به گزارش فرارو به نقل از روزنامه نیویورک تایمز، ما در جهانی زندگی میکنیم که هر روز خطرناکتر و تهدیدآمیزتر میشود. نقاط بحرانی در ژئوپلیتیک کنونی بیش از هر زمان دیگری در دهههای اخیر خودنمایی میکنند و این وضعیت، چالشی تاریخی را پیش روی دولت آینده دونالد ترامپ و بهطور کلی، ایالات متحده قرار داده است.
در مؤسسه سیاست عمومی پانتا، به دانشجویان یادآوری میکنم که در یک نظام دموکراتیک، یا از طریق رهبری حکومت میکنیم یا در دل بحران. اگر رهبری وجود داشته باشد و مسئولیتپذیری در کار باشد، میتوانیم از وقوع بحران پیشگیری کنیم یا حداقل آن را مهار نماییم. اما در صورت نبود رهبری، ناچار خواهیم بود که به واسطه بحرانها اداره شویم. این اصل در حوزه سیاست خارجی نیز بهطور کامل صادق است.
اکنون که دونالد ترامپ در آستانه ورود به دومین دوره ریاستجمهوری خود قرار دارد، پرسشی بنیادین در عرصه جهانی مطرح است: آیا او همان سیاست خارجی غیرقابلپیشبینی و پرآشوب دوره نخست خود را ادامه خواهد داد یا به شعاری که بارها در کارزار انتخاباتیاش مطرح کرد، یعنی «صلح از طریق قدرت»، وفادار خواهد ماند؟
ترامپ بهعنوان رئیسجمهور منتخب نمیتواند مفهوم سیاست خارجی «صلح از طریق قدرت» را که بر این باور است یک نیروی نظامی قوی میتواند مانع بروز درگیری شود، بپذیرد مگر اینکه تفسیری را که رونالد ریگان در سخنرانیاش به مناسبت چهلمین سالگرد نبرد نرماندی ارائه داد نیز قبول داشته باشد. ریگان، که این ایده را به یک اصل شناختهشده تبدیل کرد، گفت: «ما در آمریکا از دو جنگ جهانی درسهای تلخی آموختهایم. بهتر است آمادگی حفاظت از صلح را داشته باشیم تا اینکه کورکورانه به سوی دریاها پناه ببریم و تنها پس از از دست دادن آزادی، با عجله واکنش نشان دهیم.» او همچنین با صراحت تأکید کرد که «قدرت متحدان آمریکا برای ایالات متحده حیاتی است.»
ترامپ همیشه به این افتخار کرده است که یک معاملهگر برجسته است و در طول کمپین انتخاباتی خود وعده داده بود که درگیریهای بینالمللی را طی چند روز نخست ریاستجمهوریاش حلوفصل کند. اما بهدلیل جهانی پیچیدهتر و پرمخاطرهتر، این کار احتمالاً بسیار دشوارتر از آن چیزی است که بهنظر میرسد. اگر او تلاش کند و شکست بخورد، ایالات متحده ضعیف جلوه خواهد کرد. برخی نگراناند که شاید او با تهدید به تصرف گرینلند، منطقه کانال پاناما و حتی کانادا، شروعی نامناسب داشته باشد. چنین اظهارات غیرمسئولانه و مختلکنندهای، تنها اعتبار آمریکا را در مواجهه با بحرانهای واقعی جهان کاهش میدهد.
با این وجود، اکنون زمانی است که رویکرد «صلح از طریق قدرت» میتواند اثربخش باشد. برای دستیابی به این هدف، دولت جدید باید آمادگی داشته باشد تا سرمایهگذاریهای کلیدی در حوزههای استخدام نیروهای نظامی، آموزش و آمادگی رزمی، سامانههای تسلیحاتی هستهای، صنعت دفاعی داخلی و تحقیقات فناوری پیشرفته را افزایش دهد. برای اجرای این برنامهها، بودجه دفاعی نباید تحت تأثیر نوسانات تصمیمات موقت قرار گیرد. در عوض، یک بودجه دفاعی پنجساله باید تنظیم شود که اولویتهای امنیت ملی را شفاف کند و با حذف دوبارهکاریها، بهینهسازی تدارکات و کاهش بوروکراسی، بهرهوری را بهبود بخشد.
در مورد اوکراین، کاملاً روشن است که اوکراین و پوتین باید راهحلی مذاکرهشده برای پایان دادن به جنگ پیدا کنند. ترامپ باید بهصراحت اعلام کند که ایالات متحده همچنان از ناتو در حمایت از اوکراین پشتیبانی خواهد کرد. اگر این پیام بهوضوح منتقل شود و اگر اوکراین بتواند پیشرفت قابل توجهی در مقابل روسیه به دست آورد، رئیسجمهور زلنسکی میتواند اهرمهایی برای مذاکرات بهدست آورد که هم حاکمیت و امنیت اوکراین را تضمین کند و هم راه حلی قابل قبول برای روسیه در مناطق مورد مناقشه نظیر کریمه فراهم سازد. این تعریف واقعی «صلح از طریق قدرت» است.
ترامپ باید به چین بهطور شفاف اعلام کند که ایالات متحده از تایوان در دفاع از خود حمایت خواهد کرد. علاوه بر این، تاکید کند که دریای جنوبی چین طبق قوانین بینالمللی آزاد باقی میماند و واشنگتن با ایجاد ائتلافی قدرتمند متشکل از ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، هند و دیگر کشورهای آسیایی از آزادی دریاها و تجارت در اقیانوس آرام پاسداری خواهد کرد. از این جایگاه، ایالات متحده قادر خواهد بود تا در مذاکراتی سازندهتر با چین در زمینههایی مانند مسائل تجاری، امنیت سایبری، کنترل مواد مخدر مصنوعی (مانند فنتانیل)، ماهوارهها و دیگر موضوعات اقتصادی از اهرم بیشتری برخوردار باشد. افزایش تعرفهها و آغاز جنگ تجاری با چین، بهتنهایی، صرفاً نارضایتی اقتصادی در میان مصرفکنندگان آمریکایی بهبار خواهد آورد. انتقامجویی، هرگز جایگزین دیپلماسی نیست.
ایران نیز فرصت دیگری است. با توجه به شرایط کنونی این احتمال وجود دارد که ایران برای مذاکره در خصوص محدود کردن غنیسازی هستهای در ازای کاهش تحریمهای اقتصادی آمادگی داشته باشد.
رئیسجمهور، بهعنوان فرمانده کل نیروهای مسلح، هم اختیار و هم مسئولیت تعیین آینده امنیت ایالات متحده را برعهده دارد. اگر با این قدرت عظیم بهگونهای نسنجیده برخورد کند، آمریکا ممکن است بهراحتی درگیر جنگی جهانی شود. اما اگر رئیسجمهور مانند رونالد ریگان، قدرت خود را بهدرستی درک کند، میتواند رهبری قاطع ارائه دهد و اتحادهایی را پایهگذاری کند که جهان را از جنگ دور نگه دارد. صلح در گرو قدرت است و قدرت در گرو رهبری.