فرارو- دکتر فخرالدین حیدریان؛ صدای مهیب هر انفجاری که جان انسانی را، به نشانه گرفته باشد، قلب انسانیت را پر ترک میکند. جان هر انسان را گرفتن، انگشتی در چشم هستی فرو بردن است و با مرگ هر انسان، جهانی میمیرد! خواه این انسان بیغوله نشینی در «قندوز» باشد یا شهروندی بهرهمند در «پاریس»! خواه انسانی در «جنوب بیروت» باشد، خواه «کردی ایزدی در سنجار عراق»!
امروز «امنیت» دیگر مرز نمیشناسد و آنان که راحت در آن سوی جهان برای سرنوشت ملتها نسخه میپیچند، باید بدانند؛ تعریف خود را، از امنیت، باز تعریف کنند.
شاید تا چند سال پیش؛ امنیت شهروندان یک کشور، صرفا در چارچوب مرزهای سیاسی و جغرافیایی آن کشور تعریف میشد، ولی درجهان امروز، شرایط به شکلی دیگر رقم خورده است و به ظاهر اقتضاء و الزام «زیست انسانی»، این برداشت را از نو تعریف کرده است.
به یقین، اگر قدرتهای جهانی و اتحادیهٔ اروپا، پیش بینی، تصویر و حتی تصور واقعیات امروز را، پیش از برنامه ریزی و تدبیر «تغییر یا تضعیف بشار اسد» داشتند و بحران دامن گیر «آوارگان سوری» را، کمترین عارضهٔ این جنگ ویرانگر و نافرجام میدانستند و یا حتی احتمال آن را پیش بینی، کمی جدیتر در عاقبت جنگ سوریه تامل میکردند و راه پر تذبذب دیروز را در مورد «بشار اسد» جوری دیگر در پیش میگرفتند.
بدیهی است که؛ اگر آرامش به سوریه بازنگردد، ملت و مردم آوارهٔ سوریه هم به وطنشان، بر نمیگردند و رخت سفر به دیاران دیگر را بر تن خسته و آزردهٔ خود میپوشانند، به هرجا که کمی با خود در صلح باشد، حتی اگر آنجا اعماق دریای مدیترانه و ناکجا آبادی بدفرجام برای آنها باشد.
تجربهٔ جنگهای فرامرزی غرب، به ویژه در دو دههٔ اخیر در عراق، افغانستان، سوریه، لبنان، یمن و... نشان داده است، که ناامنی کشوری مانند افغانستان در هزاران کیلومتر، دورتر از سرزمینهای آسایش، موجب سلب آرامش شهروندان به ظاهر دور از معرکه آنان نیز خواهد شد.
درچنین جنگهایی، و در خوش بینانهترین تحلیلها، غرب سعی بر آن داشت که «تروریسم» را در «مبدا» کنترل کند و جنگ با آن را، به رسیدن در مرزهایش موکول نکند، بلکه پیشگیرانه و عملگرایانه، تروریستها را در مرزهای کشورهای مبداء دنبال کند. از این رو ساده انگارانه تبعات جنگ را موضعی و بیشتر دامن گیر ملتهایی میدانست و میداند که به آنها نیرو میفرستد. یا حداکثر یک یا چند کشور مجاور و همسایهٔ آنها!
اما صدای حادثه ۱۱ سپتامبر و بمب گذاریهای انگلیس و اسپانیا و... که هر کدام به تنهایی فاجعهایی انسانی بود، این فرضیه را به کنار نهاد و عاقلان بشر دوست را به تفکر وا داشت!
علیرغم اینها غرب و قدرتهای جهانی هنوز، راه را، به بیراهه میروند و شاید صدای تروریسم در قلب اروپا که جان انسانها را میگیرد و موج مهاجران و جنگ زدگان کشورهای در خون و آتش همچون سوریه، هشداری جدیتر باشد که راه حل در خاورمیانه در تداوم راه طی شده، نیست!
باید کشورهای جهان در سازمانهای منطقه ایی و بین المللی به راههای جدید بیندیشند راههایی که «گفتمان صلح و پرهیز از خشونت» را تقویت کند و یک صدا و یک عزم به این برسند که در دسترسترین راه حلها، قدرت و مداخلهٔ نظامی، نیست!
امروز اگر امنیت را «فرامرزی» نبینیم؛ همان قدر از ناامنی که نصیب مردم کابل و قندوز و حمص و حلب و سنجار و بغداد و بیت المقدس و یمن و... میشود با نسبتی متغیر و کمی متفاوت نصیب ساکنین پاریس و سرنشینان مترو لندن و مادرید و جنوب لبنان و... میگردد. به عبارتی نه شهروندان کشوری خاص که «انسان» در معرض تهدید و آسیب است.
مسالهٔ امروز جهان صرفا توحش «داعش» نیست، ریشههای پنهانی است که «داعش» از دل آن جوانه میزند. شکاف میزان بهره مندیهای اقتصادی میان ملتها، فقر و فرزندان خلف آن مانند؛ بیسوادی و در بدویت ماندن فرهنگی، دشمن اول امنیت جهانی است.
بشر اگر به دنبال حل مساله است، راه حل فقط در صلح و تقویت گفتمان صلح طلبی است نه در جنگ و ستیزه جویی!
باید رودخانه ها از خون کفار اروپایی جاری شوند