشند.
احمد التوفیق، وزیر اوقاف و امور اسلامی مراکش، در یکی از سخنرانیهای خود در سال ۲۰۱۶ درباره «مشارکت زنان در ساخت فرهنگ معنوی اسلامی» گفت که «صدها زن والامقام وجود دارند که نامشان در ذهن مردم مراکش با معنویت گره خورده است و مردم برای آنها مرقد و گنبد ساختهاند.
از بین آرامگاههای بسیاری که در مراکش وجود دارد و تعداد آنها بیش از پنج هزار مرقد است، ۱۵۰ مرقد متعلق به زنان است و اگر پژوهشی به سبک آنچه مرحوم الحسن العبادی انجام داده است برای یافتن این زنان در تاریخ مراکش صورت گیرد، هزاران زن دیگر را میتوان یافت که نامشان در حافظه جمعی مردم مراکش ماندگار است».
الحراق تاکید دارد که بین مرقد و خانقاه تفاوت وجود دارد. مرقد عبارت از نوعی زیارتگاه است که در آن قبر یکی از اولیاء صالح قرار دارد، اما خانقاه یک نهاد دینی و معنوی است که به یک طریقت صوفی معین تعلق دارد. ساختار خانقاه از نوعی ارتباط بین مرید و مراد و یک مرکز که چندین خانقاه زیرمجموعه دارد شکل گرفته است.
این نهاد دینی نقشهای تربیتی، آموزشی، اصلاحی، اجتماعی و جهادی بر عهده دارد. البته هر خانقاه سطحی از این نقشها را ایفا میکند، اما کارکردی که در همه آنها ثابت است تلاش برای تربیت معنوی افراد است.
در این میان باید تفاوت را بین آنچه خانقاه نامیده میشود و آنچه طریقت صوفیانه نام دارد متذکر شویم. طریقت یک سبک و منش تربیتی صوفیانه است که برای تهذیب نفس استفاده میشود، اما خانقاه مکانی است که بعد مادی و مکانی برای طریقت دارد.
طریقت را با نام مؤسس و رهبر معنوی آن میشناسند، اما خانقاه را یا با نام طریقتی که به آن تعلق دارد و یا با نام سازنده بنای آن میشناسند.
اما در باب ارتباط بیت مرقد و خانقاه باید گفت که اگر یکی از اولیاء در یک خانقاه تدفین شود ممکن است آنجا تبدیل به یک مرقد و مکان زیارتی شود، گاهی هم مرقد یکی از اولیاء بنا به دلایلی به خانقاه تبدیل میشود.