چند فیلم مطرح در سال 2017 در جشنواره های مختلف دنیا و سینماهای اروپا اکران شدند که بسیار مورد توجه قرار گرفتند و با اقبال خوبی مواجه شدند.
چند فیلم مطرح سال گذشته که در جشنواره های جهانی و سینماهای اروپا اکران شده اند، معرفی شدند.
سوی دیگر امید(The Other Side of Hope)/آکی کوریسماکی
به گزارش بی بی سی، فیلم دیگری باز با مضمون مهاجران که این بار اما سرشار از امید و دوستی است و شفقت؛ حکایت غریب آدم هایی که هیچ ربطی به جهان اطراف ما ندارند و مستقیم برگرفته شده اند از شخصیت خود فیلمسازی که شبیه هیچ کس دیگر نیست. کوریسماکی فنلاندی این بار هم با استادی جهان ویژه خود را بنا می کند تا به همه چیزهای تثبیت شده جهان پشت پا بزند و در جهانی پر از خشونت و تلخی، سوی دیگر امید را در معرض دید ما قرار دهد.
یک موجود مهربان(A Gentle Creature) / سرگئی لوزنیتسا
فیلمی که در بخش مسابقه جشنواره کن امسال نمایش داده شد اما کمتر از ارزش هایش قدر دید. سفر اودیسه وار یک زن که از شوهر در زندان مانده اش بی خبر می ماند و به دنبال او می رود؛ نگاهی رئالیستی به فصای بسته روسیه که با نگاهی سوررئال ترکیب می شود و به شعر غریبی می ماند که چندان در قید و بند ارضای تماشاگر عام- یا حتی خاصش- نیست و بیشتر با نماهای طولانی حساب شده ادای دینی است به نقاشانی چون پیتر بروگل و گویا؛ با یک صحنه خواب نهایی حیرت انگیز که به طرز غریبی با واقعیت پیوند می خورد و عصاره فیلم را جان می بخشد.
در جسم و روح(On Body and Soul)/ایلدیکو انیدی
برنده جایزه اصلی جشنواره برلین که در حال و هوایی اندکی شبیه به فیلم های کوریسماکی، حکایت آدم هایی تنهایی را روایت می کند که به هم پیوند می خورند و عشق، واژه ای غریب و دور، با جسم و روح شخصیت هایی گره می خورد که به نظر فرسنگ ها از آن فاصله دارند. دوربین نظاره گر فیلمساز، قصد ندارد قهرمان هایش را باورپذیر جلوه دهد و ما را در احوال آنها شریک کند؛ برعکس با فاصله می ایستد و ما را به تماشای غرابتی دعوت می کند که بی نهایت زیباست.
مربع(The Square) /روبن اوستلاند
برنده نخل طلای جشنواره کن امسال، که پس از سال ها اهدای این جایزه به فیلم های شعاری و باب روز، به حق بود؛ داستان مدیر یک موزه هنرهای معاصر که از یک اثر هنری که یک مربع ترسیم شده به مثابه یک میدان است، رونمایی می کند. فیلم با طنزی ویژه کشورهای اسکاندیناوی (یادآور فیلم های روی اندرسون) مفهوم هنر را به هجو می کشد و رفته رفته با نمایش اختلاف طبقاتی، تمام تعاریف از پیش تعیین شده تماشاگر درباره زندگی معاصر را به چالش می کشد و به زیر سوال می برد.
بیشتر(Daha /More)/اونور سایلک
این فیلم سینمای ترکیه که در بخش مسابقه جشنواره کارلووی واری، چندان قدر ندید، حکایت تلخ و تکان دهنده ای است درباره یک موضوع روز- قاچاق پناهجویان از ترکیه به اروپا- که از موضوع باب روزش بسیار فراتر می رود و به کندو کاوی دقیق در مفهوم قدرت و روانشناسی آن می رسد؛ درباره یک پسر چهارده ساله که به همراه پدرش مهاجران را در یک زیرزمین نگه می دارند تا در موقع مناسب آنها را منتقل کنند، اما خشونت پدر و سوء استفاده او از مهاجرانی که غالباً از جنگ گریخته اند، به پسر به ارث می رسد و فیلم- زمانی که به نظر می رسد یک عشق این پسر نوجوان را از پرتگاه قدرت طلبی و خشونت خواهد رهاند- به تاریک ترین نقطه اش می رسد و تماشاگر را در سیاهی و تباهی مطلق غرق می کند؛ به تعبیری شاید آزارنده و به تعبیری دیگر تکان دهنده و شگفت انگیز.
بی عشق(Loveless)/آندره ی زویاگینستف
زویاگینستف بعد از جهان اسطوره ای "لویاتان"- که به شدت به جامعه امروز روسیه هم مربوط بود- این بار در ظاهر فیلم اجتماعی تری را عرضه کرده که داستان ساده ای هم دارد: زن و مردی می خواهند از هم جدا شوند و هیچ کدام حاضر نیستند حضانت بچه شان را بپذیرند؛ نقبی به تلخی و سیاهی جهان معاصر که این بار هم فیلمسازش را در خلق جهانی آپوکالیپتیک موفق نشان می دهد و یادآوری می کند که آخرالزمان همین امروز است؛ همین جاست کنار ما، در دل زندگی شهری معاصر.
مادر!(Mother!)دارن آرونوفسکی
فیلمی که در جشنواره ونیز هو شد؛ اما تجربه درخشانی است در روایت قصه ای اسطوره ای درباره آدم و حوا و تولد مسیح که همه چیز در داستان تریلرش- برای مرد و زنی در یک خانه دورافتاده مهمان هایی می رسد که همه چیز را به هم می ریزند؛ خیلی ها به "بچه روزمری" پولانسکی اشاره دارند، اما یادآور "ویریدیانا" و لوئیس بونوئل- از مفاهیم اولیه اش فراتر می رود و بعدی استعاری می یابد و به فیلمساز این امکان را می دهد تا تاریخ جهان - و تکرار سیزیف وار آن را- مرور کند تا در سکانس های سوررئال نهایی تانک را وارد یک خانه بسته و محدود کند تا تمثیلی باشد از دنیای کوچک ما که جنگ هایش همین قدر سوررئال و تلخ هستند و همین اندازه خارج از ظرفیت بشر.
مهمانی(The Party)/سالی پاتر
فیلمی به شدت انگلیسی که قطعاً در ترجمه (زیرنویس یا دوبله) از دست می رود؛ بازی های حیرت انگیز کلامی و شوخی های مختص به فرهنگ بریتانیا که در یک فضای بسته با کارگردانی و بازی های درخشان و فضای سیاه و سفید جذاب، تماشاگر را به مهمانی ای دعوت می کند که به قول خود فیلمساز تراژیک است؛ کند و کاوی در وجه روانی شخصیت ها و در عین حال جامعه بریتانیا از دنیای سیاست تا روابط اجتماعی؛ و هجو همه آنها در بهترین شکل.
سرزمین شیرین(Sweet Country)/واریک تورنتون
برنده جایزه بهترین فیلم آسیا- پاسیفیک که وسترنی است مدرن- و تلخ- از فیلمساز استرالیایی درباره نژادپرستی که با وام گرفتن از سینمای استادان وسترن، میزانسن های فراموش نشدنی ای خلق می کند که در فیلمی به غایت متکی به تصویر، داستان چند خطی اش را- درباره بومی هایی که شادی تحت لوای قانون قرار گرفتن شان به خون می غلتد- به زیبایی پیش می برد و با پایانی غافلگیر کننده برای مدت ها ذهن مخاطبش را درگیر می کند.
سه بیلبورد بیرون ابینگ میسوری(Three Billboards Outside Ebbing, Missouri)/مارتین مک دونا
یکی از محبوب ترین فیلم های سال که در جشنواره های ونیز و تورنتو درخشید، ساخته فیلمسازی که ید طولایی هم در نمایشنامه نویسی دارد و این جا در تجربه ای متفاوت از فیلم های دیگرش(نظیر فیلم دیدنی "در بروژ")، داستانی به شدت آمریکایی را در فضایی مختص این کشور روایت می کند، درباره مادری که علیه کم کاری پلیس برای پیدا کردن متجاوزان و قاتلان دخترش، سه بیلبورد متروک بیرون این شهر کوچک را اجاره می کند؛ فیلمی که شبیه هیچ فیلم دیگری نیست و به راحتی تماشاگر را درون دنیایی می برد که مشابه اش را به خاطر ندارد؛ با تلخی ها- و گاه سرخوشی ها- ی زندگی که با جان و روح شخصیت ها آمیخته اند.
شکل آب (The Shape of Water)/گیلرمو دل تورو
نمایش غلبه خیال بر واقعیت؛ جاری شدن جریان سیال ذهن که به راحتی غیرقابل باورترین داستان- عاشق شدن یک دختر بر یک هیولا- را باورپذیر می کند و جهان را دوباره از نو- از صفر- بنا می کند؛ با سود جستن از قصه های عامیانه و جن و پری و توانایی خارق العاده دل توروی مکزیکی در خلق دنیای خاص خودش که امضای ویژه اش را در فیلم هایی چون "هزارتوی پن" به خاطر می آورد.