فرارو- والتر راسل مید پژوهشگر اندیشکده «هادسون» است و تا سال ۲۰۱۰ به عنوان همکار ارشد «هنری کیسینجر» برای سیاست خارجی ایالات متحده در «شورای روابط خارجی» فعالیت کرده بود. ستوننویس روزنامه «وال استریت ژورنال» است و برای «امریکن اینترست» نیز مینویسد. او یکی از بنیانگذاران اندیشکده مرکزگرای «بنیاد آمریکای جدید» است. او یکی شناخته شدهترین تحلیلگران و نظریه پردازان واقع گرا (رئالیست) در عرصه روابط بین الملل است.
به گزارش فرارو به نقل از وال استریت ژورنال، اولین نخست وزیر ملکه الیزابت دوم «وینستون چرچیل» بود. آخرین نخست وزیر او «لیز تراس» بود. این چیزی نیست که اکثر افراد به آن پیشرفت بگویند. انفجارهای زنجیرهای چهار نخست وزیر محافظه کار دیوید کامرون، ترزا می، بوریس جانسون و لیز تراس باعث تمسخر حزبی (محافظه کار) شد که زمانی موفقترین حزب سیاسی در جهان غرب بود.
حزب کارگر بریتانیا خوشبختانه خود را از قید کوربینیسم رها کرده، اما پس از ۱۲ سال به سر بردن در عرصهای رام نشده و بیثبات ظرفیت آن حزب برای حکمرانی کماکان مورد تردید است. حزب کارگر در محک آزمون قرار نگرفته و پس از برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) دچار اختلاف نظر داخلی شده است. با این وجود، حزب کارگر در موقعیت بهتری برای پیروزی در انتخابات سراسری بعدی قرار دارد تا در جایگاهی برای ارائه رهبری منسجم در برهههای زمانی دشوار.
آسان است که درباره افول بریتانیا مبالغه کنیم. آن کشور ممکن است از نظر اقتصادی در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکل باشد و از نظر سیاسی شکست خورده باشد، اما فراتر از دالانهای پارلمان، بریتانیا کماکان پابرجا ایستاده است. از نظر فرهنگی، از بیتلز و رولینگ استونز گرفته تا «هابیت» و دنیای «ارباب حلقه»ها بریتانیای دوران الیزابت بسیار بیشتر از وزن خود مشت زد. دانشگاهها و عرصه علمی بریتانیا کماکان در صدر رتبهبندیهای جهانی قرار دارند.
صنعت مالی بریتانیا پس از شوکهای جنگ جهانی دوم بهبود یافت و به عنوان مبتکر پیشرو در پیچیدهترین و یکپارچهترین بازارهای مالی تاریخ ظاهر شد. آثار و مقالات نویسندگان و روزنامه نگاران بریتانیایی در سراسر جهان خوانده میشوند. سلطنت بریتانیا جایگاه منحصر به فردی در تصورات جهانی دارد. دوستداران فوتبال در همه نقاط جهان تیمهای فوتبال بریتانیا را تشویق میکنند و از انتشار نسخههای تازه «هری پاتر» و «جیمزباند» هیجان زده میشوند و مشتاقانه سریال «دانتون ابی» را دنبال میکنند. شاید در خارقالعادهترین پیشرفت، سرآشپزهای بریتانیایی و شوهای پخت نان بریتانیا موفقیت بین المللی پیدا کرده اند.
بریتانیا شکست نمیخورد، اما سیاستمداران و دیپلماتهای آن شکست میخورند. علیرغم تمام پوپایی کارآفرینان، بانکداران، هنرمندان و دانشگاهیان بریتانیایی آن کشور به طور پیوسته جایگاه خود را در برابر رقبای اقتصادی اروپایی و آسیایی از دست داده است. بر اساس گزارش سازمان همکاری و توسعه اقتصادی تولید ناخالص داخلی سرانه بریتانیا در سال ۲۰۲۱ میلادی با توجه به قدرت خرید از آلمان، فرانسه و ایرلند عقبتر بود و کمی پایینتر از میانگین کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی قرار داشت.
افول اقتصادی ملایم (و کاهش قدرت و نفوذ بین المللی) ممکن است آن چیزی نباشد که اکثر بریتانیاییها بخواهند، اما این نتیجه طبیعی و اجتناب ناپذیر سیاستهایی است که آنان ترجیح دادهاند در پیش بگیرند. اینعدم تطابق بین جاه طلبیهای بین المللی بریتانیا و ترجیحات سیاست داخلی آن کشور از زمانی که دولت کارگر به نخست وزیری «کلمنت آتلی» (او به مدت ۶ سال از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۱ میلادی نخست وزیر بریتانیا بود؛ م.) تغییرات سوسیالیستی عمدهای را در اقتصاد بریتانیا ایجاد کرد و در عین حال تلاش کرد بریتانیا را به عنوان یک قدرت جهانی حفظ کند آن کشور را آزار میدهد.
سالهای نخست وزیری «مارگارت تاچر» نه یک نقطه عطف بلکه یک استثنا بود. اقلیتی از محافظه کاران بریتانیایی که دیدگاههای اقتصادی و اجتماعی تاچر را پذیرفتهاند به اندازه کافی قوی نیستند که بتوانند حزب خود را کنترل کنند چه رسد به این که سیاستهای خود را بر جامعهای بدبین تحمیل کنند.
برگزیت باعث تشدید این وضعیت دشوار شد. خروج از اتحادیه اروپا تنها در صورتی میتواند کارساز باشد که بریتانیا به نسخه حتی رادیکالتر سیاستهای بازار آزاد تاچر بازگردد و به چیزی تبدیل شود که طرفداران چنین نسخهای آن را «سنگاپور بر روی رودخانه تیمز» مینامند: اقتصادی مقررات زدایی شده و رها شده از محدودیتها و سیاستهای سخت گیرانه اتحادیه اروپا.
با این وجود، این آن چیزی نبود که اکثر رای دهندگان به برگزیت میخواستند. برای بسیاری از رای دهندگان حزب محافظه کار و حزب کارگر رای به برگزیت رای علیه تغییر بود. آنان خواستار مهاجرپذیری کم تر، توسعه و اختلال کمتر در حومههای انگلیسی و کنترل کمتر بوروکراتهای رسمی اتحادیه اروپا و نخبگان شهری لندن بر زندگی بریتانیاییها بودند. آنان هابیتهایی بودند که به حفظ شایر رای میدادند نه رادیکالهایی که به تغییر ریشه و شاخه آن رای داده باشند.
با سقوط نخست وزیری تراس هابیتها قاطعانه بر تاچریها پیروز شدند. این احتمالا به معنای تغییر جهت از «برگزیت سخت» است که بوریس جانسون برای آن مبارزه کرد و تغیر جهت آن کشور به شکلی نرمتر از بریتانیا خواهد بود که در آن بریتانیا در ازای دسترسی بیشتر به بازار اروپا با مقررات اتحادیه اروپا هماهنگتر میشود. این مسیر مناسبی برای احیای اقتصادی یا دیپلماتیک نیست. با این وجود، در انتظار یک بحث طولانی و دردناک بر سر یک بازگشت احتمالی به اتحادیه اروپا به نظر میرسد رای دهندگان بریتانیایی این مسیر را انتخاب کرده اند.
این بن بست اساسی در زندگی بریتانیا با کاهش طولانی مدت کیفیت رهبری سیاسی بریتانیا همراه بوده است. به نظر میرسد کشوری که زمانی مجموعهای از ستارههای سیاسی را تولید میکرد محکوم به تحمل چهرههای متوسط شده است. از «مارگارت تاچر» و «تونی بلر» که بگذریم تعداد کمی از رهبران بریتانیای پس از جنگ الهام بخش بودهاند و یا سایرین را تحت تاثیر قرار داده اند. بهترینهای بریتانیا این روزها از سیاست دوری میکنند.
شاید مشکل این باشد که پاداش برعهده داشتن یک حرفه سیاسی در بریتانیا با کاهش نقش آن کشور در جهان کمرنگ شده است در حالی که فرصتها در تجارت، فرهنگ و ورزش به همان اندازه درخشان هستند که در اوج عصر ویکتوریا بود. بانکداران، موسیقی دانان، کارآفرینان و ستارگان فوتبال بریتانیا میتوانند به اندازه پیشینیان ویکتوریایی خود ثروتمند شوند و در سطح جهانی مورد تحسین قرار گیرند در حالی که سیاستمداران بریتانیایی دائم الخمر بر سر قراضههای باقی مانده از سایه عظمت ناپدید شده آن کشور در حال تقلا هستند.
شصت سال پیش، دین آچسون (وزیر امور خارجه امریکا در دوره ریاست جمهوری هری ترومن که نقشی محوری در تعریف سیاست خارجی آمریکا در دوران آغازین جنگ سرد و در شکل گیری طرح مارشال، دکترین ترومن و ایجاد ناتو داشت.) مشاهده کرد که بریتانیا یک امپراتوری را از دست داده، اما هنوز نقشی پیدا نکرده است. جستجوی طولانی مدت بریتانیا برای یافتن نقش کماکان ادامه دارد و «ریشی سوناک» برای ملاقات خود با چارلز سوم پادشاه بریتانیا آماده میشود.