«شبیه به مارلون براندو بود، از این منظر که او چیزی بیسابقه به هنر ما آورد؛ چیزی که مردم در آن لحظه، آن را نبوغ نمیپنداشتند.» این جملات را همکلاسی و رفیق قدیمی جین هکمن، یعنی داستین هافمن بازیگر افسانهای سینما، در رثای دوست و همکار قدیمیاش نوشت.
به گزارش هم میهن، این دو نفر با وجود هفتسال اختلاف سن در دهه ۵۰ میلادی برای دورهای همکلاسی و هماتاقی هم بودند که البته در انتها با اخراج هکمن از مدرسه بازیگری همراه شد. همانطور که احتمالاً علاقهمندان جدی سینما میدانند، سینمای آمریکا در دهه ۷۰ میلادی با تعدادی کارگردان موسوم به فیلمسازان هالیوودِ نو که در رأس آنها فرانسیس فورد کوپولا، اسکورسیزی، دی پالما و فریدکین قرار داشتند و همینطور تعدادی بازیگر ازجمله رابرت دنیرو، آل پاچینو، جک نیکلسون، داستین هافمن و جین هکمن شناخته میشود.
حالا خبر رسیده که روز چهارشنبه ۲۶ فوریه (هشتم اسفندماه)، یکی از مهمترین بازیگران این دهه و یکی از ستونهای بازیگری هالیوود مدرن، از دنیا رفته است. جین هکمن نزدیک به ۲۰ سال پیش خود را از دنیای بازیگری بازنشسته کرد و در اینمدت در شهری کوچک در ایالت نیومکزیکو، زندگی را میگذراند. طبق اعلام رسانههای محلی، او بههمراه همسرش و همینطور سگشان از دنیا رفت.
هکمن از لحاظ شهرت، پنجمین ضلع غولهای بازیگری آمریکا در دهه ۷۰ میلادی بود، البته که شهرت او در سطحی پایینتر از چهار بازیگر ذکرشده یعنی دنیرو، پاچینو، نیکلسون و هافمن بود؛ همان بازیگرهایی که اواخر دهه ۶۰ و با پوستاندازی هالیوود ظهور کردند و در دهه ۷۰ نقشهای اصلی اغلب فیلمهای مهم آن دوره را بازی کردند.
نقطه اشتراک این پنج بازیگر یکچیز بود؛ «هیچکدام از آنها همه معیارهای زیبایی رایج ستارههای سینمای عصر کلاسیک هالیوود را دارا نبودند.» جین هکمن با موهای کمپشت و دماغ گندهای که داشت شاید اگر چند دهه زودتر به دنیا آمده بود و به این تغییر هالیوود نمیرسید، هرگز نمیتوانست به بازیگر نقش اصلی فیلمها بدل شود و نهایتاً سرنوشتاش شبیه کارل مالدن میشد یا به سبک آنتونی کویین در اروپا دوره میافتاد. سینمای آمریکا در دهه ۵۰ همان دههای که هکمن در کلاسهای بازیگری شرکت میکرد و روی پشتبام مدرسه با داستین هافمن تلاش میکرد شبیه براندو شود، چنان تحت سیطره ستارههای زیبا و بینقص بود که قطعاً جایی برای هکمنها، هافمنها و نیکلسونها باز نمیشد.
سلاطین آن دهه مارلون براندو، جیمز دین، چارلتون هستون، پل نیومن، مونتگومری کلیفت، راک هادسون و… بودند. هکمن حتی در شروع دهه ۶۰ نیز نتوانست همزمان با همسنوسالهایش به شهرت برسد، از استیو مک کویین تا پیتر اوتول از ایستوود تا سیدنی پواتیه وشان کانری همگی به شهرت رسیدند اما هکمن همچنان پشت دروازه موفقیت و شهرت مانده بود.
او که کمکم از همنسلانش جدا افتاده بود، سال ۱۹۶۷ با ایفای نقش کناری فیلم جریانساز «بانی و کلاید»، برای اولینبار بهصورت جدی دیده شد. او در این فیلم در ۳۷ سالگی در نقش باک بارو، برادر بزرگتر کلاید بارو، گانگستر مشهور دوره رکود بزرگ ظاهر شد؛ نقشی که هکمن را برای اولینبار نامزد جایزه اسکار کرد. «بانی و کلاید» برای همه عوامل، نقطه پرتاب بود بااینحال برای فی داناوی و هکمن که پیش از این فیلم تجربه مهم چندانی نداشتند، حکم یک سکوی پرتاب بزرگ را داشت.
جین هکمن زمانی در مورد علاقهاش به بازیگری اینچنین گفته بود: «بازیگری کاری بود که از ۱۰ سالگی میخواستم انجام دهم، از اولین فیلمی که تماشا کردم، آنجا اسیر آدمهایتر و فرز درون فیلمها شدم. جیمی کاگنی، بازیگر مورد علاقه من بود. بدون اینکه او را بشناسم، میتوانستم وقتشناسی و سرزندگی فوقالعاده او را ببینم.» جالب اینجاست که هکمن نیز بهنوعی همچون کاگنی به سینما شناسانده شد. او نیز مانند کاگنی، با حضور در نقش یک گانگستر خردهپا در سینما تبدیل به چهره شد. این بازیگر آمریکایی اما تلاش کرد تا خود را در نقش گانگسترهای خردهپا که چهره زمختاش مناسب آنها بود، کلیشه نکند.
او بعد از موفقیت در فیلم «بانی و کلاید»، سال ۱۹۷۰ با فیلم کوچک و جمعوجور «هرگز برای پدرم آواز نخواندم»، در نقش یک استاد دانشگاه ظاهر شد که با پدر سالخوردهاش چالشهای زیادی دارد. او توانست با این نقش، دوباره نزد منتقدان تحسین شود. هکمن در نقش جین گریسون در «هرگز برای پدرم آواز نخواندم»، یک دوئل سینمایی پرانرژی با ملوین داگلاس، بازیگر سالخورده آن سالهای هالیوود دارد. فیلم، داستان استاد دانشگاهی است که میخواهد خود را از سیطره پدر پیرِ کاریزماتیکاش خارج کند. این فیلم برخلاف «بانی و کلاید»، از امتحان تاریخ سربلند خارج نشد بااینحال نقشآفرینی پرشور بازیگرهای فیلم یعنی هکمن، داگلاس و استل پارسونز هنوز دیدنی و کمنقص است.
جین هکمن با این فیلم در سن ۴۰ سالگی نامزد جایزه اسکار مکمل شد. برای درک این موضوع که هکمن خیلی دیر به شهرت و موفقیت رسید کافیاست نگاهی به دیگر بازیگران مهم تاریخ سینما در این سنوسال بیاندازیم، کمتر بازیگری در تاریخ سینما این اندازه دیر به اولین نقش اصلی مهم زندگیاش دست پیدا میکند. سال ۱۹۷۱ وقتی ویلیام فریدکین تصمیم گرفت فیلم «ارتباط فرانسوی» را بسازد، هکمن را برای نقش اصلی فیلم یعنی جیمی دویل پاپا، پلیس سمج نیویورک انتخاب کرد هیچکس گمان نمیکرد این فیلم هکمن را به یک بازیگر پرکار فیلمهای تجاری و هنری دهه ۷۰ تبدیل کند.
بازیگری که دیگر وقت خالی نداشت و بین پروژههای هنری و تجاری در رفتوآمد بود، بهطوریکه بدون تردید میتوان به او لقب موفقترین بازیگر نیمه اول دهه ۷۰ را داد. یکسال بعد از کسب اسکار نقش اول مرد، او در فیلم پرفروش «ماجرای پوزایدون» که با بودجه ۴ میلیون دلاری ساخته شد و ۱۲۵ میلیون دلار فروش داشت، بازی کرد و نشان داد که یک بازیگر قابل اعتماد در گیشه است و موفقیت تجاری و انتقادی «ارتباط فرانسوی»، تصادفی نبوده است.
هکمن اما بهخوبی از جایگاه خود مراقبت کرد. او مسحور رقمهای پیشنهادی نشد و تلاش میکرد وجهه هنری خود را حفظ کند. سال ۱۹۷۳ او تنها در یک فیلم – آن هم اثر جادهای غیرمتعارف «مترسک» ساخته جری شاتزبرگ – ظاهر شد؛ فیلمی که نخل طلای کن آن سال را دریافت کرد. «مترسک»، قصه دو مرد سرگردان است که در جاده بیرون شهری با هم آشنا میشوند و یک دوستی زیبا بین آنها شکل میگیرد.
جین هکمن در ادامه با فیلم «مکالمه»، نگاهها را به خود خیره کرد. او در نئونوار «مکالمه» ساخته کمنقص فرانسیس فورد کوپولا در نقش هری کاول – متخصص خدمات مربوط به استراقسمع – بازی میکند. جالب اینجاست که «مکالمه»، برنده نخل طلای کن سال ۱۹۷۴ شد و هکمن به بازیگری لقب گرفت که ستاره نقش اصلی دو فیلم برگزیده جشنواره کن در دو سال متوالی بوده است. نقش کوتاه پیرمرد نابینای «فرانکنشتاین جوان» مل بروکس نیز، یکی از آن شوخطبعیهای هکمن در انتخاب نقش در تاریخ سینماست که نمونههای انگشتشماری مثل آن پیدا میشود.
سال ۱۹۷۵ جین هکمن با دومین قسمت «ارتباط فرانسوی» به کارگردانی جان فرانکن هایمر، دوباره روی ترازوی گیشه رفت تا توانایی خود را در کشاندن تماشاگران به سینما مجدداً نشان دهد؛ کاری که البته در آن موفق ظاهر نشد. «ارتباط فرانسوی» بعد از آغاز دنبالهسازیهای هالیوود که با «پدرخوانده» شروع شده بود، ساخته شد و همچون خیلی از دنبالههای آن سالها مانند «جن گیر» و «آروارهها» نتوانست خاطره خوب قسمت اول را تکرار کند.
«حرکتهای شبانه»، همکاری دیگر هکمن با آرتور پن، دیگر کار شناختهشده این بازیگر در سال ۱۹۷۵ و در دهه ۷۰ میلادی بود، نئونوآری که در آن این بازیگر در نقش یک فوتبالیست حرفهای که حالا تبدیل به یک کارآگاه خصوصی شده، ظاهر میشود. او در نقش هری ماسبی در حین جستوجو برای دختر نوجوان گمشده یک بازیگر سابق سینما، درگیر مجموعهای از اتفاقات شوم میشود.
بسیاری از منتقدان از «حرکتهای شبانه» بهعنوان یکی از دستکم گرفتهشدهترین فیلمهای دهه ۷۰ میلادی یاد میکنند. عبارت «دستکم گرفتهشده» بهنوعی با تعدادی دیگر از آثار هکمن در دهه ۷۰ مثل «مکالمه» و «مترسک» نیز گره خورده اس. فیلمهایی که در میان هیاهوی آثار پرزرقوبرق و مهم دهه ۷۰ میلادی تا مدتهای زیاد گم شدند، ولی دوستداران جدی سینما بعد از سالها به اهمیت آنها معترف شدند. هکمن در اواخر دهه ۴۰ تا اوایل دهه ۵۰ زندگی خود برای مدتی بهسمت نقشهای کناری فیلمها گرایش پیدا کرد و نقشهای مکمل فیلمهایی چون درام جنگی پرخرج اما کماثر «پلی در دوردست»، فیلم ابرقهرمانی پرسروصدای «سوپرمن» و اثر عظیم «سرخها» ساخته وارن بیتی را بازی کرد.
بااینحال نیمه دوم دهه ۸۰ میلادی، بازگشتی دوباره برای هکمن بود. او در فیلم «هوژرها» محصول ۱۹۸۶، یک برگشت قدرتمند در عرصه نقشهای اصلی – آن هم در سنین میانسالی – را تجربه کرد. هکمن در فیلم «هوژرها» در نقش یک مربی کارکشته بااصول و منضبط بهنام نورمن دیل ظاهر میشود که به شهری کوچک میآید تا تیم بسکتبال آن شهر را به موفقیت برساند. فیلم بهعنوان یکی از الهامبخشترین آثار سینما شناخته میشود؛ اثری که احتمالاً موفقیتاش، تاثیری بر آثار بعد از خود مانند «انجمن شاعران مرده» نیز داشت. این بازیگر بزرگ سینما، یک دهه پرکار و پربار دیگر نیز در زندگی خود دارد که میتوان آن را بهصورت جامع مورد بررسی قرار داد.
هکمن بعد از بازگشت دوباره با «هوژرها» و «میسیسیپی میسوزد» در دهه ۹۰ بسیار مورد توجه فیلمسازان قرار گرفت. او در همان ابتدای این دهه در نقش بیل کوچولو – کلانتر شهری کوچک – در فیلم «نابخشوده» ایستوود، توانست دوباره برنده جایزه اسکار شود. او در این فیلم نشان داد که بهترین گزینه برای ایفای نقش ضدقهرمانهای بیرحم و خشن در این سنوسال است.
بعدها وقتی سم ریمی تصمیم به ساخت «سریع و مرده» گرفت، بهنظر هیچ بازیگری مناسبتر از هکمن برای ایفاینقش الن مکنزی نبود. حالا که خبر درگذشت نامتعارف این اسطوره سینما در کنار همسرش آمده است، سوالی که پیش میآید این است که آیا مرگی اینچنین «حق و سزاوار» هکمن بود یا بهقول ایستوود، سزاوار بودن ربطی به این قضایا ندارد!