محمد ماکویی؛ از زمانهای قدیم آدمهای زیادی یافت شدهاند که در عوض یک کارمند ساده بودن ترجیح میدادند برای خودشان کار کرده و آقا یا خانم خودشان باشند.
با این وجود سلسله مراتب رسیدن از وضع موجود به شرایط مطلوب از آن روزگاران تا به حال تغییرات شگرفی کرده است.
در قدیم وقتی کسی میخواست ارباب خودش باشد معمولا استارت کار را از رعیتی میزد زیرا او خوب میدانست با این کار توسط یک تیر دو نشان خواهد زد: هم از اینکه در فکر و ذهن یک کارمند ساده چه میگذرد و یک غیر مدیر چه رفتاری دارد سر در میآورد و هم در پایان هر ماه بخشی از درآمد خود را برای زمان ارباب خود بودن و روز «بادا بادا مبارک بادا» کنار میگذارد.
نهایت کار هم این میشد که وقتی سرمایه پس انداز شده و بودجه در اختیار به فرد اجازه میداد که یک محل کار را برای یک سال اجاره کند و تا زمان نگرفتن کار که ممکن بود تا یکسال هم به طول انجامد از عهده حق و حقوق یکی دو تا از پرسنل بر بیاید اقدامات لازم برای ثبت شرکت به عمل میآمد.
اگر اوضاع خوب پیش میرفت و فرد متوجه میشد که انصافا این کاره است تعداد پرسنل زیاد و زیادتر میشد و عایدی او رو به فزونی میگذاشت و چنانچه وی پی میبرد که شرکت داری به آن سادگیها هم که فکر میکرد نیست «ما اینکاره نیستیم» را اعلام کرده و با پرداخت حق و حقوق پرسنل، به همراه ایشان به دنبال کار میگشت.
چنین نحوه عملکردی بود که زندگی کارمندی را به رها ساختن آب باریکه به سوی درخت نیمه جان حیات مانند میکرد و حیات سرمایه داری را نشات گرفته از داشتن دلی گنده مینمود زیرا سرمایه دار خوب میدانست که با گرفتن کار و بار از خوشحالی سر به آسمانها خواهد سایید و در نگرفتن کار همه داشتههای چندین و چند سال زندگی شرافتمندانه را در دل خاک چال خواهد کرد.
این روزها نحوه عملکرد آنهایی که میخواهند برای خودشان کار کنند تغییر اساسی کرده زیرا بیشتر ایشان در بدو امر سراغ دوست و آشنای نزدیک رفته و با گرفتن پول پیش اجاره «زود بهت پسش میدهم» را اطلاع رسانی مینمایند.
بعد از آن نوبت عقد قرارداد اجاره ملکی چشم نواز در جای خوش آب و هوای پایتخت که دل مشتریها را حسابی ببرد فرا میرسد و آنگاه کار با خرید قرضی میز و صندلی و پرینتر و فکس و رایانه و تلفن و سایر امکانات اداری جلو میرود.
نهایت کار هم استخدام پرسنل به تعداد مورد نیاز است تا اگر کاری برای انجام دادن موجودیت داخلی پیدا کرد صاحب شرکت در به در دنبال کنندگان کار نگشته و وقت گرانبهای خود و مشتری را بیخود و بیجهت از دست ندهد.
نتیجه این شیوه انجام کار پر واضح است و در ادارات کار کاملا قابل مشاهده میباشد: افرادی که مدام در رفت و آمد هستند و بابت عدم پرداخت به موقع و حتی بیموقع مطالبات و معوقههای خویش از فلان رییس و بهمان مدیر شکایت کرده و دادخواست تنظیم میکنند.
نکته جالب توجه اینجاست که روسا و مدیران مدل جدید اصلا و ابدا متوجه اینکه یک جای کارشان اشتباه بوده نیستند و در مواقع پاسخگویی با اعتماد به نفس کامل «پول گرفتهام که ندادم» را عنوان میدارند.
چنین تعبیری بخوبی بیانگر این است که تعریف زندگیهای کارمندی و مدیریتی تغییر اساسی کرده و ضمن اینکه در زندگیهای کارمندی هر آن ممکن است مانعی اساسی راه آب باریکه جاری به درخت نیمه خشک زندگی را به طور موقت یا دایم سد نماید حیات مدیریتی دل خیلی گندهای نمیخواهد زیرا مدیران و روسا از همان اول برای همه جا میاندازند که در این سودا اگر سودی است با صاحب شرکت خرسند است اما اگر شرکت متضرر شده و ضرر ده گردد منطقی است که ضرر و زیان وارده مابین تصمیم گیران اساسی و کارمندان جزیی که کوچکترین نقشی در تصمیمات اتخاذ شده نداشتهاند سر شکن گردد!!؟