فرارو- آیا امریکاییها هزینه کامل ورود به جنگ قدرتهای بزرگ با یک رقیب هستهای را میدانند به ویژه در منطقهای که مایلها از سامانههای دفاع موشکی ساحلی چین فاصله دارد؟ آیا امریکا متوجه پیامدهای این موضوع خواهد بود؟
«جیک سالیوان» از مقامهای ارشد دولت بایدن در صحبت اخیرش با موسس «لوی» موضوع تنشزدایی با چین را به بحث گذاشت. او با این استدلال که امریکا تشخیص میدهد که چین در آینده قابل پیش بینی عاملی مهمی در نظام بین المللی خواهد بود، گفت که باید رقابت موثر و سالمی با چین وجود داشته باشد.
او گفت امریکا به دنبال جنگ سرد و درگیری نیست بلکه به دنبال رقابت موثر و محافظت شده و اقداماتی برای کاستن از مخاطرات است تا اطمینان حاصل شود که وضعیت به سوی درگیری منحرف نخواهد شد. هم چنین، او اشاره کرد امریکا به ظرفیت همکاری با چین در موضوعاتی که منافع مشترک دو کشور است و به نفع جهان نیز خواهد بود توجه خواهد داشت در نتیجه، از دید او همزیستی میان دو کشور ضروری است.
آن چه در سخنرانی و گفتگوهای بعدی نیز حتی یک بار ذکر نشد واژه «تایوان» بود. اتفاقا در همان روز سخنرانی سالیوان اخباری مبنی بر بازدید نمایندگان کنگره امریکا از این کشور جزیرهای (تایوان) منتشر شد. شگفت انگیزتر آن که حتی یک روز پس از آن گفتگو، «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه امریکا نیز گفت که در صورت حمله به تایوان، امریکا و متحدان آن کشور اقدام خواهند کرد، اما نگفت چه نوع اقدامی. به نظر میرسد موضع امریکا در مورد مسئله مرزی چین مبهم و بدون سکاندار است. ابهام در اینجا یک استراتژی نیست بلکه نمادی از بیخبری است.
چین در چندین ماه اخیر موضوع بحث همه محافل بوده است و موضوعی است که نه تنها جامعه سیاستگذاران سیاست خارجی به طور کلی بلکه واقع گرایان یا رئالیستها را نیز از یکدیگر جدا ساخته است. همگان موافق هستند که ظهور چین یک عامل مهم است و اگر همه چیز برابر باشد ظهور قدرت سخت چین منجر به برخی از بدخواهیها و شرارتها در خارج از آن کشور خواهد شد. اما این جایی است که صفبندیها مشخص میشود.
در دومین کنفرانس ملی محافظهکاران که اخیرا در اورلاندو برگزار شد «مایکل آنتون» سخنگوی سابق امنیت ملی ترامپ موضع «مایکل پیلزبری» پژوهشگر اندیشکده نومحافظه کار هادسون در مورد چین را نوعی «سازش» و «مماشات» خوانده بود. این لحظه به خصوص در محل برگزاری آن نشست که انتظار میرفت از نظر ایدئولوژیک میان اعضای آن هماهنگی وجود داشته باشد بسیار عجیب بود. چین موضوع اصلی بحث در کنفرانسهای دیگر نیز بوده است.
در اجلاس امنیت پیشرفته در واشنگتن، «جان مرشایمر» برای مقابله با چین بحث کرد در حالی که «بن فریدمن» و «اوژن گولز» درباره رویکرد فرا ساحلیتر بحث کردند. در جای دیگری از بحث «البریج کولبی» دستیار پیشین معاون وزیر خارجه امریکا استدلال کرد که امریکا باید از تایوان دفاع کند حتی تا جایی که امریکا و متحداناش مجبور به وارد جنگ شدن با چین برای بازپس گیری آن جزیره شوند.
نخستین پرسش و مسئله آن است که به نظر میرسد گسستی فزاینده بین هدف امریکا و موضوع هدف وجود دارد. نخست آن که آیا چین یک قدرت تجدیدنظر طلب است یا یک قدرت حامی حفظ وضع موجود؟ آیا ما اطلاعات کافی در این باره برای تصمیم گیری به منظور اتخاذ یک استراتژی جامع را داریم؟ چین به عنوان یک قدرت حامی حفظ وضع موجود به معنای یک قدرت چینی است که با جایگاهی ارتقا یافتهتر در توازن قوای آسیا و اقیانوسیه راضی خواهد بود.
متناسب با افزایش تولید ناخالص داخلی چین منافع آن کشور و قدرت نظامی آن نیز گسترش خواهد یافت. با این وجود، تا زمانی که چین مایل به کار در چارچوب تعیین شده باشد این موضوع نباید مشکل ساز باشد مگر آن که امریکا از یک قدرت حامی حفظ وضع موجود به سوی یک قدرت انقلابی حرکت کند و بخواهد ایدئولوژی خود را در سراسر آسیا گسترش دهد که نه تنها به معنای دور کردن شرکای بالقوه مانند هند اکثریت گرا و به طور فزاینده غیر لیبرال از خود خواهد بود بلکه به معنای ایجاد درگیری با چین است.
پرسش دوم آن است که هدف نهایی امریکا چه خواهد بود؟ اگر هدف امریکا برتری به هر قیمتی باشد پس هر چقدر هم که سالیوان استدلال کند هیچ شانسی برای همزیستی وجود نخواهد داشت چرا که در آن صورت حتی رشد حداقلی قدرت چین نیز تهدیدی برای موازنه قوا از سوی امریکا محسوب میشود که باید به هر قیمتی آن را جبران کرد. این به معنای اقدام برای نابودسازی قدرت چین در صورت لزوم است.
پرسش سوم آن است که مقصود امریکا از نابودی قدرت چین در آسیا چیست؟ آیا این به معنای تلاش امریکا برای فروپاشاندن دولت و حزب کمونیست چین و دفاع یا ترویج دموکراسی است؟ یا آن که این امر مستلزم مهار و خنثی کردن قدرت چین یا زنجیرهای از اتحادها پیرامون آن کشور است؟ اگر هدف امریکا فروپاشاندن حزب کمونیست چین باشد جنگ بر سر وضعیت تایوان ایجاد خواهد شد. در اینجا دو رویکرد وجود دارند.
یک رویکرد تایوان را به عنوان اهرمی برای هدف نهایی کنترل چین میداند و نگاه دوم معتقد است که توازن قوا در کلیت آن حتی با فروپاشی تایوان نیز تغییری نمیکند چرا که چین کماکان توسط ویتنام، ژاپن، هند و استرالیا محاصره شده و هیچ نشانهای در مورد اراده یا توانایی چین برای جنگ توسعه طلبانه با هدف فتح سراسر آسیا وجود ندارد.
پرسش آخر آن است که آیا امریکا میداند هزینه کامل حرکت به سوی جنگ قدرتهای بزرگ با یک قدرت هستهای به ویژه در منطقهای که مایلها از سامانههای دفاع موشکی ساحلی چین فاصله دارد چه خواهد بود و چه پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت؟ اکثر امریکاییها نمیدانند که حتی یک جنگ هستهای محدود چه اندازه میتواند برای تمدن ویرانگر باشد. برای مثال، مجموع تلفات جنگ علیه تروریسم به مدت دو دهه از زمان حادثه ۱۱ سپتامبر به این سو حدود ۱۲ هزار کشته و چندین هزار مجروح بود. این تلفات در جریان جنگی غیر هستهای بوده است. آیا امریکاییها حاضر هستند برای تایوان وارد جنگ شده و با تلفات بسیار خود را به خطر اندازند؟
منبع: نشنال اینترست
ترجمه: فرارو