bato-adv
کد خبر: ۲۰۶۶۱۹

توصیه دنیس راس به اوباما درباره خاورمیانه

گسل جدیدی در عرصه سیاست خاورمیانه پدیدار شده است که پیامدهای عمیقی را برای سیاست خارجی امریکا در این منطقه به همراه خواهد داشت. این شکاف توسط حامیان یا مخالفان داعش، یا به دلیل درگیری بین شیعیان و سنی ها و جنگ نیابتی بین ایران و عربستان سعودی به وجود نیامده است. این شکاف ماحصل دسته بندی بنیادی میان اسلامگرایان و غیراسلامگرایان است.
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۱ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
دنیس راس در نیویورک تایمز نوشت: گسل جدیدی در عرصه سیاست خاورمیانه پدیدار شده است که پیامدهای عمیقی را برای سیاست خارجی امریکا در این منطقه به همراه خواهد داشت. این شکاف توسط حامیان یا مخالفان داعش، یا به دلیل درگیری بین شیعیان و سنی ها و جنگ نیابتی بین ایران و عربستان سعودی به وجود نیامده است. این شکاف ماحصل دسته بندی بنیادی میان اسلامگرایان و غیراسلامگرایان است.
 
در یک سو اسلامگرایان، هم شیعه و هم سنی قرار دارند. داعش و اخوان المسلمین نماینده طیف سنی ها هستند در حالی که ایران و متحدان  آن از جمله حزب الله (در سوریه و لبنان) و اصحاب الحق (در عراق) نیز بخش دیگر این اسلامگرایان را تشکیل می دهند.

بسیاری از این اسلامگرایان در جنگ با یکدیگر هستند اما در درگیری تلخ تری با غیراسلامگرایان برای تعریف هویت بنیادی منطقه و کشورهایشان نیز قرار دارند. وجه مشترک همه این اسلامگرایان که هویت اسلامی را بر هویت ملی ارجح می دانند.
 
مطمئنا همه آنها به اندازه داعش افراطی نیستند. داعش به دنبال این است که با تشکیل خلافت ملت های مستقل را از بین ببرد. اما اخوان المسلمین به ‍[‍تشکیل] امت متعهد است. یکی از دلایل اعتراضات مردمی علیه حکومت اخوان در مصر این بود که آنها اصول ابتدایی هویت ملی را نقض کردند: آنها بیش از آنکه مصری باشند، مسلمان بودند.
 
عبدالفتاح الیسی، رئیس جمهور مصر اکنون کشورش را درگیر یک درگیری بالفعل با اخوان المسلمین می بیند. وی از نظر مالی توسط عربستان سعودی، امارات عربی متحده. کویت پشتیبانی می شود. وی همچنین همکاری نزدیکی با الجزایر دارد و از سوی مغرب و اردن حمایت می شود.
 
در زمان جنگ اخیر غزه تظاهراتی علیه اسرائیل در اروپا برگزار شد ولی این اتفاق در کشورهای عربی رخ نداد. بر خلاف ترکیه و قطر که از اخوان المسلمین حمایت می کند، دیگر کشورهای سنی منطقه در پی تضعیف حماس، شاخه فلسطینی اخوان المسلمین بودند. این کشورهای زمانی که امریکا برای میانجی گری آتش بس در غزه رو به ترکیه و قطر آورد به حاشیه رانده شدند.
 
بهار عربی سال 2011 آغازگر دوران دمکراسی نشد و نه می توانست که باشد. نهادهای جامعه مدنی در این کشورها بسیار ضعیف بودند؛ فرهنگ سیاسی که بر مبنای آن "برنده همه چیز را تصاحب می کند" بسیار قدرتمند بود؛ اختلافات طایفه ای به شدت قوی بود و اعتقاد به تکثرگرایی بسیار اندک. بیداری عربی در عوض مولد خلا سیاسی و نزاع بر سر هویت شد.
 
اوباما حق داشت که نگران ناپدید شدن نظم پیشین و پروسه زمانبر تشکیل نظم جدید باشد. دولت آمریکا سعی دارد استراتژی موثری را برای این تغییرات در پیش بگیرد اما شکاف بین اسلامگرایان و غیراسلامگرایان بسیار زیاد شده است.

کشورهای غیراسلامگرا را پادشاهی های سنتی، دولت های استبدادی در مصر و الجزایر و اصلاح طلبان سکولار تشکیل می دهند که ممکن است تعداد کمی باشند ولی وجود دارند. دولت سوریه در این دسته بندی نمی گنجد زیرا متحد اصلی ایران و حزب الله است.
 
این کشورها امروز می خواهند بدانند که آیا ایالات متحده از آنها حمایت می کند یا خیر. این برای امریکا به این معناست که با ایران بر سر داعش همکاری نداشته باشد با وجود اینکه هر دو کشور ممکن است از تداخل عملیات هایشان علیه داعش در عراق جلوگیری کنند.
 
همچنین به معنای رقابت فعالانه با ایران در سایر نقاط منطقه بدون توجه به آن چیزی است که از مذاکرات هسته ای با این کشور حاصل می شود. این به معنای این است که مصر را به عنوان یک بخش اصلی از ائتلاف ضد اسلامگرایی بپذیریم و اینکه امریکا نباید به دلیل اختلافات بر سر رفتارهای داخلی مصر کمک های نظامی به این کشور را متوقف کند.
 
همچنین امریکا باید با مصر و امارات برای بمباران مواضع افراطیون اسلامگرا در لیبی و هر جای دیگر همکاری کند. این همکاری عملیات نظامی آنها را موثرتر می کند و به امریکا توانایی بیشتر برای اثرگذاری به فعالیت های آنها می دهد.
 
دولت اوباما درباره عواقب از بین بردن تمام اسلامگرایان نگران است. همچنین  نگران این مساله هم است که به نظر می رسد در حال ارائه چکی سفیدامضا به رژیم های استبدادی منطقه باشد در حالی که اعتقاد دارد این رژیم ها باید محدود شوند زیرا در درازمدت به حکومت های بی ثباتی در منطقه تبدیل خواهند شد.

اما همانطور که مصر و امارات در حمله هوایی در لیبی نشان دادند برخی از شرکای سنتی امریکا آماده هستند تا بدون ما دست به اقدام بزنند و متقاعد شده اند که دولت امریکا همه اسلامگرایان را به چشم تهدید نمی نگرد و اینکه منافع آنها و امریکا متفاوت هستند. این یک مشکل است.
 
این کشورهای غیراسلامگرا شرکای طبیعی امریکا در منطقه هستند. آنها خواهان ثبات و جریان آزاد نفت و گاز هستند و با تروریسم مخالفند. نیروهای که ما را تهدید کند، برای آنها هم تهدید به شمار می آید. دولت اوباما باید در روابط با آنها از سه اصل پیروی کند.
 
1- تمرکز بر ثبات و امنیت. هیچ چیزی از جمله جوامع تکثرگرا بدون اینها ممکن نیست.
   
2- با اسلامگرایان همکاری نکند. آنها اعتقادی به دموکراسی و کثرت گرایی ندارند. تنها گزینه پیش رو اسلامگرایان حتی میانه روهایی مانند النهضه تنها باید با همزیستی باشد.
 
بحث ترکیه متفاوت است چرا که هم پیمان ناتو است. زمینه های همکاری ما با ناتو برای مبارزه با داعش بسیار وسیع است. اما اردوغان باید درک کند که حمایتش از اخوان المسلمین این زمینه ها را محدود می کند و ضرورتا موجب انزوای ترکیه از همسایگانش خواهد شد.
 
3- حمایت امریکا از شرکای غیراسلامگرا به معنای این نیست که کنار گذاشتن خواسته هایمان و یا حمایت از تمام سیاست های داخلی آنها نیست. ما باید آنها را برای کثرت گرایی، حقوق اقلیت ها و حاکمیت قانون تحت فشار قرار دهیم.
 
گسل جدید خاورمیانه فرصتی واقعی برای امریکاست. بله امریکا با چالش هایی روبرو خواهد شد و باید تنش بین ارزش ها و منافع خود را مدیریت کند. هیچ راهبردی بدون خطر نیست، اما همکاری با شرکایمان بهترین راه پیشرفت است.
bato-adv
مجله خواندنی ها