شاید در مقام قضاوت و نقد نتوان یکی از دو نظر را بهطور مطلق درست دانست و دیگری را رد کرد و شاید نظر معتدل و نزدیک به واقع آن باشد که بگوییم «دیگری» میتواند بهشت یا جهنم من باشد. به بیان دیگر، «دیگری» هم میتواند بهشت «من» را بسازد و هم جهنم من را.
فرارو- علیاصغر مصلح؛ این روزها، صحنههای دلخراشی از فرودگاه کابل در رسانههای جمعی دنیا نمایش داده میشود. همۀ ما با دیدن این صحنهها از خود میپرسیم: چرا باید خیل عظیمی از مردم یک کشور اینگونه در حال فرار باشند؟ چرا حتی برخی از آنها حاضرند نوزاد خود را برای نجات از وضعی که در افغانستان به وجود آمده است، به سرنوشتی نامعلوم بسپارند؟ بسیاری از مردم افغانستان، وضع فعلی را جهنمی میبینند که گروهی از هموطنانشان برای آنها به وجود آوردهاند. چرا مناسبات انسانی گاهی به مرحلهای میرسد که برخی برای «دیگران» جهنم میسازند؟
ژان پل سارتر «دیگری» را جهنم میدانست. بهنظر او «دیگری» همیشه مزاحم «من» است و ممکن نیست میان من و «دیگری» رابطۀ الفت و عشق برقرار شود. گابریل مارسل، دیگر فیلسوف قرن بیستم، «دیگری» را بهشت میدانست. بهنظر او عالیترین استعدادها و امکانات آدمی در نسبت «من» با «دیگری» به ظهور میرسد.
شاید در مقام قضاوت و نقد نتوان یکی از دو نظر را بهطور مطلق درست دانست و دیگری را رد کرد و شاید نظر معتدل و نزدیک به واقع آن باشد که بگوییم «دیگری» میتواند بهشت یا جهنم من باشد. به بیان دیگر، «دیگری» هم میتواند بهشت «من» را بسازد و هم جهنم من را.
در چه حالتی «دیگری» جهنم یا جهنمسازِ دیگران میشود؟ آدمی نمیتواند بدون «دیگری» زندگی کند. «من» بدون «دیگری» معنایی ندارد؛ اما وضع «من»، با تلقی «دیگری» از «من» نسبتی بنیادی دارد. «دیگری» اگر «من» را، دشمن، گمراه و منحرف از ارزشهایی که او بدان اعتقاد دارد، تشخیص دهد شاید به تهدیدی برای «من» تبدیل شود. گروههای افراطی و «دیگریستیز» تکثر و تمایز را بهسختی میپذیرند. آنکه خود و اعتقاد خود را مطلق و نهایی پندارد، بهراحتی به تفاوت تن نمیدهد. ازنظر او، «دیگران» باید تابع من باشند و بدانچه من میگویم تمکین کنند. او تجربۀ ملموس زیستن با «دیگران» با حفظ تفاوتها را ندارد.
در ذهن او «دیگرانِ» با اعتقادات و باورها و مرامهای متفاوت، معنا و اهمیتی ندارد. فضای سینۀ او چنان از اعتقاداتش پر است که فکر «دیگری» متفاوت در آن نمیگنجد. او نمیتواند تصور کند که دیگری هم ممکن است راه رستگاری طی کند. فراتر از این، او وظیفۀ خود میداند که دیگران را به تبعیت از مشرب و مرام خود مجبور سازد. به همین جهت، آنها که «دیگری» را تنها براساس چارچوبهای تنگ خود میبینند، هرگز درخت دوستی نخواهند کاشت.
این پدیدهای شگفت در زندگی ماست که گروهی برای تقرب به حقیقتِ مورد اعتقاد و برآوردن رضایت خدایشان، برای دیگران جهنم میسازند. چنان که گاه برای رفتن به بهشت، مواد منفجره به خود میبندند و دیگران را منفجر میکنند. اینگونه جهنمسازان از کسانی که برای رسیدن به قدرت و منافع خود، برای دیگران جهنم میسازند، شگفتترند.
تجارب چند دهۀ اخیر، بیش از گذشته، ما را متوجه اهمیت درک «دیگری» کردهاست. آنان که به آیندۀ جهان و جامعۀ خود میاندیشند، باید همواره به نحوۀ درکِ از «دیگری» توجه کنند. آیا ما از آنگونه انسانها هستیم که وجود و اعتقاد و مراممان عرصه را بر دیگران تنگ میکند و جهنم دیگران میشویم؟ آیا من با اعتقادات و روش زیستنم جهان را جای بهتری برای زیستن میکنم یا جای بدتری؟ امروز باید بیش از گذشته به این بیندیشیم که چطور میتوان با تلطیف نگاه به «دیگری»، از بروز کینه و خشونت کاست.
فکر کردم استاد می خواهند رهنمود دهند که چگونه و با چه تکنیکی درک دیگری جهنمی را تبدیل به درک دیگری بهشتی کنیم . یعنی در محیطی که تعدادی خود حق پندار هستند و شرایط جهنمی برای سایرین خلق کرده اند چه کنیم تاب تحمل این خود حق پندارها را داشته باشیم اما استاد.....!