کد خبر: ۱۳۸۰۱۹

پیام انتخاب وزرای جدید از سوی اوباما چیست؟

با توجه به این موضوع، اوضاع متحدینی چون اسراییل که تا به حال از تهدید به استفاده از زور از سوی آمریکا به عنوان یکی از ارکان سیاست خارجی خود بهره می‌گرفتند، بسیار تغییر خواهد کرد. انتخاب فردی چون هیگل، که منافع ملی حقیقی آمریکا را به راضی نگه داشتن لابی اسراییل ترجیح می‌دهد، چیزی نیست که باید اسراییل را نگران کند. مردی که در مقابل اسراییل ایستاده هیگل نیست. رییس جمهور سیاست‌های خود را معین می‌کند و هیگل هم برای رییس‌جمهور کار می‌کند. آنچه که رودرروی اسراییل ایستاده تاریخ است و این کشور باید با توجه به این موضوع که عملکرد آمریکای امروز با آمریکای فردا متفاوت خواهد بود، خود راه تامین امنیت خود را در منطقه‌ی پرتلاطم خاورمیانه بیابد.

تاریخ انتشار: ۱۷:۱۹ - ۱۹ دی ۱۳۹۱

فرارو- دیوید راتکوف تحلیلگر نشریه‌ی فارن پالیسی به موضوع انتخاب چاک هیگل، جان کری و جان برِنان به ترتیب برای صدارت پنتاگون، دستگاه سیاست خارجی و سازمان سیا پرداخته و نتایج و اهداف این انتخاب‌ها را بررسی کرده است.

به گزارش فرارو، مشروح این یادداشت در زیر می‌خوانید:

نامزدهای اوباما برای سمت‌های وزیر دفاع و وزیر خارجه، چاک هیگل و جان کری، هر دو سربازان جنگ ویتنام هستند. با وجود اینکه امروز یکی جمهوری خواه و محافظه کار شده است و دیگری دموکرات و لیبرال، جنگ ویتنام در شکل گیری شخصیت هر دو نقش زیادی داشته است. اراده‌ای در هر دو نفر وجود دارد تا روش‌های نظامی سنتی را به چالش بکشند و مانع بوجود آمدن ویتنام‌های دیگر در آینده شوند. این اراده چنان بود که باعث شد هیگل زمانی که احساس کرد که دخالت آمریکا در عراق، کشورش را بیراهه‌ای خطرناک می‌کشد، از حزب خود فاصله بگیرد.

اوباما نیز در هنگامه‌ی جنگ ایالات متحده و ویتنام بود که به بلوغ سیاسی رسید و تحت تاثیر سنت‌های لیبرالی که در واکنش به آن جنگ پدید آمد بودند، پرورش یافت. این موضوع را در جریان مبارزات انتخاباتیش در سال 2008 کاملا مشهود بود. اما در طول دوران اول رییس جمهوریش از به نظر می‌رسید که شدتش کم شد، و با قرار دادن کلینتون و رابرت گیتس (وزیر دفاع دوران بوش) در کابینه‌اش و همچنین با انجام برخی اقدامات دیگر از جمله تعهد به حضور در افغانستان، دخالت نظامی در لیبی، افزایش استفاده از پهپادها و جنگ سایبری و استفاده از نیروهای ویژه در جای جای جهان، نشان می‌داد که تا حدودی از سنت لیبرالیش فاصله گرفته است.

سوال اساسی که پیرامون اوباما و وزرای امنیتی کابینه‌اش در دور دوم مطرح است، این است که تیم جدید کدام یک از این دو رویه‌ی به ظاهر متناقض را به عنوان میراث اوباما بر جای خواهد گذاشت. آیا جواب این سوال را باید در انتخاب این‌ وزرای جدید جست؟



از انتخاب کری لیبرال و هیگل محافظه‌کار، به نظر می‌رسد که اوباما همچنان، همچون دور اول ریاست جمهوریش به دنبال توازن در سیاست‌هاست. انتخاب این دو کهنه‌سرباز و همچنین جان برنان که بیست‌وپنج سال سابقه‌ی حضور در سیا دارد و معمار استفاده از جنگ بوسیله‌ی پهپاد بوده است، این موضوع را به ذهن متبادر می‌کند که شاید اوباما، رییس جمهوری که قاعدتا باید لیبرال باشد، اندکی هم جنگ‌‌طلب است و این تصور را بوجود می‌اورد که رییس جمهوری که در سال 2008 با مطرح کردن سیاست "تعامل" با دشمنان در سال 2008 خشم جمهوری‌خواهان را موجب شد، قلبا یک محافظه‌کار نئوکان است.

اما حقیقت این است که نقطه‌ی مشترک جان کری لیبرال، هیگل جمهوری‌خواه، برِنان طرفدار استفاده از پهپاد و سوزان رایس تندخو، سیاست "دخالت" نیست بلکه سیاست "کناره‌گیری" است.

هر چند که هیگل در سال 2003 به دخالت نظامی در عراق رای مثبت داد، اما در ادامه زمانی که دخالت آمریکا در عراق را دخالتی دید که پیروزی منتج نخواهد شد تمام سعی خود را به کار بست تا آمریکا را از این دخالت‌های پرهزینه‌ و بی‌نتیجه بر حذر دارد. یکی از موضوعاتی که دستمایه‌ی مخالفان برای حمله به هیگل قرار گرفته است سیاست وی در قبال ایران است. هیگل آشکارا در مقابل حمله‌ی نظامی آمریکا به ایران به دلیل برنامه‌ی هسته‎ایش مقاومت کرده است. هیگل، کری و سایر اعضای تیم اوباما در سال‌های اخیر فعالانه سعی کرده‌اند تا حضور نظامی ایالات متحده در خاورمیانه را به حداقل برسانند. حتی نامزدی برنان برای ریاست سازمان سیا نیز باید به نسبت شرایط ارزیابی شود؛ سیاست استفاده از پهپاد را که برنان مبدعش بود را می‌توان راهبردی دانست که به آمریکا امکان می‌دهد بدون درگیری مستقیم با دشمنان و حداقل تعهد و امکانات در منطقه به جنگ با دشمنانش بپردازد و این یعنی حداقل دخالت ممکن.

این سیاست کناره‌گیری نقاط مثبتی در پی دارد، به خصوص زمانی که هزینه‌های دخالتهای فاجعه‌بار آمریکا را در عراق و افغانستان به خاطر بیاوریم. ضمنا با توجه به مشکلات اقتصادی داخلی آمریکا و تلاش این کشور برای کشف منابع جدید در داخل آمریکا که به استقلال بیشتر آن در حوزه‌ی انرژی خواهد انجامید، کناره‌گیری از خاورمیانه نه تنها یک گزینه‌ی سیاسی که یک الزام تاریخی است.

البته کناره‌گیری زمانی به یک مشکل تبدیل می‌شود که همزمان با آن اشکال جدید مسئولیت‌پذیری ظهور نکنند. خلائی که با خروج قدرت سخت آمریکا از خاورمیانه‌ و دیگر نقاط درگیری درجهان ایجاد می‌شود، چنانچه با چیز دیگری پر نشود می‌تواند در آینده یقه‌ی آمریکا را بگیرد و مشکلات فراوانی برایش ایجاد کند. نشانه‌های توجه اوباما به این موضوع را می‌توان در سیاست‌هایش دید. از دراز کردن دست دوستی به سوی دشمنان در سال انتخابش و تلاشش برای ترمیم اتحادهای سابق که دوران بوش آسیب دیده بودند بگیرید تا ایجاد اتحادهای جدید با قدرت‌های نوظهور از ترکیه گرفته تا هند و کشورهای جنوب شرق آسیا. از تمایل جان کری به استفاده از روش‌های سنتی‌تر دیپلماسی نیز می‌توان حدس زد که اوباما چه نوع میراثی می‌خواهد از خود به جای بگذارد. اوباما می‌خواهد قدرت آمریکا را نه از طریق چنگ و دندان نشان دادن که از راه ایجاد دوستان و متحدان جدید به این کشور بازگرداند.

با توجه به این موضوع، اوضاع متحدینی چون اسراییل که تا به حال از تهدید به استفاده از زور از سوی آمریکا به عنوان یکی از ارکان سیاست خارجی خود بهره می‌گرفتند، بسیار تغییر خواهد کرد. انتخاب فردی چون هیگل، که منافع ملی حقیقی آمریکا را به راضی نگه داشتن لابی اسراییل ترجیح می‌دهد، چیزی نیست که باید اسراییل را نگران کند. مردی که در مقابل اسراییل ایستاده هیگل نیست. رییس جمهور سیاست‌های خود را معین می‌کند و هیگل هم برای رییس‌جمهور کار می‌کند. آنچه که رودرروی اسراییل ایستاده تاریخ است و این کشور باید با توجه به این موضوع که عملکرد آمریکای امروز با آمریکای فردا متفاوت خواهد بود، خود راه تامین امنیت خود را در منطقه‌ی پرتلاطم خاورمیانه بیابد.