با شعله ور شدن آتش درگيري در مرزهای شمال غرب کشور، طی ماههای اخیر، بار دیگر در رسانه ها، فضای مجازی و شبکه های تلویزیونی بحث دربار مفاهیمی چون «ملت»، «دولت»، «مرز»، «قومیت»، «هویت» و... داغ شده است. پژاک که در مجامع جهانی به عنوان یک گروه تروریستی شناخته می شود، نامی جدید است که یک ایدئولوژی قدیمی مارکسیستی را نمایندگی می کند. این گروهك تروريستي که شاخه ای از حزب پ کا کا ترکیه به شمار می آید، تنها گروه معارض کردی است که کماکان به مبارزه مسلحانه پایبند است.
بحث درباره قومیت و قوم گرایی و اهداف گروههایي چون پژاک مجال دیگری را می طلبد، اما مسئله حیاتی ای که درگیریهای شمال غرب ایران بار دیگر اهمیت آن را آشکار ساخت مسئله ضعف «قلمرومندی» نهاد دولت در ایران به دلیل عدم «تکامل یافتگی» مرزهای کشور است.
در شرایطی که گسترش انقلابات تکنولوژیک و اطلاعاتی و پیچیده تر شدن مناسبات اقتصادی و تولیدی در عصر جهانی شدن، از یک سو مفهوم «قلمرو زدایی» و «فرسایش مرزها» را مطرح نموده است، از سوی دیگر تغییر ماهیت تهدیدهای امنیت در عصر جهانی شدن مفهوم مرز و حراست از آن را به ویژه در کشورهای جهان سوم به مسئله ای حیاتی بدل ساخته است.
علیرغم ورود بازیگران جدید به صحنه در دوره پس از جنگ سرد، هنوز بازیگران اصلی نظام بین الملل دولت-ملت ها هستند و بحرانهای دارای منشاء قومی در دو سوی مرزهای تکامل نیافته، از منابع اصلی تهدید امنیت ملی این دولت-ملتها به شمار می آید.
دولت-ملت، نوعی سازمان فرمانروایی سیاسی-نظامی است که نخست، دارای سرزمین برخوردار از تعریف جغرافیایی مشخص برای اعمال صلاحدید حکومتی می باشد، دوم، بر سرزمین خود حاکمیت دارد یعنی اعمال صلاحدید او از لحاظ نظری منوط به مداخله خارجی از سوی دیگر دولت-ملتها یا سایر موجودیت های سیاسی نیست، سوم، حکومتی دارد متشکل از ادارات و نفشهای عمومی که به کنترل و اداره سرزمین و مردمی اقدام می کنند که سوژه اعمال صلاحدید دولت هستند. چهارم، از مرزهای ثابتی برخوردار است که ورود و خروج از آن توسط نقاط و در برخی موارد بوسیله پرچینهایی روی زمین مشخص می شود که پاسداران مرزی یا ارتش از آن حفاظت می کنند. پنجم، حکومت آن مدعی انحصار کاربرد مشروع اجبار فیزیکی بر جمعیت خود است. ششم، جمعیت آن کمابیش از حس هویت ملی برخوردار است و هفتم، کمابیش می تواند به اطاعت و وفاداری ساکنان سرزمین خود اعتماد کند.
تا جایی که از این تعریف نسبتاً جامع از دولت-ملت برمی آید، وجود سرزمینی مشخص، که دارای مرزهای ثابت و حفاظت شده ای نیز هست، از لوازم اصلی «دولت مندی» در کشورهاست. مرزها بوِیژه از این حیث برای دولتهای مدرن در نظام کنونی بین الملل مهم اند که در عصر جدید، «امر سیاسی» شکل سرزمینی به خود گرفته است، هر چند مختصات دولتهای موجود، به نسبت شرایط تاریخی و فرهنگی خاص شان، با شکل ایده آل دولت فاصله دارد.
در حال حاضر، دولتهای خاورمیانه و شمال افریقا در حدود 34 هزار کیلومتر مرز خشکی با یکدیگر دارند. برخلاف آنچه که بر روی نقشه های رنگارنگ و زیبا و همچنین در صفحه تلویزین مشاهده می شود، این مرزهای طولانی چندان هم روشن و منفک از یکدیگر نیستند و تنها یک سوم مساحت این مرزها بر روی زمین علامتگذاری شده و با توافق دولتها به وجود آمده است.
عمر متوسط مرزهای فعلی حتی به یک قرن هم نمی رسد، که به نسبت تاریخ سیاسی طولانی و پرفراز و نشیب منطقه عمر بسیار کوتاهی به شمار می آید. این مرزها عموماً پس از جنگ جهانی اول ترسیم شده اند. آنچه مسئله مرز را در خاورمیانه به عاملی برای به چالش کشیدن امنیت دولتها و امنیت منطقه تبدیل نموده است نه نوظهور بودن این پدیده، که تکامل نیافتگی آن است. بخش اعظم مرزهای موجود در خاورمیانه، از جمله مرزهای ایران، تکامل نیافته اند. مرزها برای تکامل خود باید چهار مرحله را پشت سر بگذارند:
1- تفاهم دولتها بر سر مکان تقریبی مرز
2- تحدید حدود
3- علامت گذاری بر روی زمین
4- اعمال مدیریت مؤثر بر مرزهای توافق شده. در مرحله اول، تفاهم دولتها به صورت تقریبی بر روی نقشه ترسیم می شود، ولی هنوز نقشه برداری دقیق از محل صورت نگرفته است. در مرحله دوم است که خط مرزی به طور دقیق تعریف می شود و رسماً مورد موافقت دولتهای ذیربط قرار می گیرد؛ اگر خط مرزی هندسی نباشد نقشه برداری محلی صورت می گیرد تا موضع مرز در مورد ناهمواریها مشخص شود.
مرحله سوم، مرحله علامتگذاری است، در این مرحله، خط مرزی که تعیین حدود شده بر روی زمین پیاده می شود و علامت گذاری می گردد. در برخی مناطق حساس یا جایی که جمعیت متراکم وجود دارد، در این مرحله با ساختن حصار در امتداد مرز از عبور و مرور غیرمجاز جلوگیری می شود. این قبیل مرزهای حساس باید به طور منظم نگاهبانی شده و مورد بازرسی قرار گیرند تا کارآیی آنها حفظ شود و این فرایند همان مرحله چهارم و نهایی تکامل یافتن مرز است یعنی اعمال مدیریت مؤثر بر مرز.
فقدان تکامل یافتگی مرز، بویژه در غرب و شرق ايران، طی چند دهه اخیر باعث صدمات جبران ناپذیری گشته است. نيروهاي شجاع سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ماه هاست که با پژاک می جنگند تا آنها را از مرزهای ایران خارج کنند. چرا باید یک گروه تروریستی در داخل مرزهای کشور پایگاه داشته باشد؟! علت آن روشن است؛ چون در خوش بینانه ترین حالت ممکن در تحقق مراحل سوم و چهارم تکامل یافتن مرزها (علامت گذاری زمین و اعمال مدیریت مؤثر بر مرز) طی سالهای اخیر اهمال صورت گرفته است.
این معضل تنها محدود به مرزهای ایران با اقلیم خودمختار کردستان عراق نیست، در مرز خانقین نیز طرفین (دولت ایران و دولت مرکزی عراق) بر روی مکان تقریبی مرز تفاهم ندارند، درگیری چند ماه پیش نیروهای مرزبانی ایران با نیروهای عراقی که به دلیل اختلاف نظر درباره مالکیت بر چاههای نفت صورت گرفت، گواهی بر این مدعاست.
اختلافات مرزی با عراق، بهانه ي جنگی هشت ساله عليه ملت ايران شد و اکنون از پس آن همه خسارات، زمزمه هایی از مسئولان عراقی به گوش می رسد که حتی قرارداد 1975 الجزایر درباره حاکمیت ایران بر اروندرود را به رسمیت نمی شناسند؛ بنگرید به مواضع رئیس جمهور عراق، جلال طالبانی، طی سالهای اخیر و اظهارات گاه و بیگاه نمایندگان پارلمان عراق.
رئیس اقلیم کردستان عراق، مسعود بارزانی (از حامیان اصلی پشت پرده پژاک و پ کا کا) حاضر به پذیرش قانون اساسی جدید عراق نشده و به آن سوگند وفاداری نخورده است، وي همچنین پرچم این کشور را نیز به رسمیت نمی شناسد و عملاً راه جدایی از عراق یکپارچه را در پیش گرفته است؛ چه تضمینی وجود دارد که چنین شخصی معاهدات مرزی دولت سابق و دولت فعلی عراق را به رسمیت بشناسد؟
مسئله ما تنها مرزهای غربی نیست، در جنوب کشور نیز توافق مشخصی درباره میزان مالکیت ایران بر منابع مشترک گازی و نفتی با قطر وجود ندارد و از این بابت سالانه میلیون ها دلار ضرر و زیان نصیب ایران می شود. در جنوب به جز حوزه های انرژی، توافق مشخصی درباره مالکیت ایران بر جزایر سه گانه نیز با کشور امارات صورت نگرفته است.
مرزهای تکامل نیافته در شرق کشور سالانه باعث ورود هزاران تن مواد مخدر و هزاران پناهجوی غیرقانونی افغان و پاکستانی می شود (بنا به اظهارات مقامات انتظامی و قضایی بیش از 90 درصد مواد مخدر تولید شده در افغانستان، به عنوان بزرگترین کشور تولید کننده این مواد در جهان، از طریق خاک ایران ترانزیت می شود). این دو معضل، تبعات اجتماعی و اقتصادی فوق العاده زیانباری را طی چند دهه اخیر برای جامعه ایران به ارمغان آورده است. به این لیست باید نفوذ گروههای تروریستی چون "جندا... را نیز افزود.
مرزهای شمالی کشور، آرام تر به نظر می رسد اما در آنجا نیز هنوز هیچ توافق رسمی ای درباره سهم ایران از منابع انرژی موجود در دریای خزر صورت نگرفته است؛ این مسئله می تواند در آینده به چالشی سیاسی در روابط ایران با همسایگان شمالي اش بدل شود.
تکوین و تکامل مرزهای کشور، حداقل در مناطق مورد اختلاف و ناامن، شاید فرایندی زمانبر، پرهزینه و نیازمند یک کار زار سنگین دیپلماتیک در سطح منطقه ای باشد اما قطعاً در دراز مدت به سود نسل های آینده ايران خواهد بود. دولت از این طریق نه تنها دولت بودگی خود را به اثبات می رساند بلکه به وظایف و تعهدات اولیه خود در خصوص تامین امنیت شهروندان نیز عمل خواهد نمود.
اگر دولت آقاي احمدي نژاد استیفای حقوق از دست رفته ایرانیان در زمان جنگ جهانی اول و دوم و گرفتن غرامت از متفقین را امکانپذیر می داند، اگر دولت وي تغییر ساختار سیاسی شورای امنیت سازمان ملل متحد را امکانپذیر می داند و اگر برخی، «مدیریت جهان» را هم امکانپذیر می دانند، پس حتماً و به طریق اولی تکوین و تکامل مرزهای فعلی کشور نیز امکان پذیر، و البته بسیار ساده تر، خواهد بود.
اين مهم، چه هنگام به سامان خواهد رسيد؟