صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

گلستان خوانی با ساعد باقری؛
مجال خوشی دست داد و عصرگاهان چهارشنبه در مجلس خوانش باب "در فواید خاموشی" گلستان شیخ اجل برای خود گوشه‌ای یافتم تا به خود و در خیالم دنیای شیخ اجل و نیز امروز را بکاوم و گنج  پرب‌ها بیابم. نیز از خوانش بی‌غش متن از منتهای جان بانویی اهل کلمه برخوردار شوم و پس از آن پیرامون و پانویس باب خاموشی و نکات درخور دیگر را از کلام استاد ساعد باقری دریابم.
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۴ - ۲۹ دی ۱۴۰۳

احسان اقبال سعید؛ پیشتر دانسته بودم که کلام سرود ملی را آقای باقری ساخته و صدای پرصلا و شب‌نشینش را هم در برنامه‌های شبانه سیما بسیار دلنشین یافته بودم. تا همیشه نوای شبانگاهان مختاباد با ترانه ایشان در خیالم بود و ذوقی وافر برجانم، که خالق آن کلمات و صدای خوش را دریابم و از او بشنوم و دمی با او سخن بگویم. مجال دیدار کلمه‌ساز و معناپرداز هیچ از روز وصل دلدارانش کم نیست...

فواید خاموشی در کلام سعدی شیراز برایم پرسش برانگیز می‌نمود که تا همیشه متون قدیم را بی‌عصبیت خوانده‌ام و آنان را دربند عنصر عصر و جغرافیا یافته‌ام و ردای این زمانی و همه چیزدانی و نیز عامل اصلی ادبار و سفاهت اکنون را بر تنشان اندازه نکردم که هر دو بک اندازه گزمه‌گان بی ترحم‌اند و قائلان به قتل لذت و دمی با کلمه کرشمیدن و در افسون و ترنمش شناور گشتن...

خاموشی مورد ادعای سعدی را بیشتر بر رازداری و نگفتن افتادن تشت از بام دریافتم که انسان زبان می‌گشاید تا همدلی و همدردی بخرد یا با دانستن رنج دگران دمی آرام گیرد، اما درنمی یابد که با اینکار نخست دشمنان خویش را و نیز حاسدان را شادان نموده و نه بیش از آن و دگر راه بهبود و تعاملی اگر هست را بسته... در این افکار بودم و اینکه آیا سکوت به ذات خود ارزشمند است و دم فروبستن در حمم درخت پربار سربزیر افکنده است و نه غیر آن؟ و مگر نیامده "تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد؟ " خموشی عیب را می‌پوشاند و محتملا سکوت را نشان بی‌اعتنایی یا حجم بالای دانایی درشمار آورده نمی‌دانند بی نوا کلمه نمی‌داند... اما هنر نیز با کلام به میان می‌آید و با سکوت توفیر هنر و جادویی چگونه عریان شود و باز در چنبره "هنر خوار شد جادویی ارجمند دچار نیاییم؟

کلام و کلمه ارمغان انسان متفکریست که می‌اندیشد و تجربه را به رنگ اندیشه و خاطره بر قالی جان رج می‌زند تا زیر پا و پیش چشم همه هنر و کلام باشد که او آدم است. بی سخن و کتابت انسان هیچ است و توفیر و تفاخری با دگر اجزای صامت و غریزه‌ورز گیتی ندارد. روزگار باستان و تا پیش از برآمدن قانون و تحدید تیغ، براستی کارکرد سخن غریب و مهیب بود. کمی لغزیدن زبان جان می‌ستاند و به نکته یا نغزی گردن با تیغ وداع می‌نمود و نیز درهم ونمکی بر نان می‌آمد. برای همین سخن در عصر عسرت کتابت گسترده و حافظه شفاهی، افواهی یگانه امکان در دسترس بود و می‌توانست راه تا ناکجا ببرد. عصر حاضر و برآمدن دنیای جدید که قانون و نیز عرضه را در پیش نهاد طبعا گونه‌ای دگر از تدبیر سخن را می‌طلبد.

بی سخن و عرضه‌ی نمی‌توان انتظار بهره وری و نیز صدرنشستن و قدردیدن داشت. وادی سیاست و اقتصاد و حتی عشق و جفت یابی هم با سخن و توان اقناع یا افسون نمودن میانه دارد و طبعا جهان علیرغم تمام دشواری‌ها و نامردای و نامردمی‌ها فراتر از آن رفته که به کلامی جان و نان بستانند. دشواری‌ها البته هستند، اما نه آن سان.. به بهانه سخن و نیز امکان و امتناعش در جهان جدید می‌توان سخنانی بر قلم آورد به قرار زیر:

-نخست آنکه پرگویی و امکان و میدان را تنها برای خویش و سخن خود خواستن و توسن بی لگام را به تنهایی و میل تاختن و تنها متکلم بودن و از دگران شنودن و تحسین و نیز هورا کشیدن خواستن آفت سخن در جهان امروز است. گاه شخص به میل عزم جاده و صرف هزینه و امکان می‌کند تا در پای منبر و یا سخن کسی بنشیند و به میل بشنود و زمانی کارمند و دربند است و مجبور است سخن رئیس و آن دیگری را ساعت‌ها تاب بیاورد و از بیهودگی و تکرار هم دم نزند که این نازک دلان بدصدا تاب ندارندو خموشی بهتر...

پرگویی و تکرار و تملق سپاه مغول دگریست که در این روزگار حوصله سرمی برد و موضوع به دست صفحات پرشمار می‌دهد تا تفنن و خشم تولید نمایند. تمایل به سخن گفتن به هر قیمتی برای عقب نماندن از قافله و اینکه نگویند فلانی حرف زدن نمی‌داند هم گاه حکم کوس رسوایی و نادنیست و صاحب گلستان برایش سرود"سخن گفت و دشمن بدانست و دوست/ که در مصر نادان‌تر از وی هم اوست".

روایت آقای باقری از سعدی را منصفانه یافتم. برای اثبات "هنر نزد ایرانیان است و بس" و نیز شیخ اجل همه چیز دان بوده، در دام توجیهات مهیبب و مضحک بر کلام و اشعار سعدی پیرامون اقلیت‌های باوری و.. نیفتاد و خواست تا متن در بستر زمان و نیز محدودیت‌های یک انسان خوانده شود.

نمی‌توان سیمای به فرزانگی و مو سپیدی نشسته استاد باقری را از نظر دور بدارم که با سالی که کمی فراتر از شصت است انگار حجم دانایی و نیز "غم زرد رویانی که رخ زرد می‌کند"  و یارانی که از خشکسالی و بدتر از آن خشک‌سری عشق را فرونهاده‌اند، بسیار شکسته گشته بود وباور آن صدای مهیب و چکامه خوان در این سیما و پیکر به رنج نشسته برایم دشوار بود.

 البته بیشتر دانستم همه چیز در معرض باد خزان و بیداد زوال است و تنها اندیشه می‌ماند و می‌پاید. هنوز شبانگاهان تا. بر جان می‌نشیتند و چکامه و دکلمه‌های آقای باقری و سرود ملی ایران زمین هم و این‌ها هیچ کدام از روان و رخسار تاریخ و انسان این سرزمین زدوده نخواد شد و این پاسخی لاغر برای تمنای فربه ماندگاری و تاثیر آدمی ست.
 

ارسال نظرات