"هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را"
فرارو-زهرا فدایی؛ دلخوشی چیست؟ در جهان کنونی، زیر سیطره تکنولوژی و شتاب وحشتناک زمان که ناخواسته آدمی را به پرتترین فضاها میبرد، چگونه میتوان گوشه امنی یافت برای دلخوشی؟ با این ارتباطات حقیقتا مجازی، با این خانوادههایی که روز به روز کوچکتر میشوند، با کدام جمع میتوان به دلخوشی نشست؟ اصلاً دلخوشی برای مای اکنونی معنایی دارد؟
محمود دولتآبادی، خالق کلیدر، دلخوشیهایش را از یاد برده است. «دیگر دلخوشی خاصی ندارم. شاید بتوان گفت كه دلخوشیهایم را فراموش كردهام. اینروزها بهنوعی مستهلک شدهام. سعی میكنم دلخوشیهایم را بهیاد بیاورم، اما نمیشود.»
همه اما دلخوشیهایشان را زیر چرخدندههای این روزگار گم نکردهاند. کسانی به دم دست چنگ می زنند و برای خود دلخوشیهایی جور می کنند؛ بوندسلیگا، لالیگا و لیدی گاگا. همین دلخوشیهای پوج و توخالی است که یوسف اباذری جامعه شناس را به فریاد میآورد که امور کاذبی چون فوتبال و موسیقی بیهویت دلخوشی جماعتی از مردم شده است.
اما فوتبالیها از همین منظر به فوتبال مینگرند و به آن مباهات میکنند. پژمان جمشیدی در اینستاگرام مینویسد: «فوتبال تنها دلخوشی خیلیهاست.» علی دایی هم قبلاً همین را گفته بود. این که مردم غیر از فوتبال دلخوشی دیگری ندارند. نباید هم داشته باشند. همین فوتبال دلخوشکنک است که برای بازیگران نقش اولش، اقتصاد میلیاردی میآورد و محبوبیت میلیونی.
آیا دلخوش بودن دلیل خاص میخواهد؟ دلخوشی به فوتبال و والیبال چقدر دوام دارد؟ آیا برای دلخوشی باید دنبال نگاه عارفانه و شاعرانهتر باشیم؟ مثل خیام، مولوی و حافظ؟
فضلا و علمای تاکسینشین خواهند گفت که عیش و مستی در زمان تنگدستی مال دوره جناب حافظ بوده و تاریخ مصرفش گذشته است. امروزه کسی که بیدلیل خوش است و به خوشی تظاهر میکند، دل خجسته است و شاید شیرین عقل!
شاید حق دارند؛ واقعیت تلختر از آن است که بتوان با دلیلی دم دستی، مدتی طولانی دلخوش بود. اگر سر خط اخبار را نگاهی بیاندازیم، میبینیم کنایه این جهان سیهروز بسیار نیش دارتر آن است که بتوان به راحتی آب خوش را به گلوی مبارک فرو برد.
هر 26 دقیقه سکته مغزی یک ایرانی را میکشد.
هر 24 دقیقه یک نفر با تصادف رانندگی میمیرد و هر60 دقیقه یک نفر از سرطان معده.
سکته قلبی سراغ جوانهای زیر بیست سال هم رفته است.
سونامی سرطان به سرعت پیش میرود و تا حال به 4500 کودک را با خود برده است.
35 درصد مردم زیر خط فقر مطلقاند.
شاخص نابرابریها خیلی چشمگیر شده است. از ابتدای امسال تا حالا هم که رکود شکستهایم، 13 روز هوای پاک داشتهایم برای نفس کشیدن.
این سر خط داخلیاش بود و خارجیاش بماند...
واقعیت تلخ است و هیچ راه فراری از آن نیست. هر طرف که رو بگردانی، تلخیها مقابلت قد میکشند و رخنمایی میکنند. اما فکر میکنم درست در همین نقطه میتوان به یاری حقیقت بر تلخی واقعیت چیره شد.
حقیقت این است که ما در محاصره تلخترین رخدادها، زیر آسمانی گرفته از دود و دم، تنها یکبار زندگی میکنیم؛ یکبار عاشق می شویم؛ فقط یکبار... یکبار... یکبار
"شر" در جهانی بر ساخته از تضادها، ناگزیر است اما فرصت را باید مغتنم شمرد و خوشیهای کوچک و حقیقی، نه توخالی و پوچ را با وسواس از گوشه کنار زندگی جمع کرد و شاد شد.
درکنار تمام مشکلات ریز و درشت زندگی، هنوز هم میتوان دلخوش کرد به تماشای یک فیلم خوب، گوش دادن یک موسیقی خوب، و خواندن یک کتاب خوب ...
من شاید بعدا به کامنتم سر نزنم
اما این رو بگم مطلبت فوق العاده ساده و روان و زیبا بود حداقل به نظر من
ناراحت نشو از بعضی نظرهای چرت
شما درد دنیا یا حداقل به قول امام حسین(ع) حرف آزاده ها رو گفتی واقعا همین دلخوشی های ما به حدی شده که اصل زندگی رو فراموش کردیم انقدر سرگرم شدیم فراموش کردیم دنیای دیگری هست فراموش کردیم خدایی هست این دقیقا خواسته شیطان ملعون هستش میخواهید بپزیرید یا به سخره بگیرید اما حقیقت این است که شیطان انسان رو از یاد خدا منحرف کرده.
ای خدا دست شیطان لعین رو از سر بندهات کوتاه کن!
نوميدمردم را
معادي مقدر نيست
چاووشي اميدانگيز توست
بي گمان
كه اين قافله را به وطن مي رساند.