مردی افغان که بعد از کشتن هموطنش با ادعای ربودن او از خانواده مقتول ٦٠٠ هزار تومان اخاذی کرده بود، در بازداشت بهسر میبرد و تحقیقات از وی ادامه دارد. متهم ٢١ساله که شکراله نام دارد در گفتوگویی جزئیاتی از این جنایت و داستان زندگیاش را شرح داده است:
چه مدت است به ایران آمدهای و چطور مهاجرت کردی؟
دفعه آخر با گذرنامه آمدم و یک سال بود که ایران بودم. در مجموع دو، سه بار ایران آمدهام. دفعات قبل با قاچاقبرها آمده بودم.
چقدر درس خواندهای، در افغانستان چه میکردی و آیا ازدواج کردهای؟
سواد ندارم. در افغانستان کارگری میکردم و ازدواج هم نکردهام.
الان که در افغانستان جنگ نیست، چرا در کشور خودت نماندی؟
هم وضع افغانستان خراب بود و هم وضع خودم. کلی پول قرض کرده بودم که باید میدادم؛ برای همین برای کار به ایران آمدم. درست است که پول ما ارزشمندتر است اما نمیتوانی به خیابان بروی. اگر با طالبان همراه شوی، پلیس تو را میزند و اگر با پلیس باشی طالبان میزند. در کشور خودم نمیدانستم چه کنم، پول هم نداشتم کشور دیگری بروم برای همین به ایران آمدم تا کار کنم.
از خانوادهات و وضعتان در افغانستان بگو.
پدرم وقتی بچه بودم فوت شد. من هستم و یک خواهر و مادرم. میآمدم ایران کار میکردم و برایشان پول میبردم.
چندباری که قاچاقی به ایران آمدی، چطور به افغانستان برگشتی؟
قاچاقبر همشهری خودمان بود. او ما را به ایران میآورد و وقتی میخواستم به افغانستان برگردم به قرچک ورامین میرفتم، ثبتنام میکردم و مجانی به افغانستان فرستاده میشدم.
قاچاقبرها را از کجا میشناختی و چقدر به آنها پول میدادی و چطور تو را به ایران میآوردند؟
همشهریمان بودند. آنها را میشناختم، هر بار حدود یکمیلیونو صدهزار تومان به آنها میدادم و آنها من را به بلوچهای ایران تحویل میدادند و انها هم مرا به تهران میآوردند.
چند روز طول میکشید به تهران برسی و تو را با ماشین میآوردند یا پیاده؟
١٠ تا ١٥ روز. گاهی هم ٢٠ روز طول میکشید. بعضیوقتها پیاده و بعضی وقتها با ماشین میآمدم. من خودم را آنجا تحویلشان میدادم و آنها ما را از روی دیوار رد میکردند و تحویل بلوچها میدادند و بعد خودشان ما را به تهران میآوردند.
پلیس مرزی افغانستان و ایران با تو و قاچاقبرها کاری نداشتند؟
پلیس افغانستان که کاری نداشت. میدیدند هم چیزی نمیگفتند اما یک بار در مرز ایران دستگیرم کردند و مرا به افغانستان فرستادند اما دوباره آمدم.
دفعه اولی که به ایران آمدی، پول از کجا آوردی که به قاچاقبرها بدهی؟
دفعه اول به قاچاقبرها پول ندادم، آنها من را به ایران آوردند و بعد از اینکه کار کردم، پول آنها را دادم.
اگر یکی به ایران بیاید و بعد پول قاچاقبرها را ندهد، چه میشود؟
بالاخره آنها همشهری ما هستند و من هم در افغانستان مادر و خواهر و فامیل دارم؛ اگر پولشان را نمیدادم خانوادهام را میکشتند.
در ایران چرا به تهران آمدی؟
تهران کار بیشتر است، به تبریز و زنجان هم میترسم بروم، چون چند نفر از بچههای ما را آنجا کشتهاند.
در تهران چه کار میکردی و روزی چقدر درآمد داشتی؟
سنگکار بودم و روزی ٤٥ هزار تومان دستمزد میگرفتم. تا اینکه یکی از همشهریان خودم را کشتم.
چرا او را کشتی؟
به او پول قرض داده بودم و وقتی طلبم را خواستم به من گفت خسیس و ناجوانمرد و نامرد؛ من هم ناراحت شدم و چندوقت بعد که دیدمش، او را کشتم اما قصد کشتناش را نداشتم. وقتی دیدم سرش متلاشی شد کشتمش.
قتل را چطور انجام دادی؟
اول با پتک توی سرش زدم و بعد هم خفهاش کردم. وقتی هم مطمئن شدم مرده، جنازه را در ملحفه پیچیدم، در فرغون گذاشتم و کنار سطل آشغال بردم.
مقتول را از کجا میشناختی؟
در میدان امامحسین(ع) با او آشنا شده و یکی، دو بار هم او را دیده بودم و به خانه ما آمده بود.
بعد از اینکه جسد را کنار خیابان انداختی، چه کردی؟
در دارآباد مشغول کار شدم.
عذابوجدان نداشتی؟
وجدان چی هست؟
منظورم این است که ناراحت نبودی؟ راحت خوابت میبرد؟
ناراحت بودم، خیلی ناراحت بودم که چرا او را کشتم. هم این دنیایم سوخت و هم آن دنیایم.
چه مدت بود که به مقتول پول قرض داده بودی؟
یک ماه یا ٤٠ روز بود که به او ٦٠٠ هزار تومان قرض داده بودم ولی او سر موعد پولم را پس نداد و امروز و فردا میکرد؛ آخر سر هم به من فحش داد و گفت خسیس و ناجوانمرد. اگر میگفت ندارم الان بدهم مشکل نداشتم اما امروز و فردا کرد و آخر هم به من گفت خسیس؛ این ناراحتم کرد.
چطور با او قرار گذاشتی تا قتل را انجام بدهی؟
من با او قرار نگذاشتم؛ خودش زنگ زد و پیشم آمد من هم اول با او حالواحوال کردم و داشتم برایش چای آماده میکردم که حرف پولم شد و او دوباره به من گفت نارفیق، من هم عصبانی شدم و با پتک توی سرش زدم.
چطور و کی دستگیر شدی؟
پسرداییام که تنها فامیلم در ایران است، به من زنگ زد و گفت پایش شکسته است؛ من هم به بیمارستان راهآهن رفتم و در آنجا بود که مأموران دستگیرم کردند.