صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۸۳۰۳۲۱
«جشنواره فجر، جشنواره دولت است که اهل سینما در آن مهمانند نه برعکس. به همین خاطر، با تغییر هر دولت سازوکار آن هم تغییر می‌کند. شرایط و ضوابطش بالا و پایین می‌شود. جشنواره را بدل به جشن می‌کند و از آن ویترینی برای دستاورد‌های تبلیغی خود می‌سازد. سینما به مثابه تبلیغ.»
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۲ - ۲۰ بهمن ۱۴۰۳

مهرداد حجتی در روزنامه اعتماد نوشت: ۱- مدیر روابط عمومی جشنواره می‌گفت در این چند روز بیشترین پرسش اهالی سینما رسانه (کاخ جشنواره) از او درباره کیفیت غذا بوده است نه فیلم‌ها! 

۲- واقعیت این است دولت به دست خود جشنواره را شبیه به همان مراسم‌هایی کرده که در آن شام و ناهار مهم‌تر از محتوای معنوی آن است. نیازی به مثال نیست، مخاطب اهل فرهنگ متوجه نکته این مطلب می‌شود.

۳- یکی از عوامل تنبلی و پرواری و فربهی سینمای کنونی، وابستگی بیش از حد سینما به دولت است. اتفاقی که در طول چهار دهه اخیر رخ داده است. سینمایی که بند نافش به دولت وصل است. دولت در طول همه این سال‌ها تلاش کرده است تا سینمای تراز خود را بسازد. انبوهی فیلم تولید کرده است که جز چند اثر قابل توجه، اغلب آثار تولید شده، اکران موفقی نداشته‌اند و هیچ‌گاه حتی در اذهان هم باقی نمانده‌اند. نمونه‌هایش فراوانند. کافی است کاتالوگ‌های همه جشنواره‌های پیشین ورق زده شوند. با انبوهی عنوان فیلم روبه‌رو می‌شوید که هرگز یادی از آن‌ها در اذهان باقی نمانده است. 

۴- معلوم شد فوتبال زورش بیشتر از سینماست. فوتبال توانست مانع را از پیش پای زنان بردارد و راه را برای حضور آنان در استادیوم‌ها همواره کند. سینما اما نتوانسته است چندان گام موثری برای زنان بردارد. سینما در تمامی این سال‌ها خود را پشت جنبش‌های اجتماعی پنهان کرده و بسیار محافظه‌کارانه پیش رفته است. آن دسته از فیلمسازانی هم که چندان محافظه‌کار نبوده‌اند، فیلم‌های‌شان به پرده سینماها راه نیافته است و از گردونه رقابت کنار گذاشته شده‌اند. 

۵- حالا سینما دو پاره شده است. سینمایی با خاستگاه دولتی و سینمایی با خاستگاه مردمی. سینمای رسمی و سینمای غیررسمی. سینمایی که به دیدگاه‌های رسمی وفادار است و خطوط قرمز را رعایت می‌کند و سینمایی که خود را چندان متعهد به خطوط قرمز نمی‌داند و حالا بسیاری از چارچوب‌ها را در هم شکسته است و اعتنایی به اکران در داخل ندارد و مخاطب جهانی را هدف گرفته است. چنین سینمایی به تذکرها بی‌اعتناست مثل سُر خوردن روسری از سر کاراکتر زن یا آوازخوانی زیر لب یک دختر و رقص محو و نامحو یک پیرزن. چارچوب‌هایی که ترک می‌خورند و خطوطی که در هم می‌ریزند. دوگانه اما شکل گرفته و سینما بر سر یک دوراهی قرار گرفته است. 

۶- سینما به‌رغم هیاهوی کرکننده‌اش، هیچ زور و توانی ندارد، چون از درون دچار تشتت است. چنددستگی و چندپارگی سال‌هاست که سینما را بیمار و زمین‌گیر کرده است. سینماگرانی که گاه جانب دولت را می‌گیرند و گاه مردم. گاه به این‌سو خم می‌شوند و گاه آن‌سو! سینماگرانی سرگردان که منافع خود را دنبال می‌کنند. محصولی هم که پدید می‌آورند بیش از آنکه دغدغه یا مساله‌ای را طرح کند، منفعت سازندگان خود را مدنظر قرار می‌دهند. فیلمی که یا گیشه را هدف قرار داده است یا جیب دولت. طرح مساله هرگز دغدغه صاحب اثر نبوده است. 

۷- جشنواره فجر، جشنواره دولت است که اهل سینما در آن مهمانند نه برعکس. به همین خاطر، با تغییر هر دولت سازوکار آن هم تغییر می‌کند. شرایط و ضوابطش بالا و پایین می‌شود. جشنواره را بدل به جشن می‌کند و از آن ویترینی برای دستاوردهای تبلیغی خود می‌سازد. سینما به مثابه تبلیغ. 

۸ - جشنواره تکلیفش با خیلی چیزها روشن نیست، با بسیاری از ممنوعه‌های باقیمانده از دوره‌های قبل. همان‌طور که سینما هم تکلیفش با بسیاری از ممنوعه‌ها روشن نیست. ممنوعه‌هایی که نزدیک شدن به هر یک از آن‌ها گویی زنگ خطری را در حاکمیت به صدا در می‌آورد و شاخک‌هایی را تیز می‌کند. روزگاری مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی گفته بود: «حکومت تازه تاسیس جمهوری اسلامی، میان «داشتن یا نداشتن سینما» مدت‌ها مردد بود. » هر چند که در نهایت داشتن سینما را برگزید، اما دست از تردید برنداشت. سینما با انبوهی اما و اگر، شرط و شروط باقی ماند. ضوابطی بر آن وضع شد و در نهایت «سینما که مشروط» باقی ماند. 

۹- سینما حالا تنها متعلق به دولت نیست. نهادها و ارگان‌های دیگری هم خود را متولی آن می‌دانند. نهادها و ارگان‌هایی با سابقه نظامی یا امنیتی. آن‌ها حالا سازمان سینمایی خود را به موازات «سازمان امورسینمایی وزارت ارشاد» تاسیس کرده‌اند و آثار خود را هر سال روانه جشنواره می‌کنند. آن‌ها هم منابع خود را دارند و منافع خود را دنبال می‌کنند. دهه ۶۰ اگر سرآغاز شکل‌گیری این دوگانه میان وزارت ارشاد و حوزه هنری بود، حالا این دوگانه میان وزارت ارشاد و دیگر ارگان‌ها و نهادها هم شکل گرفته است و آن‌ها هم سهمی از سینما برای خود قائلند. 

۱۰- در کشاکش میان وزارت ارشاد و چند نهاد غیرپاسخگو، بزرگ‌ترین بازنده، خود سینماست. «سینمای مساله محور مستقلی» که قرار بود دغدغه‌های جامعه را بازتاب دهد و به عنوان هنری تاثیرگذار و مساله محور با مخاطب امروز ارتباط برقرار کند. اما خیلی وقت است که سینما از جامعه فاصله گرفته است. دغدغه‌های جامعه در آن رنگ باخته و تبدیل به هنری بی‌مساله شده است. هنری که توجهش را از رنج و درد مردم به جیب مردم دوخته است. 

۱۱ - حالا خیلی وقت است که کفگیر سینما به ته‌دیگ رسیده است. عمده محصولات پر خرج و پر هزینه سینما را فیلم‌هایی با فرسنگ‌ها فاصله از مسائل امروز جامعه در بر می‌گیرد. فیلم‌هایی که بدون توجه به وضعیت روز جامعه، جایی دیگر را نشانه گرفته‌اند و مسائلی دیگر را روایت می‌کنند. چند درصد از فیلم‌های جشنواره - که اغلب محصول دولت گذشته‌اند - بازتاب‌دهنده مسائل امروز جامعه‌اند؟ 

۱۲-اغلب آثار جشنواره به ضرب و زور موسیقی و داد و فریاد و جنجال و هیاهو پیش می‌روند. کاراکترهایی که مدام فریاد می‌زنند. بلند گریه می‌کنند و نامفهوم (به دلیل مشکل صدا) حرف می‌زنند! و موسیقی متنی که به مدت ۹۰ دقیقه مدام مخاطب را زیر ضرب می‌گیرد و مجال درنگ را از او می‌گیرد. 

۱۳- ترکیب مردانه هیات داوران با حضور فقط یک زن، نشان از نوعی مقاومت در بدنه اتاق فکر جشنواره داشت. مقاومت در برابر تحول در تغییر رویکرد جشنواره. ترکیب مردانه ماند. استثنای یک زن، غلبه نگاه مردانه را بر هم نزد؛ حتی به نحوی آن را تایید کرد. جشنواره می‌توانست بسیار متفاوت از گذشته برگزار شود. می‌توانست برخی چارچوب‌ها را در هم بریزد و دورانی تازه را آغاز کند. اما نه تنها چیزی در هم نریخت که حتی ایده تازه‌ای هم مطرح نشد. همه چیز بر همان مدار پیش رفت. وضعیت هیچ نشانی از تغییر با خود نداشت. فقط یک‌سال بر عمرش اضافه و یک‌سال دیگر پیر شد. 

۱۴- سال گذشته مهم‌ترین واقعه‌ای که سینما را تکان داد، قتل دلخراش داریوش مهرجویی بود. یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران که همه تاریخ چند دهه بعد را تحت تاثیر خود گرفت و سینمای ایران را به کلی متحول کرد. دولت پیشین جشنواره را بدون یاد او، فقط با پخش یک کلیپ چند ثانیه‌ای برگزار کرد. این جشنواره هم اصلا یادی از او نکرد! می‌توانست پوستر جشنواره به یاد مهرجویی طراحی شود. بخشی در جنب جشنواره به فیلم‌های او اختصاص پیدا کند و از این پس جایزه‌ای به نام او اهدا شود. اما این‌گونه نشد! عجیب بود! بی‌تردید او تاثیرگذارترین فیلمساز تاریخ سینمای ایران بود. یادی از او نشد! گویا قرار بود در بر همان پاشنه سال‌های قبل بچرخد و چیزی عوض نشود. خب نشد. 

۱۵- جشنواره چهل و سوم هم تا یکی، دو روز دیگر به کار خود پایان می‌دهد، بی‌آنکه اتفاق بزرگی را نسبت به ادوار گذشته رقم زده باشد. تصور گردانندگان آن، از بزرگی یک جشنواره، پر هیاهو بودن آن با گستردگی پذیرایی از میهمانان آن است. به عبارتی برگزاری یک جشن نه یک جشنواره با قواره ملی برای سینما. سینما از دولت احمدی‌نژاد به این‌سو به مقوله فرعی این جشنواره بدل شده است. 

سینما به حاشیه رانده شده و جشن و تبلیغات جای آن را گرفته است. شاید خیلی پیش‌تر از اینها باید فکری به حال این جشنواره می‌شد. فکری برای استانداردسازی و تثبیت آن و نجات آن از دست به دست شدنش به دست دولت‌ها. جشنواره‌ای که در آن سینما و اعتلای آن اصل باشد و موضوعات فرعی از آن دور باشد. موضوعاتی که گاه سینما را به گل می‌نشانند و از محتوا تهی می‌کنند. شاید وقت بازنگری در سیاست‌ها فرا رسیده است. سیاست‌هایی که می‌توانند سینما را متحول کنند و امید را به اهالی آن بازگردانند.

 بسیاری از سینماگران در این سال‌ها با جشنواره قهر کرده‌اند. آن‌ها حتی راه خود را هم از راه سینمای کنونی سوا کرده‌اند. به همین خاطر، چند سالی است که جشنواره از نام‌های معتبر خالی است. نام‌هایی که می‌توانند توجه انبوهی مخاطب را به جشنواره جلب کنند و موجب دلگرمی مخاطبان شوند. اما حالا دیگر نامی از آن‌ها نیست. به راستی چرا؟

ارسال نظرات