عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: بايد شكرگزاري كرد كه اصولگرايان محترم به خوبي و خوشي به ليست واحدي رسيدند و وحدت را سرلوحه فعاليت سياسي انتخاباتي خود قرار دادند، با اين هدف كه در انتخابات پيروز خواهند شد. اين استدلال از آنجاست كه همواره گمان كردهاند، شكست آنان به دليل تنوع و فقدان وحدت ميان آنان بوده است. اين گزاره نادرست ميان اصلاحطلبان هم رواج دارد و برخي بر اين گمان هستند كه اگر در فلان انتخابات تعداد نامزدهايشان كمتر بود و وحدت ميداشتند، حتما پيروز ميشدند! در حالي كه لزوما چنين نيست. زيرا آراي انتخاباتي در ايران به اين شكل نيست كه اگر كسي كنار برود آراي او به حساب فرد ديگري كه موردنظر اوست واريز خواهد شد. به علاوه اگر تنوع نامزدها را كنار بگذارند، نامزدي كه نماد وحدت است، مجبور است در برنامههاي خود تغيير ايجاد كند و همين كار موجب تحول در پايگاه مخاطبانش و در نتيجه در آراي او خواهد شد.
از اين پرسشها مهمتر اين است كه چرا توضيح نميدهند كه وحدت مورد نظرشان شكل نگرفته؟ آيا قدرتطلبيها و مسائل شخصي را بايد عنصر اصلي دانست يا عوامل ريشهايتري وجود دارد؟ اين مطالب به معناي آن نيست كه وحدت لازم نيست، اتفاقا وقتي كه برمبناي زمينههاي عيني است بسيار هم خوب است.
ولي وحدت شكلي و صوري نه تنها كمكي به هر دو جناح و در اين انتخابات خاص به اصولگرايان نميكند، بلكه براي آنان ضرر هم دارد. هرچند اين مساله در اين انتخابات براي اصلاحطلبان كاملا برعكس و وحدت براي آنان مفيد است.
وحدت در ليست نامزدهاي مجلس يا رياستجمهوري وقتي مفيد و كارآمد است كه مبتني بر وحدت در عينيت جامعه باشد و ضرورتهايي عيني، آن را اقتضا كند.
وحدت يا سلبي است يا ايجابي. وحدت ايجابي، مبتني بر درك و فهم مشترك از مسائل جامعه و راهحلهاي آن و نيز همسويي نيروهاست. وحدت سلبي نيز مبتني بر خطر مشترك از سوي نيروهاي ديگر است كه چند گروه يا گرايش را تهديد ميكند و اين نيروها به واسطه آن خطر مشترك، وحدت پيدا ميكنند.
اكنون ببينيم كه وضعيت ليست مشترك اصولگرايان از اين دو نظر چگونه است؛ در ليست اعلامي كافي است كه برخي چهرهها را با يكديگر مقايسه كنيم. آقاي يحيي آلاسحاق در اين ليست هستند و از سوي ديگر طرفداران و وزراي دولت احمدينژاد هم به وفور در ليست هستند كه هيچ تناسبي با هم ندارند. بخش مهمي از آنان مثل آقاي مصباحيمقدم به لحاظ اقتصادي چه تناسبي با جناح تندروي ليست دارند، حتي به لحاظ سياسي نيز تفاوتها فاحش است.
نحوه برخورد آنان با دولت آقاي روحاني به كلي با يكديگر مغاير است. حتي در مورد برجام نيز بعضا در دو قطب مخالف يكديگر بودند. مواضع آقاي ابوترابي را با پايداريهاي موجود در ليست مقايسه كنيد. در مورد دولت احمدينژاد كه شكاف اعضاي ليست خيلي بيشتر است. برخي اعضاي دولت وي و پايداري هستند، برخي نيز در نقطه مقابل آنان قرار دارند. جالب اينكه مواضع آنان نسبت به آقاي هاشمي و نيز اصلاحطلبان هم به كلي با يكديگر فرق دارد. بنابراين وحدت مذكور بر پايه نقاط مشترك و امور ايجابي بنا نشده است.
ولي اين وحدت برمبناي سلبي نيز قرار ندارد. اگر منظورشان، خطر اصلاحطلبان باشد، در اين صورت بايد براي آنان متاسف بود كه با وجود داشتن تمامي ابزارهاي قدرت و نيز پس از رد صلاحيت چند رده از نيروهاي اصلاحطلب، هنوز هم براي شكست دادن طرفِ مقابلِ خود نيازمند ليست واحدي هستند. اين تعبيري جز اعلام شكست ندارد. بعلاوه حضور اصلاحطلبان و اعتداليون چه خطري براي امثال آقاي آلاسحاق يا ابوترابي و امثال آنها دارد؟
در حالي كه ليست اصلاحطلبان از هر دو حيث وحدتِ ايجابي و سلبي وضعيت بهتري نسبت به ليست اصولگرايان دارد، زيرا در مورد مسائل كلي پيشگفته اختلافنظرهاي آنان بسيار كم است و به نوعي با يكديگر شبيه هستند و از حيث سلبي هم آنان در برابر شديدترين رد صلاحيتها قرار گرفتهاند و براي حفظ موجوديت خود چارهاي ندارند كه فقط يك ليست بدهند.
نتيجه اين وضع چيست؟ نخستين نتيجه اين است كه وحدت اصولگرايان موجب برجستهتر شدن ليست اصلاحطلبان خواهد شد. در واقع اگر اصلاحطلبان خواهان يك اتفاق بودند كه ليست آنان را برجسته كند، همين دوقطبي حاصل از وجود يك ليست نزد اصولگرايان است. در واقع دوقطبي شدن ليستها موجب ميشود كه مردم بر آرايي كه ميدهند تمركز بيشتري پيدا كنند و همين مساله سبب ديده شدن بيشتر ليست اصلاحطلبان ميشود.
از سوي ديگر آنچه اهميت دارد، اين است كه رايدهندگان اصولگرا هيچ دليلي نميبينند كه به افراد متضاد موجود در ليست ائتلاف راي دهند. چون نه وحدت ايجابي با آنان دارند و نه وحدت سلبي آنان را كنار يكديگر جمع كرده تا خطر مشتركي را به آنان گوشزد كند. از اين رو ليست واحد اصولگرايان موجب ريزش آراي آنان خواهد شد و چه بسا به نفع ليست اصلاحطلبان نيز تمام شود. در حالي كه اگر چند ليست داشتند، از يك سو دوگانه اصولگرا و اصلاحطلب را ايجاد نميكردند و از سوي ديگر امكان راي دادن به نامزدهاي متنوع را فراهم ميكردند. به طوري كه اين پراكندگي اگر به ضرر خودشان باشد، حداقل به نفع اصلاحطلبان نيز نباشد.
وحدت موردنظر و رخ داده ميان اصولگرايان مصداق آن ضربالمثل «از قضا سرانگبين صفرا فزود» است. به جاي آنكه موجب افزايش آراي آنان و ريزش آراي رقيب شود نتيجه معكوس خواهد داشت. به نظر ميرسد كه اصولگرايان محترم سرنا را از سر گشاد آن مينوازند. وحدت بايد در بطن جامعه و نيروي سياسي شكل بگيرد، سپس در ليست انتخاباتي واحد بازتاب پيدا كند.
طي كردن اين مسير به صورت معكوس قابل تصور نيست. شايد گمان شود كه اين يادداشت از زاويه تاثيرگذاري سياسي و به چالش كشيدن طرف مقابل نوشته شده است، ولي اين طور نيست. معتقدم كه اين يادداشت بيش از اينكه واجد مضمون سياسي باشد، در پي بيان يك واقعيت است، حتي علاقهاي به نوشتن آن تا پيش از رسيدن اصولگرايان به وحدت نداشتم، زيرا هيچ نعمتي را براي اصلاحطلبان بهتر از وحدت شكلي و ظاهري اصولگرايان نميدانستم كه خوشبختانه رخ داد.
اما تحليلهايشان انصافا عاليست.. بويژه آنجا كه به سرنا زدن از سر گشاد آن اشاره ميكند.. اصلاح طلبان اين مطلب را دريافته اند كه نبض جامعه چطور ميزند و بر اساس آن ضرب ميگيرند.. و البته اساسا خصلت اصلاح طلبي همين است و اصولگرايي همان!