حمید لطفی - هی می خواهم بی خیال ماجرا شوم اما نمی شود! می خواهم چیزی نگویم اما باز هم حس دق مرگ شدن به سراغم می آید! سرم درد می کند اما این درد در اثر سوالاتی که در آنجا می چرخند و پاسخ می خواهند و من هیچ پاسخی برایشان ندارم و توانایی توجیه کردن و قانع کردنشان را ندارم!
چند روز پیش خبری در مطبوعات پیچید به این مضمون که طبق وصیت ملکه سابق و لرتبار پهلوی دادگاهی در آلمان حکم داده است که:
سه سازمان صلیب سرخ و گروه حامیان حیوانات و یک نهاد حمایت از افراد ناتوان در فرانسه به طور مساوی بخشی از ثروت خانم اسفندیاری به مبلغ چهارمیلیون و 500 هزار یورو به ارث خواهند برد!
حال سوال من از خانم ملکه این است، البته ایشان که دیگر در قید حیات نیستند ولی کاش بودند و می پرسیدم که آیا ملت و قوم و تبارش ارزش نیمی از این دریای بیکران ثروت را نداشتند که خانم اسفندیاری سهم کوچکی به انها بدهد؟
می دانم که خوب میدانستند حال و روز تبار و ایل پدر چگونه است و بخش کوچکی از این ثروت انبوه می تواند چه گرههای کوچک و بزرگی از هم خونان پدری اش بگشاید ولی افسوس...
حال که گذشته و رفته و مردمان لر و لااقل بختیاری هیچ بهره ای از این حاتم بخشی خانم ملکه نبردند و البته ایشان هم از جیب خودشان نبوده بلکه از کیسه خلیفه بخشیده اند و کیست که نداند این ثروت انبوه خون دل تودههای فراوانی از این ملت بوده است که به لطف خاندان سلطنتی در جیب بانو قرار گرفته است. ولی باور کنید خیلی از راهزنان واختلاسگران هم ته کار نیم نگاهی به قوم و خویششان دارند چه برسد به این سرکار علیه که این حجم ثروت را به عنوان هدیه دریافت فرموده اند!
مسئله، مسئله خانم اسفندیاری نیست مسئله ریشه در درد بزرگتری دارد که همگان دیده ایم ومی دانیم! مسئله، مسئله نخبگانی ست که وقتی باد به پرچمشان می وزد و فیلشان یاد هندوستان می کند دیگر نه پشت سرشان را نگاه می کنند و نه هیچ قوم تباری را به خاطر می آورند و نه حتی حاضرند خود را به یادبیاورند از کجا به کجا رسیده اند؟
این شبه نخبگان چنان جذب فرهنگ جدید می شوند که اگر الاف و الوفی هم به هم میزنند برای آنجا خرجش می کنند و به قولی خونشان برای غریبه ها بیشتر به جوش می آید تا خودیها!
کم نیستند و فراوان دیده ایم و شنیده ایم اما دل آدم از این می سوزد و که به وقتش که برسد سهم خواهی می کنند و انتظار دارند ایل و تبار فراموش شدهشان پشت و پناهشان باشد و شوربختانه تر آنکه از ایشان در جاهای مختلف به عنوان مفاخر قومشان یاد می شود و مردمان نااگاه هم سنگشان را چنان به سینه می زنند که کسی نمی تواند به انها بگوید بالای چشمتان ابروست!
به هرحال امیدوارم این ملکه در آرامش بخوابد و لااقل دعای معلولان و... آن دیار شامل حال سرکار پرنسیس بشو.د ولی چه خوب بود دعای خیر و آمرزش مردمان سرزمین پدری اش هم ذخیره توشه آخرتش می شد که البته نشد!