فرارو- 11 نفر در روز خودشان را میکُشند. 11 نفری که هم کودکاند، هم میانسال و هم زنان و مردانی جوان. مدتیاست همه بهدنبال پاسخی برای "چرا"ی این خودکشیها هستند. جوابها متفاوت است و سرکلاف خودکشی همچنان ناپیدا. جدیدترین جواب میگوید "ناامیدی" حرفِ اول را در خودکشی در ایران میزند.
بهگزارش فرارو، 20 شهریور روز جهانی خودکشی بود. هرسال در این روز اعداد و ارقامی تازه یا قدیمی از میزان خودکشیها رسانهای میشود.
سازمان جهانی بهداشت چندیپیش در آخرین گزارشش از خودکشی گفت در هر 40 ثانیه 1 نفر در جهان خودکشی میکند.
این گزارش همچنین از آمار جهانی یک میلیوننفریِ خودکشی در سال خبر دادهاست.
نمیدانیم که در گزارش جدید سازمان بهداشت جهانی سهم ایران در این میزان از خودکشیها چقدر است. اما در گزارشهای پیشین اعداد و ارقامی هم به ایران نسبت داده شده بود.
در گزارشهای پیشین این سازمان آمده که در ایران سالانه 4 هزار و 69 نفر خودکشی میکنند؛ رقمی که با تقسیم بر روزهای سال برابر میشود با خودکشیِ 11 نفر ایرانی در هر روز.
رتبه ایران در خودکشی براساس آمار سازمان بهداشت جهانی
هرچند که پزشکی قانونی گفته مرگ بهدلیل خودکشی در ایران 1.8 درصد کاهش داشته، با این حال سال گذشته 4 هزار و 20 نفر در ایران خودشان را کُشتهاند.
البته برخی معتقدند که آمار ایران هرچقدر که باشد نسبت به کشورهای دیگر پایینتر است.
رییس انجمن مددکاری ایران در گفتگویی با اشاره به کمتربودن خودکشی در ایران نسبت به کشورهای دیگر نرخ خودکشی را بین 5 تا 7 در صدهزار نفر میداند.
همینطور مدیرکل دفتر امور آسیبهای اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفته: "بهطورکلی میتوان ادعا کرد ایران در زمره کشورهایی با نرخ پایین خودکشی است و جز در برخی مناطق غربی کشور، نرخ خودکشی در بیشتر استانهای کشور یکسوم یا نصف نرخ خودکشی جهانی است".
با اینحال پذیرش اینکه آمار خودکشی در ایران بالاست یا پایین از مواردی است که اجماعی بر سر آن نیست. برخی کارشناسان معتقدند خودکشی در ایران رقم بالایی را به خود اختصاص میدهد.
آنها در این رابطه به خودکشیِ تنها 13 دانشآموز در سال 94 اشاره میکنند. این کارشناسان میگویند روالِ خودکشیها در ایران تغییر کردهاست.
در همینراستا و به مناسبت روز جهانی خودکشی -20 شهریور- بود که رییس مرکز فوریتهای اجتماعی بهزیستی نا امیدی را مهمترین دلیل خودکشی در کشور نامید.
حسین اسدبیگی بخشی از این ناامیدی را به دلیل جو صداوسیما میداند. او معتقد است سیمای ملی بوی مرگ و نا امیدی میدهد.
او در سخنانش نقبی هم به مشکلات روانی موجود در جامعه زد. اسدبیگی در پاسخ به اینکه چرا روزی 11 هزار خودکشی در کشور رخ میدهد گفته 90 درصد افرادی که خودشان را میکشند اختلال روانی دارند.
ناامیدی و داشتن اختلال روانی چقدر میتواند در بروز خودکشیها در ایران موثر باشد؟
یک کارشناس حوزه اجتماعی با توجه به تحلیل خودکشی توسط این مقام مسئول میگوید: داشتن دیدگاه روانشناختی صرف به مسئله خودکشی تقلیلگرایی است؛ همانطور که تا کنون نیز نگاه غالب بر پدیده خودکشی تقلیلگرایانه بودهاست.
خودکشی را به روان تقلیل دادهایمآرمان شهرکی
در گفتگو با فرارو پدیده خودکشی را تحلیل کرد. این گفتگو را که به شکل نوشتاری پیوسته تنظیم شده است را در زیر بخوانید:
اجازه بدهید بحث را تا حدی که برای خوانندگان شما در یک فضای مجازی حوصلهبر و خسته کننده نباشد (هرچند معتقدم که کنجکاوی نظری و مطالعاتی پیرامون خودکشی بالنسبه زیاد است) با صحبت و اشاره به آراء فیلسوف بریتانیایی کریگ گرینمن (Craig Greenman) آغاز کنم.
ایشان کتابی دارند؛ که در واقع رساله دکترایشان است؛ تحت عنوان بیان و بقا: رهیافتی زیباشناختی به مساله خودکشی (Expression and survival: An aesthetic approach to the problem of suicide)، این کتاب که در سال 2008 منتشر شده با این جمله آغاز میشود که "خودکشی ورای همه بحثها هنوز هنوز هم یک مساله فلسفی است". بنده معتقدم که برای ورود به بحث خودکشی در ایران و تببین آن، تفکراتی از این دست بسیار راهگشاتر است؛ هم در بعد نظری و هم راهکارهای عمل، نسبت به توصیهها و اعتقادات منسوخی که با اتخاذ یک رویکرد تقلیلگرایانه (reductionist) کلیت بحث را روانشناسی و اختلالات شخصیتی فرومیکاهند.
گرینمن ابتدا به رد نظرات فیلسوفانی همچون سیمون دوبوآر میپردازد که خودکشی را گونهای کنش برای رسیدن به آزادی میدانند. خودکشی اگر ماحصل یک انتخاب باشد یعنی انتخاب برای رسیدن به آزادی، پس از خودکشی دیگر هستیای درکار نخواهد بود و شما زنده نیستید تا از آن آزادی بهره ببرید. پس خودکشی نه ماحصل به دست آوردن مجدد کنترل بر محیط {مانند فردی که میخواهد از شر یک بیماری خلاص شود} و نه ماحصل تصمیمی مبنی بر وانهادن کنترل است (چراکه شما به عزیزانتان بسیار صدمه میزنید).
به قول موریس بلانشه (Maurice Blanchot) خودکشی پس از ناکامی در بدست آوردن چیزی برای رسیدن به هدفی ناممکن رخ میدهد. گرینمن در آن کتاب میان دو نوع خودکشی تمییز قائل میشود: خودکشی اُفلیاتیک (Opheliatic) یعنی خودکشی به دلیل اینکه شخص نمیتواند بپذیرد که از سوی دیگران مورد آزار و اذیت قرار گیرد و اینکه دیگران مسبب رنج او باشند؛ و خودکشی اُدیپی (Oedipal) یعنی تن زدن از اینکه فرد مسبب رنج دیگران باشد و لذا ارتکابش به خودکشی. نویسنده در بطن هردوی این خودکشیها این فرایند متناقض را میبینید که: اگر میخواهیم زنده بمانیم باید به دیگران آسیب بزنیم و اگر آنها میخواهند زنده بمانند باید به ما آسیب بزنند.
فلسفه چگونه میتواند به افرادی که تصمیم به خودکشی دارند یا قصد خویش را عملی کردهاند مدد رساند؟
دارو: بسیار موقت بوده و خود عوارض جانبی زیادی ایجاد میکنند.
رواندرمانی و روانکاوی: بسیار گران است بخصوص اگر بیمه نداشته باشید بنحویکه با وعدهای یکبار در ماه گفتاردرمانی به هیچ جا نخواهیم رسید.
پاسخ گریمن به پرسش فوق بسیار مهم است: موسیقی، ادبیات، هنرهای تجسمی و بطورکل هنر. عناصری فراموش شده در ایران.
اگر فرض کنیم که آمار خودکشیِ روزانه 11 نفر در کشور صحیح باشد؛ بسیار بالا و تامل برانگیز است. کشوری با بستر فرهنگی و اجتماعی ایران در دوران جنگ نیز چنین آماری نداشته. آمار خودکشی در کشور نسبت به تاریخ معاصری که داشتهایم روند افزایشی عجیبی پیدا کردهاست. پیش از این شاید موارد خاص از خودکشی همچون خودکشی زنان ایلامی بود که رسانهای میشد.
برای تحلیل خودکشی در ایران بد نیست که از همین زاویه آماری وارد بحث شده و سپس از نظرات گرینمن نیز استفاده خواهیم کرد.
در اینجا نقلقولی میکنم از انسانشناس بریتانیایی و ایرانیالاصل، آرام ضیایی (Aram Ziai) که توسعه در دوران پسامدرن را میان کشورهای شرقی و غربی قیاس کردهاند. ضیایی در قیاسی گفته که انزوا و خودکشی در کشورهای غربی بیشتر از کشورهای شرقی است.
اما آیا با توجه به آمار فعلی خودکشی در ایران میتوان این موضوع را پذیرفت؟ من ضمن مخالفت با اینکه خودکشی در غرب و یا بهتر است بگوییم در جهان بیش از ایران است موضوع را تحلیل میکنم.
دیدگاه غالب در رابطه با گفتمان خودکشی در ایران از نظر من دیدگاه تقلیلگرایانه است. همین پارادایم تقلیلگرایانهی روانشناختی نسبت به خودکشی در متن کلام مسئولان دیده میشود. در اظهارنظر رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی بهزیستی شاهد متهم جلوهدادن قربانی هستیم که گفتمانی غالب در ایران است. این گفتمان گفتمانی ویرانگر است و خط و نشانی اشتباه برای تحلیل خودکشی در ایران میدهد.
دیدگاه غالب فعلی علاوه بر متهم جلوهدادن قربانی دیدگاه صرفا روانشناختی است؛ بنده بر این باورم که ضروری است تا فلسفه و جامعهشناختی بیشتر به موضوع خودکشی وارد شوند.
در این تحلیل، ما باید بپذیریم که الگوی غربی و یا به تعبیر صحیحتر الگوی جهانی خودکشی که ریشههایش در مدرنیزم و مدرنیته هست به ایران نیز وارد شده. الگوهای هستیشناختی خودکشی (مانند تمییزی که گرینمن میان دو نوع از خودکشی برقرار کرده) در اینجا اهمیت بیشتری از الگوهای روانشناختی پیدا می کنند در نتیجه تحلیل فلسفی و جامعهشناختی باید پیش از تحلیل روانشناختی به کمک ما بیایند.
بر اساس خط سیر تحلیلیِ گرینمن، باید دید شهروندان ایرانی بیش از همه از چه چیزی آزار میبینند. به گمان من دو پدیده مقصر اصلی هستند: خوداظهاری (از طریق حضور در سپهر عمومی) (self-expressing) و عاملیت (agency) (بهمعنای به چالشطلبیدن هنجارها و ارزشهایِ در سلطه). به دلایل گوناگون این دو خصلت در سیستم سیاسی-اجتماعی ایران مجالِ کمی برای بیان خود دارند.
انسان ذاتا میخواهد در سپهر عمومی مطرح باشد و نظر و شخصیتش دیده و نقد شود حال آنکه وقتی سیستم سیاسی و اجتماعی این دو را از فرد میگیرد، فرد احساس غربت میکند. افراد نیازمند مشارکت در یک جمع یا گروه و احساس تعلق خاطر بدان هستند. امری که به دلایل گوناگون از شهروندان سلب شده است. ساختارهای سیاسی و اجتماعی بهعنوان پدیدهای کلان بازتابهای زیادی در اقلیم و هستی روانی فرد بهجا میگذارند تاثیری به مراتب بیشتر از تاثیر تربیت والدین.
البته دلایل روانشناختی و مسائلی همچون تربیت خانوادگی را نمیتوانیم انکار کنیم اما این دلایل اجتماعی و فلسفی اهمیت بیشتری دارند.
ادبیات، عرصهای برای عاملیت فرد در عرصهکلامی و زیانی، موسیقی عرصهای برای خوداظهاری و عاملیت فرد در سپهر عمومی پدیدههای مطرود و به حاشیه کشیده شده در ایران هستند.
اما نکته دیگری که باید در رابطه با خودکشی در ایران به آن اشاره کنیم آمار است. از آنجا که ما مشکل آمار داریم جامعهشناسان، فیلسوفان و روانشناسانمان نمیتوانند موضوع را به خوبی بررسی کنند. ضعفی که در آمارها وجود دارد یکی این است تعداد افرادی که خودکشی نافرجام داشتهاند در آمار جای نمیگیرند. همچنین باید بدانیم که بسیاری از آمارها از خودکشی در کشور نیز بیان نمیشود.
هرچند پژوهشها و پایاننامههایی با دیدگاه فلسفی و جامعهشناختی درباره خودکشی وجود دارد اما این پژوهشها مجال رسانهای شدن نمییابند درنتیجه گفتمان غالب موجود به گفتمانی روانشناختی تقلیل مییابد؛ آنهم روانشناسی صرف. چرا که روانشناسی اجتماعی (social psychology) میتواند خودکشی را عمیقتر ببیند.
دگردیسیهای آتیِ و پسامدرن خودکشی نیز در ایران کاملا از نظر و تیررس پژوهشگران دورمانده. در خودکشی اخیر دو نوجوان دختر در تهران آندو قبل از اینکه خود را از پنجره به بیرون پرتاب کنند از هم سلفی گرفتند. در آینده نزدیک شاید عدهای جوان در یک شبکه اجتماعی و از آنجا که میخواهند دیده شوند (نبود دیده شدن یا خودبیانگری فیالمثل در رسانهها) خودکشیهایی نمایشی داشته باشند.
همچنین تاثیر سیاست بر روح و روان افراد نیز چه در آینده و چه حال بر خودکشیها در ایران اثر خواهد داشت. جا دارد که جامعهشناسان و فلاسفه ما به این موضوع هم بپردازند.
خودکشی یک پدیده بغرنج فلسفی و جامعه شناختی است در زمان حاضر نیز ما کمتر تئوریای داریم که بتواند زوایای این پدیده را بشکافد. به لحاظ وجودی ما نخواهیم توانست خود را در نقش کسی بگذاریم که میخواهد با ارزشترین چیز یعنی جانش را از خود بگیرد. اما به هرحال باید تلاش کنیم تا خودکشی را تبیین و راهکار ارایه دهیم.