قدرت مظاهری؛ هوا که خنک میشود، نم بارانی که میآید، آسمان که کمی رنگ آبی به خود میگیرد، سر و کلهی یقه سفیدها هم پیدا میشود. با همان فیگورهای شش در چهار و نگاههای دانای کل شان. با همان غبغبهای آویزان و حرکات مصنوعی و اسلوموشنشان.
یکباره پیدایشان میشود و با برگههای انشایی که از سر بیحوصلگی در صندلی وی آی پی پروازشان نوشتهاند، روی نخستین صندلی که میبینند، لم میدهند و مثل یک بحر طویل قرائتش میکنند. اصلا و ابدا فکر این را هم نمیکنند که ممکن است کسی توی آن جغرافیا باشد که عقبه و نیات شان را بداند و بتواند حدس بزند این موقع سال برای چه کاری آمده اند.
از اواخر فروردین که باد گرم و شرجی نفسگیر هوا شروع میشود، تا اوایل آبان ماه که ابری میآید و نم نم بارانی بر زمین میپاشد تا دود و دم آسمان بخوابد، یقه سفیدها کلاهشان هم که اینجا بیفتد، برای برداشتنش نمیآیند – البته رانت و منافع حاصلهشان به جای خود محفوظ است.
همین یکی دو روز پیش آقای محمد شریعتمداری وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی پس از برودت شدید هوا در پایتخت سیاسی، به پایتخت انرژی کشور سفر کرده اند تا در جلسهای محلی انشای پروازیشان را بخوانند که: "عسلویه و مناطق پیرامون آن از لحاظ رفاه اجتماعی عقبماندگیهایی دارند که باید در مدت باقیمانده دولت حاضر به حداقل برسد!"
انشای جناب وزیر آنقدر ناپخته، خام است که کودکی دبستانی را هم به تاسف و تاثر وا میدارد. این که کسی در قالب و هیبت وزیر رفاه اجتماعی وارد جغرافیایی بشود که هیچگونه مصداق و تجانسی با مولفههای رفاه امروز نداشته باشد، نوعی طنز تلخ و گزنده به شمار میآید، اما اینکه به محض ورود، ضمن حفظ طمطراق صدارت و وزارت، اذعان کند که: "از لحاظ رفاه اجتماعی عقبماندگیهایی دارد" و از این اذعان و اعتراف ککش هم نگزد که بیش از یک سال مدیریت ارشد تقسیم و تامین رفاه تمامی نفوس کشور را بر عهده دارد و پیش از آن نیز یکی از اعضای لیست چند نفره از همه کارههای ازلی و ابدی مملکت بوده و هست، تاسف و تاثربرانگیز است.
واژهی گمشدهی "رفاه اجتماعی" در عسلویه، سالهای متمادی است که آفت این باصطلاح پایتخت انرژی شده است. خدمات بهداشتی و درمانی، پارکها و بوستانهای شهری، مکانهای فرهنگی و هنری، خیابانها و مبلمان شهری و بسیاری از خدمات رفاهی و تفریحی که هیچ اثری از آنها در عسلویه و پیرامون آن دیده نمیشود.
حتی اگر چشمداشتی به گاز، میعانات گازی و محصولات پتروشیمی صادره از این بندر نداشته باشیم، ماهیانه درصد عظیمی از مالیات کارکنان به خزانهی دولتی میرود که وزیر رفاه آن، همین جناب مستطاب است.
سهم مالیات چند صد میلیاردی شرکتهای دولتی و خصوصی، سازمانها، کارکنان و دیگر حوزههای فعال در این بخش که بعنوان بخشی از بودجهی سالانه کشور در اختیار مجموعهی وزارت رفاه اجتماعی قرار میگیرد، نه تنها ریالی از آن به این سرزمین بازنمی گردد بلکه نگاه طلبکارانه و کاسبکارانهای نیز همیشه و همیشه بر زمین و آسمان اینجا سنگینی میکند.
نگاههای سنگین و وارونهای که سهمخواهانه فقط و فقط به دنبال منافع شخصی، حزبی و جناحی خود بوده و در این بیست سالهی پایتخت شدن عسلویه، تنها با حرفها، قول و وعدهها و دلخوش کنکهای موقتی، لبخند کمرنگی را روی لبهای ساکنان آن نشاندهاند.
از سویی دیگر سمن و یا ارگانهای اجتماعی فکور و بالغی نیز برای پیگیری این مطالبات بیست ساله وجود ندارند که ضمن به چالش کشیدن وعدههای پیشین یقه سفیدها، آنها را روی صندلی استیضاح بنشانند و وعدهها و شعارهای خودشان را برای خودشان تکرار و بازتکرار کنند تا باورشان شود که مردم خیلی از چیزها را فراموش نمیکنند.
زاویهی شیرین داستان این است که هر چهارسال یک بار عدهای در قالب نامزد پارلمان وارد گود پردهبرداری از مطالبات میشوند، اما همانند میر نوروزی، این رسالت شان فقط بازهای چند روزه را در برگرفته و پس از آن خاموشی مرگآوری به سراغ شان میآید تا چهار سال دیگر و رخت نامزدی دیگر، زبانشان را دوباره به هجی مشکلات باز نماید.
خلاصهی کلام اینکه بیعدالتی در تقسیم شاخصهای رفاهی از آغاز تاکنون موجد "عقب نگه داشتگی" و نه "عقب ماندگی" رفاه اجتماعی در عسلویه شده است و وظیفهی قانونی همهی دولتها – نه دولت حاضر – این است که نه برای به حداقل رسانیدن آن بلکه برای محو این فاصله زشت و کریه به وظایف قانونی خود عمل نمایند و از لبخندهای مصنوعی و شعار پراکنیهای بیشتر پرهیز نمایند که ما ساکنین این جغرافیا، چشم هامان خستهی این لبخندها و گوش هامان دروازهی این شعارهای فصلی و بیمحتوا است …