«مثلا سينما. سينما يك حوزهاي است كه ميتواند آدمها را تغيير دهد و اصلا ربطي به سيري كه آدم طي كرده ندارد. خود مقوله سينما ميتواند باعث تغيير آدمها شود. آقاي دهنمكي هم هيچ وقت نگفته قبلا داشته كار بدي ميكرده و حالا كار خوبي ميكند. هميشه هم گفته من گذشته خودم را نقد نميكنم ولي به نظر من گذشتهاش را نقد ميكند و از گذشته خيلي راضي نيست. »
پگاه آهنگراني از نسل بازيگراني نيست كه چشمهاي روشن دارند. او به همراه ديگر هم نسلهاي خود باران كوثري و ترانه عليدوستي هم در انتخاب فيلمها تعصب دارند و هم به مسايل اجتماعي ميپردازند. انگار تنها بازي در يك فيلم برايشان كافي نيست.
براي پگاه آهنگراني كه فقط در فيلمهاي جدي بازي كرده است حضور در يك فيلم كمدي مانند «ورود آقايان ممنوع» عادتشكني است. شايد كمتر كسي فكر ميكرد كه او روزي در يك فيلم كمدي بازي كند. با او درباره فيلم، حضورش در جشنواره كن به عنوان يك تماشاگر و كارگرداني فيلم «ده نمكيها» صحبت كرديم.
-اين بار در نقشي بازي كرديد كه هم سنش از شما كوچكتر است و هم يك فيلم كمدي است. اين انتخاب چه دليلي داشت؟
پگاه آهنگرانی: از مدتها قبل ميدانستم آقاي سرتيپي، منيژه حكمت و تختكشيان قرار است يك فيلم كمدي به نام «ورود آقايان ممنوع» را بسازند. فيلمنامهاش را پيمان قاسمخاني نوشته و كمدي جذابي از كار در آمده است. اول هم به ترانه عليدوستي پيشنهاد شده بود و ترانه يك بار هم براي اين كار به دفتر بامدادفيلم آمده بود. نميدانم چطور شد كه بازي در فيلم را قبول نكرد. قاعدتا هيچ اسمي از من براي بازي در فيلم نبود. هميشه در فيلمهاي جدي بازي كرده بودم.
-پس چطور به شما پيشنهاد شد؟
پگاه آهنگرانی: براي فيلم «راه آبي ابريشم» به كارگرداني آقاي بزرگنيا تايلند بودم كه دستيار رامبد جوان تماس گرفت و پيشنهاد بازي در اين فيلم را مطرح كرد. من گفتم فيلمنامه را نخواندهام. گفتند يك فيلمنامه به آتوسا قلمفرسايي دادهايم. آتوسا هم در تايلند همراه ما بود و گفتند فيلمنامه را با ايشان بخوانيد و اگر هم بخواهيد ميتوانيم برايتان ايميل كنيم. يك روز من و آتوسا شروع به خواندن فيلمنامه كرديم و از اول تا آخرش ميخنديديم. به نظرم فيلمنامه جذابي آمد زيرا برعكس كمديهاي ديگري بود كه الان اكران ميشود. مثلا يك دختر خوشگلي وجود نداشت يا آدمي كه خيلي چاق است و همه به او بخندند. موقعيتي كمدي بود. هيچ جاي فيلمنامه به سمت لودگي نميرفت و به زور نميخواست تماشاگر را بخنداند. موقعيت آنقدر بامزه بود كه چيزهاي حاشيهاي لزومي نداشت.
-پس به دليل فيلمنامه خواستيد در اين نقش بازي كنيد؟ ربطي به اين ندارد كه شما هم در نهايت مجبور شديد شرايط كنوني يعني هجمه فيلمهاي كمدي را بپذيريد؟
پگاه آهنگرانی: از فيلمنامه خوشم آمد ولي همچنان ترديد داشتم كه بروم يا نروم. اما حضور يك سري از همكاران، فيلم را تضمين ميكرد. مثل آتوسا قلمفرسايي و مصطفي خرقهپوش كه نه فقط به عنوان تدوينگر بلكه به عنوان كسي كه واقعا در خدمت پروژه است، بينظير است و همچنين خود پيمان قاسمخاني.
-پس به دليل حضور دوستان بود؟
پگاه آهنگرانی: اين حضور، خيلي مهم بود و واقعا به نظرم آمد كه ميتواند فيلم خوبي باشد. من ترس اين را داشتم كه نكند فيلم كمدي شود كه آبروي همهمان برود. اما حضور اين جمع دل آدم را قرص ميكرد و همين هم شد. آنقدر عوامل پشت صحنه و جلو صحنه حرفهاي بودند يعني ويشكا آسايش، ماني حقيقي، رضا عطاران و... كه كار كردن آسان شد. وزنه فيلم رضا عطاران است. اگر يك ذره طنزش بيشتر ميشد فيلم به ورطه لودگي ميافتاد و اگر يك مقدار كمتر ميشد، فيلم اصلا كمدي نبود. او به عنوان يك بازيگر حرفهاي اندازه طنز دستش بود و توانست تعادل را برقرار كند.
-در سالهاي پيش به جشنواره برلين ميرفتيد ولي اين دفعه به كن رفتيد.
پگاه آهنگرانی: كن، يكي از مهمترين اتفاقات سينمايي است و هميشه دوست داشتم در اين جشنواره شركت كنم اما هميشه با خود ميگفتم چه ميشود كه يك روزي من فيلمي داشته باشم كه من را دعوت كنند. نه اينكه خودم بروم و هيچ وقت هم نشد. اما امسال رفتم. از طريق آقاي اطبايي ما توانستيم كارت ديدن فيلمها را بگيريم چون بدون آن كارتها در كن شما نميتوانيد فيلمها را ببينيد. همچنين فضاي متفاوتي بود، يك سري فيلمهاي درجه يك را در سالنهاي درجه يك ميتوان ديد.
-يك زماني هست كه دولت و وزارت فرهنگ يك سري اهالي سينما و سينماگر را انتخاب ميكنند و آنها را به كن ميفرستند اما يك زماني وزارت ارشاد يك سري مديران دولتي يا كساني كه ربطي به سينما ندارند را انتخاب ميكند و ميفرستد. اين آدمهايي كه امسال به عنوان هيات اعزامي ايران بودند چه كساني بودند؟
پگاه آهنگرانی: من يك مثالي قبلش بزنم. من شش، هفت سال پيش در اولين دوره جشنواره باتومي به گرجستان رفته بودم. اين جشنواره در يك ويلا برگزار ميشد. يك طبقه دخترها، يك طبقه پسرها و يك طبقه هم تلويزيون گذاشته بودند و فيلم ميديدند. اين كل جشنواره بود. اين جشنواره سال به سال رشد كرد تا آنجا كه سال گذشته مثلا آقاي كيارستمي در آن حضور داشت. با اينكه گرجستان صنعت فيلمسازي ندارد ولي وزير فرهنگ و ارشاد و شهردارياش فيلمسازان و آدمهايي كه سينمادوست هستند را هر سال با بودجه خودش به تمام جشنوارهها ميفرستند. من هر جشنوارهاي را كه رفتم گرجستانيها با بودجه دولت آنجا بودند. و الان جشنواره آنها آنقدر اعتبار دارد كه آقاي كيارستمي حاضر شده به آنجا برود. در آن شهر كوچك دو سينما ساخته شده و به سينما بها ميدهند و از جشنواره فيلم فجر همه چيزش بهتر است. ولي حالا در اينجا چه اتفاقي ميافتد؟ به جاي اينكه چهار فيلمساز جوان كه دوست دارند آن فضا را ببينند و از آن فضا خيلي چيزها ياد بگيرند، يك سري مديران دولتي كه قرار است در خوشبينانهترين حالت چهار سال مدير فلان جا باشند با بودجه دولتي ميروند. آنها در آنجا هيچ كاري نميكنند يا ما نميبينيم. ولي من مطمئنم بهترين مدير سينمايي هم كه به آنجا برود به اندازه يك سينمايي يا يك سينمادوست كاري انجام نميدهد. چون آن فضا، فضاي سينماست و فضاي مديريت نيست.
آنجا بايد بروي فيلم ببيني تا انگيزه پيدا كني كه فيلم بسازي. مني كه شرايط فيلمسازي را دارم وقتي رفتم آنجا متحول شدم و تصميم گرفتم فيلم بسازم، پوياتر شوم. در آنجاست كه ميفهمي سينما يعني چه. سينما جشنواره فيلم فجر ما نيست و خيلي بزرگتر از اين حرفهاست. هنرمند است كه بايد آنجا برود و يك چيزهايي ياد بگيرد و بفهمد چقدر سينما بزرگ است. در آنجا سيمين معتمدآريا بود به اين دليل كه با بودجه خودش آمده بود و هر سال ميرود. يك سري سينمايي ديگر با بودجه خودشان رفتند. ولي خيلي از بچههاي فيلمساز نميتوانند، بروند. اين بودجهاي كه به مديران داده ميشود بايد به اين فيلمسازان جوان بدهند كه بالاخره زبان سينما را ميشناسند و ميتوانند در آنجا ارتباط برقرار كنند. چرا بايد اين بودجه به يك عده كساني داده شود كه اصلا معلوم نيست چه كاره هستند و براي چه دارند ميروند.
-در مجموع حضور مديران، هيچ دستاوردي براي سينما نداشته است؟
پگاه آهنگرانی: نميدانم واقعا. اما چيزهايي كه ميبينيم نشان ميدهد كه نتيجهاي نداشته است. مثلا سينماي ايران، امسال در كن چه فيلمهايي داشت. فيلمهايي كه هيچ ربطي به مديران دولتي نداشت يعني فيلم آقاي پناهي و رسولاف. هيچ كدام از اين پروژههاي فاخري كه مديران سينمايي برايشان پول خرج ميكنند و در بازار فيلم در بوق و كرنا ميكنند نه در بازار فيلم موفق بوده و نه به جشنوارهها دعوت شده است. يعني صرفا فيلمهاي مهجوري كه فيلمسازان مستقل ميسازند و كار ميكنند، در آنجا موفق هستند.
-حالا كه تب و تاب جشنواره كن تمام شده ميتوان پرسيد اين دو فيلم ايراني كه در كن حضور داشتند «به اميد ديدار» محمد رسولاف و «اين يك فيلم نيست» جعفر پناهي و مجتبي ميرطهماسب از نظر شما به عنوان يك سينماگر چطور بود؟
پگاه آهنگرانی: فيلم «به اميد ديدار» را ديدم. زماني كه در كن بودم يك عدهاي فيلم را ديده بودند و عليه فيلم حرف ميزدند كه اين فيلم سياهنمايي دارد و حال آدم را بد ميكند و... . من با يك ديد منفي رفتم كه يك فيلم بسيار سياه شعاري را ببينم كه بسيار گلدرشت است. اما زماني كه فيلم را ديدم اصلا اين نظر را نداشتم. به نظرم فيلم خوبي بود. من دوستان زيادي دارم كه روزنامهنگارهستند و با آنها از نزديك معاشرت دارم. فضاي فيلم به فضاي زندگي آنها نزديك بود و اين سياهنمايي نيست. اين اتفاقي است كه ميافتد. چيزي است كه وجود دارد و واقعيت است. حتي اگر به نظر من گلدرشتش هم بكنند، اشكالي ندارد. مگر آنطرف نميكنند. ما آنقدر روي اين قضيه حساسيم و به نظرمان آنقدر همه دارند از شرايط ايران سوءاستفاده ميكنند كه نميتوانيم واقعبين باشيم، من فيلم را دوست داشتم. فضايش را دوست داشتم، رويم تاثير گذاشت و برايم ملموس بود.
فيلم جعفر پناهي در بخش مسابقه جشنواره نبود، چون اصلا فيلم نبود. يعني چارچوب فيلم را نداشت و به اين دليل در بخش مسابقه نبود. شايد خود پناهي هم نميخواسته در بخش مسابقه باشد. در واقع يك صدايي از او بود كه به آن سو رسيد. خودش هم به عنوان يك فيلم به آن نگاه نكرده است. چون نه عواملي داشته و نه چيزي. هر دوتايشان با يك دوربين كار كردهاند و صرفا ميخواستند يك چيزي را بگويند و من آن شش دقيقهاي كه از فيلم پناهي ديدم را دوست داشتم. اصلا قبول ندارم كه عدهاي ميگويند، اينها دارند از اين موقعيتي كه در آن هستند سوءاستفاده ميكنند. كاري كه اينها كردند كاري است كه هر سينماگر ديگري جاي آنها بود، ميكرد.
-يعني جايزه جشنواره سياسي نبود؟
پگاه آهنگرانی: عدهاي ميگويند، آنها از شرايط ايران سوءاستفاده ميكنند و جايزه سياسي بوده است. اما به نظر من اصلا اينطور نيست. من بقيه فيلمهاي آن گروه را هم ديدم و فيلم رسولاف واقعا جزو فيلمهاي برتر بود.
-داورها در جريان وضعيت رسولاف و پناهي بودهاند. فكر ميكنيد اين مساله چقدر در دعوت شدن فيلمهايشان و گرفتن جايزه موثر بود؟
پگاه آهنگرانی: قطعا تاثير داشته ولي تاثيرش تعيينكننده نيست. به نظرم خود فيلم تعيينكننده بود و فيلم موفقي بود و ما اگر اين احساسات را كنار بگذاريم و با اين فيلم مثل فيلم معمولي ساخته يك كشور ديگر رفتار كنيم تحت تاثير قرار ميگيريم. همذاتپنداري ميكنيم و دركش ميكنيم. اما به محض اينكه ميبينيم محصول ايران است همه تاكيد ميكنيم سياهنمايي دارد.
-پس در مجموع معتقديد وجهه سياسي يك سينماگر و هنرمند ميتواند بر اعتبارش در جامعه هنري تاثيرگذار باشد.
پگاه آهنگرانی: قطعا. در همه چيز اينگونه است. مثلا ميبيني يك هنرمند در زندان يك مجسمه گلي ساخته ولي چون فلان آدم بوده و فيلمش فلان بوده آن مجسمه تبديل به يك اثر هنري بزرگ ميشود، چون كسي كه پشت آن اثر هنري بود، مهم است. و اتفاقاتي كه برايش افتاده است.
-آيا خودتان هم ميخواهيد همين نگاه دربارهتان وجود داشته باشد؟
پگاه آهنگرانی: براي همين فيلم مستند ميسازيد، آن هم با تغيير فاز يعني درباره كسي كه نميتوان نسبت به او بيطرف بود، يعني دهنمكي. پيش از اين در مورد تئاتر شهر فيلم ساختي كه يك بناي نوستالژيك است. بعد در مورد غزاله عليزاده فيلم ساختيد كه كاراكترش جذاب بود.
پگاه آهنگرانی: در مورد مستند دهنمكي، اول فيلم گرفتم و بعد تصميم گرفتم چه كارش كنم. آن روزها اخراجيهاي دو در حال اكران بود و خوب هم ميفروخت. عيد بود و از سفر كه برگشتيم اين جو وجود داشت. فكر كردم اتفاق عجيبي در حال وقوع است. عجيب است كه اخراجيها اينقدر ميفروشد و بايد يك چيزهايي ثبت شود و خب، دوربين هم در دفتر وجود داشت. من و دوستم شروع كرديم جلو سينماها رفتيم با مردم مصاحبه كرديم و ميپرسيديم چرا اين فيلم را ميبينيد. از جو سينماها شروع كرديم تا رسيديم به آقاي دهنمكي. يعني آقاي دهنمكي خبردار شد كه ما يك فيلم ميسازيم و گفت بياييد با خودم هم صحبت كنيد، ببينم چه ميخواهيد. از يك جايي خود آقاي دهنمكي وارد قضيه شد و من احساس كردم خود آقاي دهنمكي از فيلمش جذابتر است. به تدريج نقش خودش را در فيلم بيشتر كردم. اتفاقا به نظرم اين فيلم ميتواند به غزاله عليزاده نزديك باشد. اصلا نميخواهم اين دو شخصيت را در كنار هم بياورم ولي اين دو شخصيت يك وجه مشتركي دارند و آن وجه نمايشي بودنشان است. اين نقطه شروع فيلم شد و ميگفتم اين آدم چقدر شخصيت نمايشياي دارد. از همانجا بود كه احساس كردم اين فيلم پتانسيل اين را دارد يك فيلم مستند بشود.
-يعني از قبل هيچ ايده در مورد نحوه كار نداشتيد.
پگاه آهنگرانی: نه. هيچي. ما جلو سينماها رفتيم و با مردم و بعد با خود دهنمكي و آدمهايي مثل آرش خوشخو، احمد ميراحسان، جواد طوسي و فراستي صحبت كرديم. ساختن فيلم به انتخابات دو سال پيش خورد و ادامه كار امكانپذير نبود. فيلم حدود يك سال خوابيد و آن راشها همچنان خانه من بود. من از كار نصفه متنفرم ولي به نظرم خيلي سخت بود كه بعد از انتخابات و آن اتفاقات اين فيلم را كار كنيم. چون يك هوشمندي عجيبي ميخواست كه توهين نكنيم. اولين چيزي كه به ذهنها القا ميشود، اين بود كه پگاه آهنگراني ميخواهد يك فيلم درباره مسعود دهنمكي بسازد و به او توهين كند. اين به نظرم سادهترين كار بود اما من اصلا نميخواستم اين كار را بكنم. چون با گذاشتن دو پلان كنار هم ميشد اين آدم را خراب كرد و من نميخواستم اين اتفاق بيفتد. از طرفي هم نميخواستم مطرح شود كه پگاه آهنگراني از مسعود دهنمكي پول گرفته و درباره او فيلم بسازد. يعني لبه تيغ بود. در اين جوي كه الان وجود دارد به راحتي ميتوانستند، بگويند پگاه آهنگراني با يك سري آدمها ساخت و پاخت كرده، پول گرفته و فيلم تبليغاتي ساخته است. همين كه درباره دهنمكي فيلم بسازي پيشداوري به وجود ميآورد كه چرا اصلا آدم بايد درباره اين آدم فيلم بسازد. اما سوال اين است چرا نسازد، خب؟ آدم درباره چوب كبريت هم ميتواند فيلم بسازد.
-حالا چرا بسازد اصلا؟
پگاه آهنگرانی: به اين دليل كه اين موقعيت پتانسيل فيلم شدن دارد. به هر حال مسعود دهنمكي يك پديدهاي هست. نميتوانيم بگوييم، نيست. واقعا هست. سيري كه اين آدم داشته نميگويم دچار تحول و تغيير شده است. اين آدم خبرساز بوده، اين آدم چهره جنجالي بوده در سه دهه زندگياش يعني 60، 70 و 80. در هر سه دهه اين آدم چهرهاي بوده كه مردم راجع به او حرف ميزدند. آدمها راجع به او حرف ميزدند و در واقع نمايندگي يك قشري را ميكرده. قشري كه در سنين پايين جبهه رفتهاند و هشت سال جبهه بودند و حالا به شهر آمدهاند. آنچنان تاثيري رويشان داشته كه هميشه همه چيز را مثل جنگ ميديدند. جنگ با فقر و غنا، جنگ با بدحجابي، جنگ با متحجرها، جنگ با ليبرالها. همهاش جنگ بوده است و اين به نظرم پتانسيل كار دارد. شايد من اگر در يك دوره ديگر بخواهم فيلم بسازم كه اتفاقا خيلي دوست دارم در يك شرايط ديگر و با دست باز اين فيلم را بسازم، احساس ميكنم راحت ميشود يك فيلم سه ساعته از آن در آورد. آنها نسل جالبي هستند.
-بعد از اينكه مسعود دهنمكي وارد فيلم شد در مسير ساختن مستند تغييري هم پيش آمد؟
پگاه آهنگرانی: آقاي دهنمكي خيلي با من كنار آمد. شايد اگر خيليهاي ديگر بودند اين كار را نميكردند. با اينكه ايشان هيچ اطلاعي نداشت كه من ميخواهم دربارهاش فيلم خوب بسازم يا فيلم بد. هيچ حرفي هم نميزد كه مثلا نظرت راجع به من چيست. شايد خيليها ميدانستند من چه فيلمي ميخواهم درباره دهنمكي بسازم و شايد خودش هم ميدانست ولي هيچ وقت نخواست من را محدود كند و اتفاقا خيلي به من كمك كرد. همين جنبهاش خيلي براي من جذاب بود. مسعود دهنمكي يك شخصيت واقعي دارد كه مربوط به خودش است و يك شخصيتي كه در روزنامهها از خودش نشان ميدهد و مصاحبههايي كه ميكند من به شدت با 90 درصدش مخالفم. كمكهايي كه او به من كرد به نظر من كاري بود كه خيليها نميكردند. با اين ديدي كه ميدانست من نسبت به او دارم. ميگويم با خيلي از چيزهاي بيرونياش مخالفم ولي شخصيت خودش به گونهاي است كه من ميتوانم با او مكالمه هم برقرار كنم.
-با توجه به اينكه اين فيلم را ساختهايد و به شخصيت و نگاه دهنمكي سعي كرديد نزديك شويد فكر ميكنيد چه تغييري در نگرش اين آدم به وجود آمده است.
پگاه آهنگرانی: اين بحثي است كه در فيلم من هم مطرح ميشود. دم اين نسل گرم كه به اين آدمها ياد ميدهند كه چطور رفتار كنند. ببين من اصلا در حدي نيستم كه بگويم چه اتفاقي براي آدمها ميافتد چون واقعا خيلي چيز پيچيدهاي است. ولي من ميدانم كه يك چيز بيروني رفتار آدم را ميتواند دگرگون كند. مثلا سينما. سينما يك حوزهاي است كه ميتواند آدمها را تغيير دهد و اصلا ربطي به سيري كه آدم طي كرده ندارد. خود مقوله سينما ميتواند باعث تغيير آدمها شود. آقاي دهنمكي هم هيچ وقت نگفته قبلا داشته كار بدي ميكرده و حالا كار خوبي ميكند. هميشه هم گفته من گذشته خودم را نقد نميكنم ولي به نظر من گذشتهاش را نقد ميكند و از گذشته خيلي راضي نيست.
-بعد از اينكه توليد فيلمت تمام شد، براي نمايشش چه فكري كردي؟
پگاه آهنگرانی: هنوز تلاش ميكنم فيلم را به جشنواره سينما حقيقت و جشن خانه سينما و... بفرستم. يك جاهايي ميخواهم بفرستم اما شايد اصلا از فيلم خوششان نيايد چون به هر حال من از يك آدمهايي شنيدم كه گفتهاند پگاه آهنگراني از دهنمكي پول گرفته و اين فيلم را راجع به او ساخته است. كساني كه فيلم را نديده بودند اين حرفها را درآوردند. اين فيلمي است كه آدمها رويش قضاوت دارند. و كاري به اين ندارند كه اين فيلم خودش خوب است، كارگردانياش خوب است، مونتاژش خوب است و... . آرزوي هر فيلمسازي، اين است كه فيلمش ديده شود. فيلم را كپي ميكند و ميدهد به اين و آن دوست تا سرانجام در جايي ديده شود. وقتي فيلم پخش شد مردم متوجه شده بودند كه من روي يك خط باريكي حركت ميكنم و به هر طرف متمايل شوم برايم خيلي خطرناك است و خيلي از سينماييهاي ما به اين نكته توجه نكرده بودند و به نظرشان ميآمد كه من از آقاي دهنمكي پول گرفتم كه اين فيلم را برايش بسازم.
اتفاقا اين صحبت را من نه از آن سينماييهايي كه به نظرمان مرتجعند بلكه آن سينماييهايي كه به نظر ما روشنفكرند و ذهن بازي دارند و موضع سياسي درستي دارند، شنيدم. يك نفر در مردم معمولي اين طوري احساس نكرده بود. حتي برايم نظر دهنمكي هم خيلي جالب بود. دهنمكي به من زنگ زد و با اينكه گله داشت عين ديالوگش اين بود كه تو با من صادق نبودي، ميدانستم ولي فكر نميكردم تا اين حد چنين موضعي داشته باشي. تو در یک فیلم كارهايي كردهاي كه حرفهاي من را زير سوال بردهاي اما فيلم تو است. نگفت من فيلم را دوست داشتم. گفت اين فيلم، فيلم تو است و من نميخواهم به تو بگويم چرا اين را ساختي. فيلم خودت است و دوست داشتي آن را اين طور بسازي.
-بعضيها هم گفتند اين فيلم خنثي بود.
نه. من اصلا با اين نظر موافق نيستم. اين فيلم متن دارد. وقتي موضعيداري و روي لبه تيغ راه ميروي به اين مفهوم است كه ميخواهي آن حرف به شكل برخورندهاي به آدمها القا نشود و دمدستي هم نباشد.قضاوت پشتش است و من از قصد روايت گذاشتم كه قضاوت هم بكنم. ولي لحن قضاوت فرق ميكند.