فرارو؛ ارنست همينگوي- "نوشتن در بهترين حالت اش ميشود زندگي در تنهايي" ارنست همینگوی در سال 1899 در شیگاگو به دنيا آمد. چهار بار ازدواج كرد، بيست و دو كتاب نوشت و در يكي از روزهاي شصت و دو سالگي اش، ماشه تفنگ شكاري را زير چانه اش، چكاند.
به گزارش فرارو، زندگي او در تربيت دو گانه دوران كودكي اش خلاصه ميشود. پدري پزشك و مادري خانه دار و سخت پابند مذهب بود. كودكي او ميان اختلاف هاي مادر و پدرش دو شقه شد. پدر چوب ماهيگيري به دستش ميداد و مادر كتاب دعا، پدر او را به شكار ميبرد و با مادرش سر از كليسا در مي آورد. ارنست میان شش فرزند دومین پسر خانواده بود. اما سرانجام سليقه پدر بر احساس مادر چيره شد و همينگوي از كليسا، به شكار پناه آورد و تا آخر عمر همانجا ماند.
باورش سخت است اما تنها قيافه و نوع بيان معلم ادبيات، همينگوي را شيفته شعر كرد.
"احساس میكردم چیزی در من هست كه او در قالب ادبیات و شعرهایی كه میخواند خوب بازگو می كند." او در همين سالها شروع به نوشتن كرد. روزنامه مدرسه نخستين بازتاب انديشه او شد. بعد از تمام كردن دبيرستان جذبه جنگ او را به ارتش كشاند. در سال 1917 او سرانجام موفق شد و با احساس شور انگیزی وارد جبهه شود.
در سال 1921 با دختری روزنامه نگار به نام "هدلی ریچاردسون" ازدواج كرد. جنگ انان را به یونان و تركیه كشاند. دوران تحول او با دوستي با "ازرا پوند" و "جمیز جویس" آغاز شد. در سال 1923 سه داستان و چند شعر از او در پاريس منتشر شد. همينگوي مشهور شده بود و ازدواج اول تمام شد. او در 1927 از همسرش جدا شد.
خودش میگوید: "از اول درست نبود، ما دو برداشت از زندگی داشتیم. من در وجودش دنبال فداكاری بودم و او دنبال هوس ها بلند پروازیها ی خودش بود." در همان سال او با زني به نام "پولين" ازدواج كرد. روزهاي بد همينگوي از راه رسيده بودند. كتاب هايي كه چاپ ميشدند و به قول خودش نمي توانستند زخمي از زخم هاي مالي زندگي اش را درمان كنند.
ميگفت: "یا من به درد نوشتم نمی خورم یا مردم به درد خواندن". اما انتشار كتاب های زندگی نامه نویسندگان آمریكایی تا حدودی نیاز های مالی او را پاسخ داد. در سال 1940 دومین همسرش نيز از او جدا شد. همينگوي ميگفت: "هنوز زن های آمریكایی مطلوب زندگی نشده اند"
در سال 1940 كتاب "زنگ ها براي كه به صدا در میآیند" را منتشر كرد. در همین سال بود كه برای سومین بار با زنی به نام "مارتا گلهورن" زدواج كرد. مارتا روزنامه نگار جنگ بود و همينگوي با او به اسپانيا و چين سفر كرد. این ازدواج هم چند سالی بيشتر دوام نیافت و باز به طلاق انجامید.
برای چهارمین بار ارنست با زنی به نام "ماری دالش" ازدواج كرد و این آخرین همسر ارنست همینگوی بود. در سال 1952 كتاب پیر مرد و دریا را نوشت. پيرمرد و دريا براي همينگوي جايزه نوبل را به ارمغان آورد. همينگوي زياد نوشت، اسامي آثار او را در ادامه ميآيد:
1- مردان بی زن 2- زندگی خوش و كوتاه فرانسیس مكومبر 3- برف های كلیمانجارو 4- فیستا 5- وداع با اسلحه 6- داشتن و نداشتن 7- برای كه زنگ ها به صدا در می آید 8- آنسوی رودخانه و میان درختان 9- جزایری در جویبار 10- سیلاب های بهاری 11- مرگ پس از نیمروز 12 – تپه های سبز آفریقا 13- جشن ناپایدار 14- ستون پنجم 15- آدم كش ها 16- خورشید همچنان میدمد 17 – پیرمرد و دریا 18- در زمان ما 19- پرنده چیزی نمی برد 20- كلبه سرخپوستان 21- مردم در جنگ 22- سه داستان و ده شعر