عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «فقط یک نمونه» در روزنامه اعتماد نوشت: نوشتن درباره یک نامه با ۱۳۰ امضای نمایندگان خطاب به رییسجمهور، شاید بیتناسب با شرایط کلان کشور باشد، ولی اگر به نتیجهگیری یادداشت دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که این نحوه رفتار و موضعگیری استثنا نیست، بلکه یک قاعده است. مساله این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی در دولت گذشته مصوب کرد که ظرفیت رشتههای پزشکی سالانه ۲۰ درصد افزایش پیدا کند، هدف آن افزایش ۵/۱ برابری سرانه پزشک در ایران بود. از همان زمان اعتراضات دانشگاههای علوم پزشکی شروع شد ولی فایده نداشت. در واقع قانون مینویسند برای کسانی که اصلا قبول ندارند و آن را اجرایی نمیدانند، بلکه زیانبار میدانند. گزارشهای بعدی از دانشگاهها نشان داد که انتقادات درست بوده، لذا شورا را به این نتیجه رساند که مصوبه را اصلاح کند، و در نهایت این سیاست متوقف شد. اکنون یک نماینده مجلس اعلام کرده که: «امروز همراه با ۱۳۰ نماینده دیگر در نامهای خطاب به رییسجمهور نسبت به «توقف مصوبه افزایش ظرفیت پزشکان و دندانپزشکان» اعتراض کردیم. درحالی که کشور دچار کمبود پزشک و دندانپزشک است، این اقدام مصداق بیتدبیری و ضربه زدن به مردم است. امیدوارم دکتر پزشکیان این اشتباه را اصلاح کند.» اینکه سرانه پزشک باید بیشتر شود خیلی هم خوب و ضروری است و در چند دهه گذشته در حد توان و ظرفیت انجام شده است. ولی چند نکته مهم وجود دارد که ظاهرا مورد توجه قرار نمیگیرد. چرا سالانه ۲۰ درصد اضافه شود؟ چطور است سالی ۱۰۰ درصد اضافه شود، بلکه سرانه خیلی بالاتر برود و حتی پزشک هم صادر کنیم؟!
پزشکی رشته حساسی است، تجهیزات فراوان و امکانات زیادی میخواهد، استاد، تجهیزات و... نیاز دارد، این مصوبه مثل کار آنان است که مهمان میآید و غذا ندارند، یک پارچ آب جوش میریزند داخل آبگوشت. البته باید نان هم داشته باشند و مخلفات را با هم تقسیم کنند، ولی در اینجا هیچکدام نیست. حتی با ظرفیت سابق هم، امکانات آموزشی کم بود، چه رسد به اینکه افزایش ظرفیت هم داده شود. این امکانات با افزایش جا، تجهیزات و کادر آموزشی به دست میآید که هیچ کدام در دسترس نیست و زمانبر است. برخی از گزارشها نشان میدهد که حتی جای کافی برای نشستن همه دانشجویان در کلاس درس نیست؟! فیلمهای زیادی از تراکم وحشتناک دانشجویان پزشکی در فضاهای آموزشی در شبکههای اجتماعی منتشر شده است.
به علاوه مساله فوریتر ایران بیش از اینکه سرانه پزشک باشد، توزیع نابرابر آن است. پزشکان حاضر نیستند به برخی از مناطق بروند. کمتر کسی از مشکلات آنان در این مناطق اطلاع دارد. از امکانات زندگی، آموزش، امنیت جانی و... گرفته تا بدتر از همه حقوق دریافتی و محدودیتهای طبابت. با سیاستهای رسمی عملا حرفه پزشکی در حال به محاق رفتن است. به همین علت بخش مهمی از پزشکان عمومی اولا علاقهای به گرفتن تخصص ندارند، ظرفیتهای آن خالی میماند. دوم اینکه تعداد زیادی از آنان پس از فارغالتحصیلی اصولا وارد این حرفه نمیشوند، یا در امر ترک اعتیاد و عمل زیبایی و موارد مشابه فعال میشوند. اندکی هم که وارد درمان میشوند، یا طرح دارند یا تعهد دادهاند، که پس از سپری شدن طرح و تعهد راه دیگران را پیش خواهند گرفت. با سیاستهای ضد پزشکی که در سالهای اخیر در پیش گرفته شده است، چگونه دنبال افزایش ظرفیت آموزش هستند؟
از سوی دیگر این سیاست بزرگترین معضل کنونی نظام سلامت و کادر درمان کشور را که مهاجرت است فراموش کرده است. حتی حاضر نیستند آمار رسمی آن را منتشر کنند. روزنامه ایران بر اساس آمار سازمان نظام پزشکی نوشت که: در ۸ ماه نخست سال جاری، ۴ هزار و ۵۰۰ نفر دیگر از اعضای کادر درمان برای مهاجرت اقدام کردهاند. ۷ هزار پزشک، پرستار و عضو کادر درمان کشور نیز در سال ۱۴۰۲ برای مهاجرت اقدام کردهاند. با این حساب شاهد کوچ ۱۱ هزار و ۵۰۰ عضو کادر درمان طی کمتر از ۲ سال بودهایم که بیشک، واقعیت تلخی است. در ۶ سال اخیر، بیش از ۲۴ هزار پزشک و پرستار که نیمی از پزشکان آن متخصص و فوق تخصص و فلوشیپ بودهاند کشور را ترک کردهاند و نمایندگان نه یک نامه نوشتهاند و نه حتی یک اقدام، بلکه برعکس رفتارهای رسمی در جهت تشدید مهاجرت بوده است. بسیاری از آنان استادان دانشگاه و از تخصصهای مادر هستند. مثل این است که بکوشیم ورودی آب به یک استخر را زیاد کنیم، ولی هیچ توجهی به نشتی فراوان آب نکنیم، که آب با کیفیت بالا در حال هرز رفتن است، بعد دنبال افزایش دانشجو هستیم؟!
در دهههای گذشته، کیفیت بالای آموزش پزشکی در ایران، به عنوان تخصصی که با سلامتی و جان آدمها ارتباط دارد، یکی از نقاط مثبت رشتههای پزشکی در ایران بوده است.
کیفیت خوب آموزش پزشکی در ایران نهتنها در بخش درمان بلکه در بخش پژوهش هم خودش را نشان داده بود و ایران از نظر مقالات علمی پزشکی در رتبه اول منطقه قرار داشت، اما در چند سال اخیر ترکیه و عربستان در جایگاه اول و دوم قرار گرفتهاند. نتیجه منفی افزایش ظرفیت پزشکی در حالی که زیرساختهای آن مهیا نشده است، کاهش کیفیت آموزش پزشکی و بهطور عمومی، کاهش کیفیت سلامت کشور است. وقتی دانشجویان پزشکی امکانات آموزشی و مهارتی لازم را نداشته باشند، نمیتوانند مهارتهای لازم پزشکی را در تشخیص و درمان بهخوبی بیاموزند و پیامد منفی آن، ورود پزشکهایی به جامعه است که دانش و مهارت لازم و کافی را ندارند.
تقریبا سیاستگذاری در کشور همین گونه است. ۱۳۰ نماینده بدون اینکه شناخت کافی از مساله داشته باشند، یا حتی از رییسجمهور بپرسند که چرا این مصوبه متوقف شده است، درخواست افزایش ظرفیت میدهند. روشن است که پشت این درخواست مسائل دیگری وجود دارد. نمایندگان به جای آنکه در مدیریتهای استانی دخالت کنند، به جای آنکه فشار آورند تا سهمیهبازی برای ورود به دانشگاه تمام شود، به جای آنکه ببینند چرا پزشکان به کار درمان وارد نمیشوند، به جای آنکه به امنیت بیمارستانها و پزشکان بپردازند، به جای آنکه به حل مساله مهم کمبود دارو بپردازند، دنبال افزایش ظرفیتی هستند که اگر هر مسوولی بداند که امکاناتش هست لحظهای در اجرای آن تردید نمیکند، به جای همه اینها مشغول اتهامزنی میشویم که پزشکان ذینفع هستند و نمیخواهند دست زیاد شود. در حالی که نمیدانند آن پزشکی که امروز وارد بازار کار شود، قطعا جای پزشکان پا به سن گذاشته امروز را نخواهد گرفت، همانطور که همین نمایندگان هم به هر قیمتی شده میکوشند که نزد پزشکان معتبر و قدیمی بروند و الا نزد پزشکی بروند که ایستاده درس بخوانند، جسد ندیده باشد، استادش بیش از ۱۵۰ دانشجو در کلاس داشته باشد، درمان بیمار پس از فارغالتحصیلی برای او کارآموزی بدون استاد محسوب میشود و چه تعداد را در کار بکشد خدا میداند. این رفتار بر اغلب سیاستگذاریهای کشور جاری است؛ دخالت در اموری که صلاحیت آن را ندارند و به تبعات آن نیز ملتزم نیستند، و برآوردی از هزینهها و امکانات ضروری آن ندارند.