bato-adv
کد خبر: ۱۱۲۹۰۰
گفت‌وگو با «برنارد هانري لوي» انديشمند فرانسوي، بي‌همتا در دشمن‌تراشي

دوست دارم به تمام معنا آزاد باشم

«برنارد هانري‌لوي»، فيلسوف، روشنفكر و روزنامه‌نگار فرانسوي است. او در اين مصاحبه كه به بهانه كتاب جديدش «دشمنان مردم» انجام شده از زندگي خصوصي خود تا روزنامه‌نگاري گرفته تا توصيه به ساركوزي درخصوص مداخله فرانسه در ليبي مي‌گويد. اين مصاحبه پيش از انتخابات اخير فرانسه صورت گرفته است و با ترجمه زيباي «حسن كامشاد» منتشر مي‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۷:۲۰ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱
 
«برنارد هانري‌لوي»، فيلسوف، روشنفكر و روزنامه‌نگار فرانسوي است. او در اين مصاحبه كه به بهانه كتاب جديدش «دشمنان مردم» انجام شده از زندگي خصوصي خود تا روزنامه‌نگاري گرفته تا توصيه به ساركوزي درخصوص مداخله فرانسه در ليبي مي‌گويد. اين مصاحبه پيش از انتخابات اخير فرانسه صورت گرفته است و با ترجمه زيباي «حسن كامشاد» منتشر مي‌شود.
    ‌‌‌
كتاب جديدتان، شماري نامه متبادل بين شما و «ميشل ول‌بك»، «دشمنان مردم» نام دارد، اما به نظر مي‌رسد شما دو نفر بيش از آنكه دشمن يكديگر باشيد، با ديگران ستيز داريد؟
بله، هر دومان. مردم تصور مي‌كنند ما با هم اختلاف داريم. ولي ما هر دو دشمن جمع، انبوه عوام يا به قول معروف، گله‌ايم.

به نظر خودتان چرا اين همه دشمني برمي‌انگيزيد؟
نخست، نمي‌دانم. دوم، اهميت نمي‌دهم و سوم، گله در مقابله با نويسنده يا هنرمند هميشه بازنده است. اگر گفتيد اوضاع بشر وخيم است، عيب اساسي دارد، به دردسر مي‌افتيد.

پشت جلد كتاب شما نقل‌قولي است از «ايان باروما» در نيويورك‌تايمز كه آن را «كاري درخشان» مي‌خواند، ولي در بقيه جمله مي‌افزايد: يك راه خواندن كتاب اين است كه آن را رماني خنده‌دار پنداريم، طنزي تابناك درباره «نخوت نويسندگان...»
نخوت نويسندگان، شايد و نيز فروتني‌شان. هر دو در آنجاست. شايد خودبيني است كه گفته شود گله عوام عليه ماست. ولي هر كدام ما اين تواضع را داريم كه بفهميم مساله ما خيلي كم‌اهميت‌تر از بسياري مسايل دنياست، مثلا در مورد «ليبي» و موارد ديگر.

اين درست است كه شما رييس‌جمهور فرانسه ساركوزي را تشويق كرديد در ليبي دخالت كند؟
بله، مثل اينكه اين‌طور است.

چطور اين كار را كرديد؟
شايد دلايل قانع‌كننده داشتم. شايد كلماتي براي بيان واقعيت ‌گير آوردم كه بدون دخالت، «بنغازي» در سيل خون فرو مي‌رود. اين كار دشواري نبود. دشوارتر گام‌هاي بعدي جنگ بود كه من يكي، دو درك كوچك حسي داشتم كه با رييس‌جمهورم در ميان گذاشتم. براي نمونه رييس ستاد نيروهاي شورشي ليبي را به كاخ اليزه بردم و در آنجا بود كه تصميم گرفته شد جبهه ديگري در جنوب «تريپولي» باز شود.

آيا «سوريه» ليبي جديد است؟
البته. اگرچه به طرز ديگري. تاريخ هيچ‌گاه تكرار نمي‌شود. اما عصر «اسد» سرآمده.

شما نوشتيد كه چهره‌هاي مخالف زيادي در سوريه خواهان مداخله مستقيم غرب‌اند، آيا توصيه‌تان به ساركوزي نيز همين است؟
اگر جمعي به نمايندگي مخالفان در سوريه اين را بخواهند، جامعه بين‌المللي وظيفه دارد پاسخ بگويد. اگر انگلستان و فرانسه و متحدان‌شان اقدام نكنند و جلوی خونريزي را نگيرند، من بسيار مايوس مي‌شوم.

آيا با نوشتن اين كتاب چيزهايي درباره خود دريافتيد؟
اولا دريافتم مني كه خودخواه بزرگ مي‌خوانند هرگز، تا به امروز، درباره خود حرفي نزده‌ام. وسواس عمده من رازداري است. من از هيچ مطلب اين كتاب تاسفي ندارم، ولي اين‌گونه مطالب را ديگر نمي‌نويسم. حق رازداري از حقوق مهم بشر است، دست‌كمي از حق آزادي بيان يا حق فراخواني به دادگاه ندارد.

شما استراق‌سمع تلفني را عملي به‌ويژه نابخشودني مي‌دانيد؟
دستبرد تلفني يكي از زشت‌ترين كارهايي است كه در كشور شما [انگلستان] در اين سال‌ها روي داده است. شرافت فرد به بالاترين وجه در معرض حمله قرار گرفته است. «مرداك» [مالك بسياري از نشريات و رسانه‌هاي انگليس و آمريكا كه يكي از روزنامه‌هايش مرتكب اين جرم شد] حق مشاركت در ميثاق دموكراتيك را كه اساس كار كشورهاي ماست، از دست داده است.

در فرانسه شخصيت‌هاي دولتي از زندگي خصوصي بيشتري بدون مزاحمت جرايد برخوردار بوده‌اند اما در پي ماجراي «دومينيك استراوس‌كان» بعضي روزنامه‌‌نگاران گفتند كه بايد بيش از اين كندوكاو مي‌كردند.
اشتباه مي‌كردند. سكوت درباره زندگي خصوصي سياستمداران مادام كه جرمي مرتكب نشده‌اند رويكرد درستي است و اين شامل حال استراوس‌كان هم مي‌شود.

اعتقاد شما هنوز اين است كه او قرباني يك توطئه شد؟
توطئه نه، هرگز. من گفتم كه او قرباني گله شد و گله‌ها توطئه نمي‌كنند.

هفته پيش خودش گفت دردسرهاي او زاييده ناتواني نفس اماره بود. فكر نمي‌كنيد اين ناتواني بايد مانع ورود شخص به خدمات دولتي شود؟
البته كه نه، اگر قرار است چيزي شخص را از خدمات دولتي بازدارد، شايد آن منزه‌طلبي افراطي باشد. من از منزه‌طلبان بيشتر بيمناكم تا آنها كه ضعف نفس خود را مي‌شناسند و به زبان نمي‌آورند.

شما با او دوست بوديد. آيا تازگي تماسي داشته‌ايد؟
تازگي نه.

در كتاب‌تان مي‌گوييد كه دو عشق بزرگ شما در زندگي، نوشتن و مهرورزيدن به زنان است. اين‌طور كه مي‌بينيم بخش بزرگي از وقت شما صرف نوشتن مي‌شود. آيا همين اندازه وقت هم به مهرورزي مي‌گذرد؟
متاسفانه نه. ولي راستش را بخواهيد عشق سومي هم در زندگي من هست... عشق ماجراجويي. و شمار ماجراها زياد است. به قدرت و تجمل علاقه‌اي ندارم. بسياري از چيزهاي مورد دلبستگي مردم براي من بي‌اهميت است؛ اشيا، ماديات... من ماشين ندارم.

ولي جاي قشنگي در مراكش داريد؟
بله، البته، ولي با اسباب و اشيا ميانه‌اي ندارم. جمع‌آورنده نيستم. حتي مثلا، كتاب. مي‌روم و اينها را پشت‌سر مي‌گذارم. وقتي خانه عوض مي‌كنم، كتاب‌هايم را هم عوض مي‌كنم.

همه مي‌دانند كه همسر شما پيش از آنكه ازدواج كنيد هفت سال دوست شما بود. «جيمي گلد اسميت»3، در بريتانيا گفته معروفي دارد. مي‌گويد وقتي با دوست خود ازدواج مي‌كنيد يك جاي خالي به وجود مي‌آوريد. تجربه شما هم چنين است؟
جيمي گلد اسميت هيچ‌وقت مغز متفكر من نبوده است...

يعني اين عبارت در گوش شما طنيني ندارد؟
نه. او مرد تيزهوشي بود اما نه در زمينه درس زندگي.

پدرتان در اين كتاب كاملا بزرگ پديدار مي‌شود. فكر نمي‌كنيد هدف زندگي شما يافتن آرماني بوده است، نه اهميت آرماني كه او برايش جنگيد؟ (پدرش در جنگ داخلي اسپانيا داوطلبانه به بريگاد بين‌المللي پيوست.)
من، حتي در اين سن بالا هنوز مي‌كوشم او را تحت‌تاثير قرار دهم. اين درباره هر زن و مردي كه پدر مشهور دارد، صدق مي‌كند و پدر من پدر بزرگواري بود. ولي آرمان زندگي من نبوده است، نه. اما در كنارم هوايم را دارد. مثلا، من نمي‌توانم راجع به خلبان‌هاي نبرد بريتانيا4 صحبت كنم و اشك به چشمم نيايد.

شما را همه با پيراهن سينه‌باز مي‌شناسند، مگر در فرانسه قحطي دگمه است و از آن خبر نداريم؟
نه، من دوست دارم شل و ول و بي‌بند و بار باشم.

يعني دوست داريد نسيم به سينه‌تان بخورد؟
بله، اين هم نوعي از خواست من به آزادي است. دوست دارم به تمام معنا آزاد باشم. من در عمرم كراوات نزده‌ام. وقتي با «پاپ ژان پل دوم» ديدار كردم اين يك حادثه ديپلماتيك آفريد. به هر حال اين كاري ناممكن شده است. نمي‌توانم يقه پيراهن را تا بيخ گلو ببندم. خفه مي‌شوم. من بايد آزاد باشم.

ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۴:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۸
سپاسگزار از شما و از مترجم .
لذت بردم
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو
هم اکنون دیگران میخوانند