مفهوم «حماسه» را باید جزو مفاهیم «سهل و ممتنع» دانست؛ مفهومی که هم آشناست، هم ناآشنا. شاید از نظر برخی، آسان جلوه کند و در حیات فرهنگی و اجتماعی یک قوم، امری بدیهی تلقی شود اما به محض اینکه پای تعریف به میان میآید، کار را بسیار سخت میکند.
ظاهرا هر قومی در ذخیره تاریخی خود، درکی از حماسه دارد بهگونهای که میشود گفت حماسه، امری فرهنگی و هویتی است که حداقل خاستگاه فرهنگی، هویتی و اجتماعی دارد. قطع نظر از تعریف حماسه چند ویژگی از آن را میتوان برشمرد. نخست بحث فرهنگی و هویتی است و سپس وجه اجتماعی بودن آن است که خود را نشان میدهد.
بنابراین، به یک امر غیرفرهنگی و هویتی و فاقد ریشه که صرفا دارای ویژگیهای فردی است نمیتوان حماسه اطلاق کرد. حماسه درواقع خلق حادثهای است هم غیرمترقبه و هم مترقبه. غیرمترقبه بودن آن به نوظهور و دور از انتظاربودنش برمیگردد و مترقبه بودن آن، یعنی امری ریشهدار در هویت یک قوم است پس احتمال وقوع دارد.
در این میان باید توجه داشت هیچ خلق حماسه و حادثه عظیم و شگفتی بدون خاستگاه و ریشه تاریخی امکانپذیر نیست. شاید بتوان گفت که حماسه، خلق حادثه اجتماعی عظیمی است که از «زیر» به «رو» آمده است.
میدانیم هر ملتی از ساختارهای مبنایی و زیرین بهرهمند است که هرازچندگاهی و عطف به مقتضیات، ضرورتها و شرایط مکانی و زمانی بروز و ظهور مییابد. تمثیل خوب در این زمینه، کوه آتشفشان است که چیزی در درون خود نهفته دارد که در اثر اتصال آن به عوامل بیرونی، فوران میکند. بنابراین وقتی گفته میشود «حماسه سیاسی»، این امر نمیتواند از نقطه صفر شروع شود و بدون پیشینه و قابلیت، به ظهور برسد.
حماسه با یک خواست و اراده جمعی واقعی پرورش مییابد که البته نباید منافاتی با داراییهای تاریخی یک ملت داشته باشد. برای نگارنده دشوار است که بپذیرد ملتی قابلیتهای تاریخی خود را از دست داده یا نتواند آن را به فعلیت برساند. شاید با یک اراده جمعی، این قابلیتها را کماکان ذخیره نگه دارد اما آنها را از دست نمیدهد. این دیدگاه حسب وجه ساختاریای حاصل شده که برای فرهنگ قایل هستم.
پستمدرنها و زمانگرایان به این دیدگاهها قایل نیستند اما من میانه خوبی با تفکرات پستمدرنیستی و «گفتمانگرایی» ندارم اما چک سفیدامضا هم نمیدهم که اینها به مرور زمان کمرنگ نشود یا کماکان در پستو نگه داشته شود.
در عین حال با شناخت نگارنده از جامعه ایرانی معتقدم کماکان این قابلیت دستنخورده باقی مانده و جامعه هر آن مترصد فرصتی است که آن را به ظهور برساند. درخصوص نامگذاری امسال نیز باید گفت مقام معظم رهبری با شناختی که از لایههای زیرین ایرانیان بهویژه پس از انقلاب اسلامی دارند، توقع خلق یک حماسه دیگری علاوه بر گذشته را مطرح ساختهاند.
اشاره شد که برای عملی شدن این امر، اهرمهایی مورد نیاز است. نمیتوان از وجه عقلانی و اهرمهای مورد نیاز خلق حماسه غافل شد و برخی تصور کنند با توجه به خواست ایشان، میتوانند به سراغ فرآیندهای احساسی و هژمونیک بروند و صرفا با نگاه تکلیفگرایانه محض و بدون توجه به نیازهای واقعی به دنبال خلق مشارکت مردمی باشند. به طور طبیعی آنچه مدنظر رهبری بوده است، ایجاد بستر لازم برای مشارکت در همه حوزههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است.
همه در سطوح تصمیمگیری، اجرا و نظارت باید به این امر توجه لازم را مبذول دارند. حماسه نیازمند حضور سلایق مختلف در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی و قانون اساسی در میدان است. اگر نسبتی بین خلق حماسه و مشارکت حداکثری وجود دارد، این مشارکت بدون تکثر و با توجه به واقعیت کیفی جامعه، محقق نخواهد شد.
جامعه ایران، جامعه قطبی سیاسی و اقتصادی نیست و باید به واقعیت طیفگونه آن توجه داشت. عطف به این ویژگی، باید اجازه ایفای نقش به کاندیداهای متکثر داد تا بتوان گفت بستر لازم برای خلق حماسهای جدید فراهم شده است.
در این میان، پرهیز از برخورد سلیقهای با دیدگاههای سیاسی مختلف و سعهصدر ناظران امری ضروری و حیاتی به شمار میرود.