یوسفعلی میر شکاک سیدعلی موسوی گرمارودی را متهم کرد که در مقدمه یک کتاب شعر به معصوم (ع) توهین کرده است. وی خطاب به حمیدرضا برقعی شاعر کتاب «قبله مایل به تو» گفت: مقدمه دوم این اثر اهانت به خود شاعر و معصوم(ع) است و حمیدرضا برقعی دردی را که در دل ما نهادی را سبک کن.
نقد و بررسی مجموعه شعر «قبله مایل به تو» امروز با حضور یوسفعلی میرشکاک، محمدعلی مجاهدی،سیدناصر هاشمزاده، بهروز یاسمی، مصطفی محدثی خراسانی و سید حمیدرضا برقعی در دیوان شمس برگزار شد.
در این مراسم یوسفعلی میرشکاک یکی از شاعران پیشکسوت کشور درباره مجموعه شعر «قبله مایل به تو» بیان داشت: شعر حمیدرضا برقعی موجب شد که بنده مجبور شوم درباره آن نکاتی را به نگارش در بیاورم.
وی اضافه کرد: مجموعه شعر «قبله مایل به تو» برخلاف «توفان واژهها» دارای دو مقدمه است که بنده آن را «سانتا مالیته» میدانم.
* مشکل شعر ما توحید است نه غلو
میرشکاک ادامه داد: مشکل شعر ما توحید است نه غلویها و غلو کردن، همچنین مقدمه دوم این اثر اهانت به خود شاعر و معصوم(ع) است.
این شاعر با اشاره به حمیدرضا برقعی شاعر این اثر، بیان کرد: برقعی، بار دردی که بر دل ما نهادی را سبک کن.
وی اضافه کرد: سنایی اگر میخواست راهش را ادامه دهد پیرو امثالی همانند فرخی سیستانی میشد، همچنین شعر آیینی گفتن فخری نیست یعنی برخی از شاعران به دلیل نوشتن شعر آیینی ممکن است تشویق هم بکنند اما شاعر نباید جوّگیر شود و با بیاحترامی و با بیحرمتی شعر آیینی بنویسد.
میرشکاک با بیان اینکه دعوا بر سر توحید است نه غلو کردن، عنوان کرد: عاق زهرا نشود یک سید؛ آقای برقعی تو اشتباه کردهای و بد کاری را انجام دادهای مبادا طوری شود که بیبی دیگر نتواند سینه سپر کند چرا که این اثر اشتغال به نفس است.
مقدمه نخست مجموعه شعر «قبله مایل به تو» توسط محمدعلی مجاهدی به نگارش درآمده و مقدمه دوم این اثر را سید علی موسوی گرمارودی نوشته است. در مقدمه دوم این کتاب گرمارودی اینگونه نوشته است که نخست بار با شعر سید حمیدرضا برقعی در مجموعه «توفان واژهها» او آشنا شدهام که در سال 1387 با مقدمه استاد محمدعلی مجاهدی از سوی انتشارات ابتکار دانش نشر یافته بود و بر آن، غزل «تکیه بر کعبه» در صفحه 15 و ترکیببند «توفان واژهها» در صفحه 69، بسیار نظرم را گرفت و در پایان کتاب چنانچه معمول من در خواندن هر کتاب است در یادداشتی برای خود از جمله، نوشته بودم: «این دو شعر در این مجموعه درخشان است».
سید حمیدرضا برقعی هم مانند من و استاد مجاهدی در قم بدنیا آمده است و خود در مجموعه حاضر میگوید: «کوچه در کوچه، قم دیار من است، شهر ایل و من و تبار من است». با این تفاوت که من و استاد مجاهدی هنگامی که در قم به سن و سال آقای برقعی بودیم، تنها محفل شعری که داشتیم، یک، دو انجمن شعر هفتگی بود که پا از قرن ششم فروتر نمینهادند و خیلی هم به شعرای جوانی مثل من و استاد مجاهدی (که آن روزها جوانتر از امروز آقای برقعی بودیم، بها نمیدادند و توجه نمی کردند و مثل امروز محافل مختلف شعری و رسانههای رنگارنگ و شب شعرهای پیاپی هم، وجود نداشت. اکنون عصر هر جمعه جوانان شاعر در قم در منزل استاد مجاهدی از راهنماییهای راهگشای ایشان استفاده میبرند. درحالی که در انجمنهای آن زمان کسی در حد امروز ایشان که از شاعران برجسته کشور و استادند برای امثال او و من وجود نداشت ولی البته راهنمای اصلی هر شاعر، نخست قریحه اوست سپس محافل شعری و رهگشایی استادان؛ همان چیزی که حمیدرضا برقعی از آن تعبیر به «جنون» میکند و میگوید من گاهی (یعنی هنگام شعر گفتن) دچار آن میشوم و آرزو دارد که مدام دچار شود:
گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام میخواهم
به عبارتی دیگر هر شاعر خوبی در توفیقها بیش از هر کس و هر چیز وامدار قریحه خداداد خود است. خدای را شکر که برجستهترین بخش اشعار حمیدرضا برقعی، قریحه اوست.
اشعار مجموعه حاضر غزل است هر چند در آن یک قصیده، چند مثنوی و چند چهارپاره پیوسته و حتی یک بحر طویل هم است؛ نمیدانم که آیا بحر طویل را باید از قالبهای شعری دانست یا نه. استاد شفیعی کدکنی بنیانگذار بحر طویل را «میرعبدالعظیم مرعشی» شاعر قرن نهم میدانند که با طبری و فارسی و عربی شعر میگفت. برقعی اصولا شاعر غزلسراست و شاعر غزل نو است. من در مقدمه مجموعه غزل برادرزاده زمانم، مجید موسوی گرمارودی (که در نشر سوره مهر زیر چاپ است) از جمله نوشتم: یکی از مؤلفههای غزل نو در ژرف ساخت، معاصر بودن به لحاظ بینش و نگرش است از همین جاست که محمدعلی بهمنی به حق میگوید: «جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است» یعنی اگر قالبی که انتخاب کردهام همان قالبی است که ادید صابر ترمذگی و کمال خزندی و امثال آنان و حتی بهتر از آنان در قرون گذشته به کار برده است، اما نوع نگاه من به جهان با چشمهایی از نوع چشمان نیماست.
و در روساخت هم یکی از ویژگیهای غزل نو، اجتناب از تعابیر کلیشهای قدیم و به طور کلی اجتناب از زبان و بیان قدمایی است.
شايد اهالي اين قبيله از سر ريشخند هم كه شده نيم نگاهي به اين شوريده!! بياندازند
حالا هلاهل زبان نيش ساي خود را به سوي خودي ها پرتاب كرده.
گر بدين نمط پيش رود در آينده كسي نماند كه از دشنام هاي وي جان به در برده باشد الا شخص شخيص خود ايشان..