روزنامه شهروند نوشت: «آذر»، نامه را در مرکز خریدی انداخته و رفته است؟ مخاطب نامه او که مشخص نیست همسرش است یا نامزدش، قبل از دادن نامه به «آذر» پشیمان شده و نامه را به گوشهای پرتاب کرده و تصمیم دیگری گرفته است؟ یا آیا اصلا آذری وجود دارد که نامهای به او نوشته شده باشد؟
کاربران ایرانی توییتر چند روز گذشته وقتشان را به نوشتن و خواندن از «آذر» گذراندهاند؛ نقش اول نامهای که منتشرشدن تصویرش در توییتر غوغایی به پا کرده. داستان از زمانی شروع شد که کاربری که خود را یک روزنامهنگار معرفی کرده، در حساب کاربریاش نوشت که یکی از دوستانش چندبرگه را در یک مرکز خرید پیدا کرده که در ظاهر نامه یک مرد به همسر یا نامزدش است و در آن چند برگ از او خواسته در همه احوال و موارد طبق میل او عمل کند؛ مواردی که از لحاظ نظری و عملی، مصادیق بارز زیادهخواهیاند: «آذر ما با هم مشورت میکنیم، اما تصمیم نهایی با من است و من هرکاری دلم خواست میکنم. آذر باید طبق میل من لباس بپوشی و آنطوری که من دوست دارم تیپ بزن، شیک و باکلاس و باحجاب و...» پس از منتشر شدن تصاویر این نامه، تعداد زیادی از کاربران توییتر به آن واکنش نشان دادند؛ عدهای آن را دستمایه طنز کردند و با نوشتن جملههایی با خطاب قرار دادن نام «آذر»، با آن شوخی کردند، گروه دوم اما کسانی بودند که جدای از شک و شبهه به تقلبی یا همان «فیک» بودن این نامه، آن را محلی قرار دادند برای صحبت بیشتر درباره انواع خشونت علیه زنان؛ موضوعی که سالهاست فعالان حقوق زنان و بعضی مسئولان دولتی از آن حرف میزنند و با وجود مخالفتهای بسیارِ با آن، راه به جایی نمیبرند. حالا و با وایرال شدن توییت مربوط به «آذر»، زنی که هویتش مشخص نیست، این سوال پیش آمده که در اینطور مواقع، واکنش درست اجتماعی چیست؟
مسخرهکردنش یا همدردی و نهیبزدن به خود برای واکاوی آنچه ریشههای خشونت در همه ما است؟ رأی نگارنده این سطور، راه دوم است. در دنیایی که هنوز تعداد زیادی از زنان و مردان در کشورها و شهرهای مختلف، در سنتهای معمول ماندهاند و راه تشخیص میان دوستداشتن زیاد یا عشق با کنترل همه روزه و همه ساعته و محدود کردن طرفشان برایشان سخت است و به نظر میآید هنوز راه درازی در پیش است، برای اصلاح این تضاد وظیفه ما مخاطبان و تولیدکنندگان هر روزه محتوا در شبکههای اجتماعی چه میتواند باشد؟ جز اینکه من و شما و همه ما، در روابطمان و در روابط اطرافیانمان بارها شخصی را دیدهایم که قرار بوده دوستش داشته باشیم و دوستمان داشته باشد و بعد به بهانه عشق، با کلام و رفتارمان آزار دادهایم و آزار دیدهایم؟
یک واکاوی کوچک و ساده در گذشتهمان و روابط اطرافیانمان خیلی راحت ما را به پاسخ مثبت میرساند؛ چه بسا مردان و زنانی که در ایران و پس پشت مفهوم «غیرت» و «ناموس» و البته بهطور معناداری «حسادت زنانه»، بارها درخواستهای غیرمنطقی و محدودکننده از طرف مقابلشان در رابطه داشتهاند و او هم به بهانه عشق، در برابر این درخواستها سر خم کرده یا آنها سر طرف مقابل را برای درخواستشان خم کردهاند و چه بد که چقدر کم در مدیوم پرطرفداری مانند توییتر و اینستاگرام که محل دورهمی گسترده ایرانیهاست، جز عدهای محدود دغدغهمند، دیگر افراد چندان این مفاهیم و اعمال را به چالش نمیکشند؛ چه بدتر آنکه درحالیکه در تعداد زیادی از کشورها، هرگونه خشونت علیه زنان محکوم است و حکومتها و موسسههای غیردولتی «آذرها» را تنها نمیگذارند، ما هنوز اندر خم راضی کردن افرادی باید باشیم که اگر قدمی برای نجات دادن آذر و زنان شبیه به او انجام نمیدهند، شوخیهای نابجا و حتی نظرات موافق با همسر آذر را کنار بگذارند و اگر نمیگذارند کمی با خود و ذهنشان خلوت کنند و از خود بپرسند که اگر من «آذر» باشم چه؟ اگر من همسر «آذر» باشم چه؟ و آن لحظه تفکر، همان لحظهای است که شروع راهی است تا دیگر هیچ وقت، «آذری» در چنین رابطه ناملایم و ناخوش و نابرابری نماند و برود. به راحتی و قدرت تمام برود.