نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی گفت: باید در نگهداری اصول و اهداف انقلابی اتحاد و وحدت خود را حفظ کنیم و با روحیه مقاومت فعالیتهای عملیاتی داشته باشیم.
به گزارش ایرنا، سید احمد علمالهدی، وی روز شنبه در هفتمین نشست مجمع نخبگان خراسان رضوی، افزود: موضوعی که امروز به عنوان مأموریت از سوی مقام معظم رهبری به همه ما داده شده است، تزریق مقاومت با ابزار امید است.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی با بیان اینکه نقطه مقابل امید در زندگی اجتماعی یاس است، افزود: در قدم نخست باید نقاط یاس مردم را شناسایی کنیم.
وی ادامه داد: مقام معظم رهبری یاس مردم را بهخوبی متوجه شدهاند، یکی از نقاط یاس در مردم از دست رفتن فرصتها و موقعیتها است، اما نکتهای که در این زمینه وجود دارد، گاهی تشخیص اشتباه موقعیتها و فرصتهاست، بعضی وقتها موقعیتی که از دست میرود، بههیچوجه فرصت نیست.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی عامل دوم یاس مردم را مشکلات غیرقابل تصویری دانست که در زندگانی مردم پیش میآید و اضافه کرد: وقتی که سوریه شکست خورد، مردم فکر کردند که این فرصت از دست ما رفته است.
وی افزود: بایستی توجه داشت که سوریه اگرچه از نظر بینشهای انقلابی با ما در عرصه بینالمللی تفاهم داشت و تا بهاندازهای و در حد اظهار، نه عمل با استکبارستیزی موافق بود، اما خودش یک کشور مستعمره بود که در عملیات با ما همراه نبود.
علم الهدی ادامه داد: سوریه میدان تبلیغات فرهنگی را برای ما فراهم نکرد و بهطور کامل میدان فرهنگی و اقتصادی را در اختیار برخی کشورها گذاشت.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی گفت: نکته دومی که موجب یاس و ناامیدی مردم به ویژه قشر محروم میشود وضعیت اقتصادی و معیشتی افراد است، اما این ناراحتی به نقطه یاس و ناامیدی جامعه نسبت به نظام و انقلاب نرسیده است. مردم گلایهمند هستند، اما دچار یاس و ناامیدی نشدند.
علم الهدی از جامعه نخبگانی خواست تا راهکارهای مقابله با یاس و ناامیدی در جامعه را جمعآوری و برنامهریزیهای دقیقی برای اجرای آن انجام دهند، افزود: اینکه مقام معظم رهبری تأکید میکنند امید را به جامعه تلقین کنید به این خاطر است که مردم به نقطه یاس و ناامیدی نرسند؛ یک راه جلوگیری از این یاس و ناامیدی تبیین صحیح مسائل و راه بعدی عملیات است.
وی با تأکید بر مسئله وحدت اجتماعی، خاطرنشان کرد: گروهها و تشکلهای اجتماعی شاید در نظرها و سلایق متفاوت باشند، اما هدف همه یکی است، لذا بایستی فاصله بین این تشکلها و گروهها کم شود.
دوشواری نداریم
خدا شفا دهد.
هم دچار یاس و ناامیدی هستیم.
هم از مسلک شماها رویگردان
و از همه مهمتر از شما و حرفها و گنده گوییهای شما بیزاریم.
امروز روز عزتِ دیهیم و افسر است ،
عصری بلند پایه و عهدی مُنوّر است .
جاه و جلال گم شده در پیشگاهِ مُلک ،
بر سینه دستِ طاعت و بر آستان سر است .
سوی ِ دگر گرسنگی و نعمت اینسوی است ،
مُلکِ دگر کشاکش و آرامش ایدر است !!
بگشوده است بال به هرجا عقابِ جنگ ،
وینجا همای ِ صلح و صفا سایه گستر است.
نقشِ خوشِ مراد زَنَد کعبتین ما ،
اکنون که مهرههای جهانی به ششدر است !!
[کعبتین یعنی طاس]
این فرصت و فراغت و این نعمت و رفاه ،
مولودِ کوششِ مَلِکِ مُلکپرور است !
ایمن غنودهایم به عصری که بر و بحر ،
آنیک پر از مسلسل واین یک پرِ اژدر است .
گشته سپهر خصمِ توانا و ناتوان ،
دورِ زمان عدوی ِ فقیر و توانگر است .
گر بیخطر شبی به سر آری دلیلِ آن ،
شب زنده داری ِ سر و سالارِ کشور است .
عمرش دراز باد که در روزگارِ او ،
هر روز کارِ ما ز دگر روز بهتر است .
یک روز از درآمدمان بُد هزینه بیش ،
امروز از هزینه درآمد فزونتر است .
یک روزمان خزینه تهی بود از اعتبار ،
امروزمان خزینه پر از شوشهٔ زر است .
یک روز طرزِ کار به میلِ رجال بود ،
امروز طرزِ کار ز قانون مُفَسَّر است .
یک روز بود ادارهٔ کشور به دستِ غیر ،
امروز کار در کفِ ابنای کشور است .
یک روز بود داوری ِ کنسولان روا ،
امروز داوری به کفِ دادگستر است .
یک روز بود کارِ سیاست به دستِ خلق ،
امروز کارِ خلق به آیین دیگر است .
یک روز بود هر کس و ناکس وزیر ساز ،
امروز کار و پیشهٔ هرکس مقرر است !
یک روز کار تعبیه کردند بهرِ شخص ،
امروز هرکس کند آن کش فراخور است .
یک روز بود کارِ تجارت به میلِ غیر ،
امروز در معاشِ خود ایران مخیر است !
یک روز اسکناسِ اجانب رواج داشت ،
امروز شهروای ِ وطن مژده گستر است !
یک روز بود در همه ابواب هرج و مرج ،
امروز این دو لفظ به دُرجِ کتب در است !
یک روز بود فتنه و شوخی به مُلکِ عام ،
امروز این دو خاصهٔ چشمانِ دلبر است !
یک روز داشت شورش و آشفتگی رواج ،
امروز وقفِ طُرّه و جَعدِ سمنبر است .
[سمنبر یعنی خوش یر و رو ]
یک روز بود بر رخِ بیگانه در فراز ،
امروز قفل ز آهن و پولاد بر در است .
یک روز بود مرزِ وطن کاغذین حصار ،
امروز مرزها همه روئینه پیکر است .
یک روز بود ساحلِ کارون ز ما جدا ،
امروز خود به صفحهٔ ایران مُصدَّر است .
یک روز بود خطهٔ مازندران خراب ،
امروز همچو مشکوی ِ چین غرقِ زیور است .
یک روز بود خاکِ لرستان مُغاکِ دیو ،
امروز چون بهشت به دیدار و منظر است .
یک روز بود در کفِ ایل و حَشَم تفنگ ،
امروز گاوآهن و بیلش به کف در است .
یک روز ماهوارِ سپه بود کاه و خشت ،
امروز نقدِ همت ما صرف لشگر است .
یک روز لشگری نه که پیری شکسته دل ،
امروز لشگری نه که شیری غضنفر است .
یک روز در شکستنِ هیزم دلیر بود ،
امروز در شکستنِ دشمن دلاور است .
یک روز بود خدمتِ لشگر بنیچه بند ،
امروز هر جوان به صفِ لشگر اندر است .
یک روز بود علم نهالی ضعیف و زار ،
امروز آن نهال درختی تناور است .
یک روز بود دانش و فرهنگ بیبها ،
امروز دانش از همه چیزی گرانتر است .
یک روز بود چند دبستان به چند شهر ،
امروز شهر و قریه بهتحصیل همسر است .
یک روز فضل با نسب و ریش و جُبّه بود ،
امروز فضل با سخن و کِلک و دفتر است .
یک روز کسب علم و ادب عارِ دخت بود ،
امروز کسبِ علم و ادب فخرِ دختر است .
یک روز علم باور ما بود نقل و وهم ،
امروز آزمودهٔ محسوس، باور است .
یک روز بود صنعتِ زر کیمیاگری ،
امروز هرکه کار کند کیمیاگر است.
یک روز فضل با بزهکاری شریک بود ،
امروز جهل با بزهکاری برادر است .
یک روز بود ورزش ورزشگری سبک ،
امروز مردِ ورزش اولی و اوقر است .
یک روز پرورشگرِ اطفال کوچه بود ،
امروز پرورشگرِ اطفال مادر است .
یک روز داشتند زنان چادرِ سیاه ،
امروز آنچه روی نهان کرده چادر است .
یک روز رخت و ریخت بد و بیقواره بود ،
امروز رخت و ریخت نظیف و موقر است.
یک روز شهر بود به شب غرقِ تیرگی ،
امروز شب ز برق چو روز منور است .
یک روز شاهراه گلآلود بود و تنگ ،
امروز شاهراه فراخ و مُقیَّر است .
یک روز راهها همه یکسر خراب بود ،
امروز راهآهن ازین سر بدان سر است .
یک روز راه شوسه چو بر چهر خال بود ،
امروز راهشوسه چوبرصفحهٔ مُسطر است .
یک روز بود گاری و اراده زیر ران ،
امروز هر طرف دژ ژوئین تکاور است .
یک روز بود جاده پر از دزدِ راهزن ،
امروز پر ز جاده گشا و زمین در است .
یک روز بود وادی و کُهسار سدِ راه ،
امروز کوه سفته و وادی مُقنطَر است .
یک روز آن که داشت ز دزدان چو لاله داغ ،
امروز همچو نرگس باکاسهٔ زر است .
یک روز آن که بود مهاجر به ملکِ غیر ،
امروز سوی خطهٔ ایران مهاجر است .
یک روز کارخانه درین مملکت نداشت،
امروزکارخانه فراوان و دایر است .
یک روز قند و بافته این مملکت نداشت ،
امروز قند و بافته در مملکت پر است .
یک روز در سفر شترِ کُند رهنمون ،
امروز در سفر موتورِ تند رهبر است .
یک روز کاروان به زمین رهنورد بود ،
امروزکاروان به هوا آسمان در است .
یک روز ساربان به زمین بود گامزن ،
امروز بر هوا خلبان آشناور است .
یک روز نقل سایه و فرِ همای بود ،
امروز نقل کرکس روئینه شهپر است .
یک روز بود ناوگکی کهنه در خلیج ،
امروز چند کشتی ِ جنگی شناور است .
یک روز بود عارضکان در حجاب ِ ناز ،
امروز چهرگان ز پژوهش مُجدَر است .
یک روز بود پیکِ کبوتر سریعتر ،
امروز برق جاینشینِ کبوتر است .
یک روز بُد گشاده درِ قحطی و وبا .
امروز جای ِ قحط و وبا از پس در است .
یک روز بُد به رزقِ مقدر امید خلق ،
امروز رزقِ بیهنران نامقدر است .
یک روز بود روزِ کدیور ز فقرِ شام ،
امروز روز عیش و رفاه کدیور است .
یک روز بود هر سندی ماجراپذیر ،
امروز کارِ ثبتِ سند ماجرا بر است .
یک روزگار ناسخ و منسوخ بُد رواج ،
امروز کارِ ناسخ و منسوخ نوبر است ،
یک روز کارهای میسر مرام بود ،
امروز نامیسر و مشکل میسر است .
یک روز با فریب و ریا بود کارِ دین ،
امروز با حقیقتِ سِرِ پیمبر است .
یک روز بود گریه کلید درِ نجات ،
امروز این حدیث بسی خندهآور است .
یک روز بود باغِ جنان زیر اشکِ چشم ،
امروز زیرِ سایهٔ شمشیر و خنجر است .
یک روز نز جهاد و نه سبق و رمایه نام ،
امروز این سه اصل سرآغاز ِدفتر است .
یک روز حصر داشت علوم در اصول و فقه ،
امروز حظِ ما ز همه علم اوفر است .
یک روز بود طالب ِ دنیا سگِ هراش ،
امروز کارِ دنیا و عُقبی برابر است .
یک روز بُد نشسته به یک پرده صد عیال ،
امروز خانه ویژهٔ یک جفتِ همسر است.
یک روز فخر بود به مندیل و طیلسان ،
امروز در نظافت و پاکی گوهر است .
یک روز بود خوب و بد از اختر سپهر ،
امروز هرکه خوب نباشد بداختر است .
یک روز مُلکِ ایران بیزیب بود و فر ،
امروز مُلکِ ایران با زیب و با فر است.
یک روز بر قصور سلاطین نشست بوم [یعنی جغد] ،
امروز جای ِ بوم بیرونِ کشور است.
یک روز بود لهجهٔ دربار اجنبی ،
امروز قندِ پارسی آنجا مکرر است.
یک روز بود عهدِ ضعیفی فسرده حال ،
امروز روزگارِ خدیوی مظفر است .
صاحبقراِنِ شرق رضاشاهِ پهلوی ،
شاهنشهی که سایهٔ خلّاقِ اکبر است .
صافی شده است طبع بهار از مدیحِ شاه ،
آری صفای تیغ یمانی به جوهر است .
در عهدِ دیگران همه اغراق بود شعر ،
در عهدِ شه زبانِ حقیقت سخنور است.
بنگر بدین قصیده که در بیتهای ِ او ،
پا تا به سر حقیقت و انصاف مُضمَر است .
گر صد کتاب ساخته آید به مدحِ شاه ،
چون بنگرید گفته ز ناگفته کمتر است .
این مدح را ز جنس دگر مدحها مگیر ،
کِاین را پدر عقیده و اخلاص مادر است .
شعری کز اعتقاد شود گفته نز طمع ،
دامانش باز بسته به دامانِ محشر است !!!!!!!!!!!