ولادیمیر پوتین این هفته در پارلمان روسیه گفت که "کریمه در قلب و ذهن مردم است و همیشه بخشی جدائی ناپذیری از روسیه بوده است." پوتین این شبه جزیره را با سرعت و راندمانی خیره کننده و به پشتوانه یک رای بالای در رفراندوم را به روسیه پیوند داد. اقای رئیس جمهور این اتفاق را یک پیروزی برای نظم و مشروعیت و ضربه ای به مداخله غربی ها نامید.
واقعیت این است که آقای پوتین نیرویی برای بی ثباتی و نزاع است. اقدام اولیه برای نظم جدید مد نظرش باز طراحی یک جبهه با استفاده از مجادلاتی بود که می توانست برای شعله ور کردن اختلافات منطقه ای در چندین نقطه دنیا به کار گرفته شود. حتی اگر اکثر مردم کریمه خواستار الحاق به روسیه بودند برگزاری رفراندوم نمایشی مضحک بود. اقدام اخیر روسیه در چارچوب شروع جنگ سرد تازه ای با امریکا دیده می شود. در حقیقت این اتفاقات خطر بزرگتری را علیه همه کشورها ایجاد می کند به این دلیل که آقای پوتین با تانک به روی نظم کنونی دنیا در حال حرکت است.
آغوش سرزمین مادریسیاست خارجی حلقه ها را دنبال می کند. فروپاشی شوروی آغاز یک دهه برتری مطلق ایالات متحده و هجوم ارزش های امریکایی بود. اما غرور جرج بوش این دنیا تک قطبی را در گرد و غبار عراق دفن کرد. از آن زمان باراک اوباما تلاش کرده است رویکرد تعاملی تری را به نمایش بگذارد با این اعتقاد که امریکا می تواند در یک جبهه با کشورهای دیگر بر سر مسائل مشترک و منزوی کردن دشمنان قرار بگیرد. این رویکرد در مورد سوریه به شکست انجامید اما تا حدودی در مورد ایران نتیجه داد. در حالت ملایم تر هم این نفوذ امریکا بود که باعث شد راه های آبی باز بمانند، به مرزها احترام گذاشته شود و قوانین بین المللی در حد وسیعی مورد نظارت قرار بگیرد. نظم پس از فروپاشی شوروی در این جا معنی پیدا می کند.
پوتین در حال تخریب این وضعیت است. وی بازپس گیری کریمه را در پوشش قوانین بین المللی پوشانده و می گوید که سرنگونی دولت کیف به این معنی است که روسیه دیگر متعهد به اجرا معاهده ای که در سال 1994 توسط روسیه امضا شد و به مرزهای اوکراین احترام می گذاشت نیست. اما قوانین بین المللی به دولت هایی وابسته است که حقوق و وظایف پیشینیان خود را به ارث می برند. وی همچنین از این اصل که باید از "هموطنان" خود حمایت کند استفاده کرده است. با وجود همه شواهد پوتین انکار کرده است که نیروهای بی نشانی که کنترل کریمه را در دست گرفته روس هستند. این کار فرمولی برای مداخله در هر کشور با وجود یک اقلیت از کشور دیگر است.
وی با زرق و برق دادن ساختگی به تهدید فاشیست های اوکراینی برای کریمه ، به مقابله با اصولی روی آورد که می گوید مداخله خارجی باید آخرین راه حل برای مواجهه با مشکلات باشد. پوتین به عنوان نمونه به بمباران کوزوو توسط ناتو در سال 1999 اشاره می کند اما آن اتفاق پس از وقوع خشونت های وحشتناک و تلاش های جامع سازمان ملل بود که روسیه مانع آن می شد. کوزوو حتی پس از آن اتفاق نیز مانند کریمه فورا جدا نشد بلکه این امر 9 سال به طول انجامید.
به طور خلاصه نظم جدید آقای پوتین بر اساس revanchism (انتقام جویی کشور شکست خورده و اصرار به بازگیری سرزمینهای از دست رفته) استوار است، تحقیر بی پروای حقیقت و دور زدن قانون به این معنی که مناسب کسانی باشد که قدرت دارند.
باعث ناراحتی است که تعداد بسیار کمی از مردم این موضوع را درک می کنند. بسیاری از کشورها از برتری امریکا و اخلاق غربی ها خشمگین می شوند. اما نظم جدید آقای پوتین در نظر آنها بسیار بدتر خواهد بود. کشورهای کوچک در یک سیستم باز از قوانین البته تا حدودی ناقص رشد کردند. اگر این کشورها با قدرت های مهاجم منطقه ای در نزاع باشند باید بیشتر هراس داشته باشند. کشورهای بزرگتر مخصوصا غول های جدید که در حال پدیدار شدن در جهان هستند کمتر در خطر مظلوم واقع شدن قرار دارند؛ اما یک جهان پر از هرج و مرج و بی اعتمادی می تواند برای همه به یک اندازه زیان آور باشد. اگر توافقنامه های بین المللی به نفع این قدرت ها تفسیر شود هند می تواند به آسانی توسط قدرت ها تسلیحاتی همچون چین و پاکستان بلعیده شود. اگر تجزیه طلبی یک جانبه قابل قبول باشد ترکیه کار سخت تری را خواهد داشت برای اینکه کردها را راضی کند که آینده آنها در صلح طلبی نهفته است.
حتی چین باید درنگ کند. به صورت تاکتیکی کریمه این کشور را ناراحت کرده است. نفرت مقدمه جدائی است، به خاطر تبت؛ اصل متحد شدن ارزشمند است، به خاطر تایوان. اما به صورت استراتژیک منافع چین مشخص است. این کشور برای دهه ها به دنبال ارتقای صلح در سیستم و پرهیز از رقابت بوده است. اما صلح در دنیای آقای پوتین دشوار است چرا که هر چیزی می تواند مقدمه ای برای اقدام شود و هر تهاجم پاسخ متقابلی را می طلبد.
همین حالا اقدام کن یا بعدا هزینه بدهاین لحظه تعیین کننده ای برای اوباماست: وی باید رهبری کند نه این که تنها به همکاری بسنده نماید. اما کریمه باید برای بقیه دنیا نیز مهم باشد. با توجه به چیزی که به مخاطره افتاده است اما عکس العمل ها به آن تا به حال بسیار ضعیف بوده است. چین و هند تقریبا کنار ایستاده اند. غرب هم دارائی چندین روس را بلوکه کرده و صدور روادید را مشمول تحریم کرده است. اما روس ها این را مانند برچسب افتخاری برای خود می دانند.
دست کم این اقدامات برای برآورده کردن انتظارات باید آغاز شوند. همانطور که تحریم های ایران نشان داد بلوکه کردن اموال و دارائی ها می تواند بسیار قدرتمند باشد. اگر لندن دیگر پذیرای پول های رفقای مافیایی پوتین نباشد آنها عصبانی خواهند شد. فرانسه باید از فروش تسلیحات خود به روسیه خودداری کند و در مرحله بعدی آلمان باید آماده تحریم نفت و گاز روسیه شود. برنامه ای که همین حالا باید آغاز شود این است که وابستگی اروپا به انرژی روسیه را کاهش یافته و ناتو نیز تقویت شود.
اوکراین در کوتاه مدت برای جلوگیری از فروپاشی و در دراز مدت برای اصلاحات به پول نیاز دارد که به کمک حمایت از این کشور در صندوق بین المللی پول میسر خواهد شد. امریکا در اولین قدم باید حق عضویت این کشور را که توسط کنگره ماه هاست بلوکه شده است به صندوق بپردازد.
حتی اگر غرب آماده انجام اقدامات جدی علیه پوتین باشد ممکن است قدرت های در حال ظهور جهان تمایلی برای مجکوم کردن وی نداشته باشند. آنها به جای تسلیم در برابر الحاق غیرقانونی کریمه باید نشان دهند که می خواهند تحت چه نوع نظمی زندگی کنند. آیا جایی را می خواهند که در ان کشورهای بزرگ به مرزها و تواقفنامه های بین المللی احترام بگذراند؟ یا جهانی که در آن واژگان خمیده شود، مرزهای نادیده گرفته شود و توافقنامه ها به آسانی زیر پا گذاشته شوند؟