فرارو – قصههای زندان صیدنایای ریف دمشق از دیروز با نام امام موسی صدر شخصیت شناخته شده تاریخ ایران و لبنان گره خورد. هرچند در این سه روزی که از سقوط نظام اسد میگذرد، قصههای درست و نادرست زیادی از زندانهای آن رژیم به خصوص زندان امنیتی صیدنایا شنیده شده، اما قصه ارتباط امام موسی صدر با این زندان بیش از دیگر روایتها مورد توجه قرار گرفته است.
به گزارش فرارو، قصه از توئیت یک فعال سیاسی لبنانی آغاز شد که از شنیدههایش نوشت: «تعدادی از زندانیان از جمله موسی الصدر در سلولی مخفی در به اصطلاح زندان سرخ در صیدنایا هستند که هنوز محل نگهداری آنها در داخل زندان مشخص نیست، اما سوابق و اسامی پیدا شده است. رسواییهای زیادی به زودی برای افکار عمومی آشکار خواهد شد.» این ادعا با واکنشهای مختلفی با ترکیب شادی، غم و تعجب همراه شد.
امام موسی صدر متولد سال ۱۳۰۷ است و اگر در قید حیات باشد، امروز ۹۶ سال دارد. ماجرای زنده بودن امام صدر هر چند سال یک بار مطرح میشود و این بار بیشتر مورد توجه قرار گرفته، چون گفته میشود در زندانِ سوریه بوده است. در هر صورت، سید موسی صدر گم شدهای در تاریخ است که حداقل ۷ روایت درباره سرنوشتش وجود دارد. تنها بخش قطعی ماجرای امام موسی صدر آن است که شهریور ۱۳۵۷ به لیبی سفر کرد و دیگر برنگشت.
حکومت وقت لیبی در آن زمان تلاش زیادی کرد که روایت رسمی خود مبنی بر این که امام صدر و همراهانش این کشور را به مقصد ایتالیا ترک کردند را جا بیاندازند. حتی چمدانهای سید موسی صدر، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین در هتل هالیدی آن رم کشف شد، اما تحقیقات دستگاه قضایی ایتالیا که نتایج آن یکسال بعد منتشر شد نشان میدهد که امام و همراهانش هیچ وقت به ایتالیا وارد نشدند. دولت لیبی همچنین انجام هر گونه ملاقات میان قذافی و امام صدر را تکذیب میکرد.
یکی از مشهورترین روایتها درباره ناپدید شدن امام صدر این است که معمر قذافی شخصاً او را بعد از یک مشاجره به قتل رساند و پس از قتل آنان نیز دستور سر به نیست کردن جنازهها صادر کرد. یک روایت مکمل نیز وجود دارد که میگوید پس از این مشاجره، قذافی دستور قتل را میدهد.
روایت بعدی این است که قذافی، چون نگاه مثبتی به امام موسی صدر و جریان شیعیان لبنان (جنبش امل) نداشت، تحت القائات شدید گروههای فلسطینی که به روایتی شبِ قبل از ملاقات تا دیروقت نزد او بودند، دستور زندانی کردن امام صدر و همراهانش را صادر کرد. این روایت به خصوص پس از سقوط رژیم قذافی و اظهارنظر برخی زندانیان که میگفتند سیدموسی را در زندان دیدند یا در پاسخ به سوالات، نشانیهایی از فردی شبیه به او را میدادند قوت زیادی گرفت.
دو روایت بعدی از سرنوشت امام موسی صدر ریشه در ماجرای زندانی شدن او دارد. یکی از آنها، روایت اعدام است. بر این اساس، گفته میشد که سیدموسی صدر و همراهانش مدتی در زندان قذافی بودند و سپس به دستور او اعدام شدند.
آخرین روایت مربوط به لیبی این است که امام و همراهانش در زندان ماندند و همه آنها به مرگ طبیعی درگذشتند و در قبرهایی ناشناس دفن شدند. از زمان سقوط رژیم دیکتاتوری لیبی چند بار قبرهایی بودند که بقایای جنازههای داخل آنان برای انجام آزمایش دی انای نمونهبرداری شد، اما هیچ کدام از آنها به امام موسی صدر یا همراهانش تعلق نداشتند.
این روایت، جدیدترین نگاه به سرنوشت امام موسی صدر است. نقلی وجود دارد که قذافی زمانی در پاسخ به سوالی راجع به امام موسی صدر گفته است «از حافظ اسد بپرسید»، اما جستوجوهای خبرنگار فرارو برای پیدا کردن منبع این ادعا موفقیتآمیز نبود. روایت پنجم این است که امام در زندانهای سوریه نگهداری شد و احتمالاُ در همان محل درگذشته است.
اما از ابتدای رخ دادن ناپدیدی امام موسی، نام محمد منتظری (فرزند آیتالله منتظری، یکی از شهدای انفجار هفتم تیر و رئیس وقت نهضتهای آزادیبخش) با این پرونده گره خورده بود. اظهارنظرهای متناقضی در این باره وجود دارد. صادق طباطبایی، برادر همسر سیداحمد خمینی و خواهرزاده امام موسی صدر سال ۱۳۹۱ در گفتگویی با سایت حزب موتلفه به این موضوع پرداخت:
«شما از شخصیتهای فعال در دهه نخست انقلاب و نیز دهه اخیر برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر بودهاید. در دهه نخست این پیگیری به دلیل مسئولیتی بود که به عهده داشتید و در دهه اخیر از لحاظ فرهنگی پیگیر مسأله بودید. از مجموعه سخنان شما برمیآید که خیلی قائل به گمانه حیات ایشان نیستید؛ علت چیست؟ برآیند اطلاعاتی که به دست آوردهاید، چه نتیجهای برای شما به همراه دارد؟
از مقامات اروپایی و آمریکایی، بیشترین چیزی که میتوانم روی آن تأکید کنم حرفهای معاون وزیر امور خارجه آمریکاست. هنگامی که آقای کریستوفر، سر مسأله گروگانها در قم بحث میکرد و احساس کردم از راهی که ما گشودیم، بسیار استقبال کرد. به او گفتم که من یک موضوع شخصی هم دارم و میخواهم از شما کمک بگیرم. با شور و شوق زیاد گفت هر چه بخواهید و به خودم گفتم: لابد میگوید که ویزای آمریکا میخواهم. گفتم: میخواهم بدانم اطلاعات شما درباره دایی من امام صدر چیست؟ لحظهای اندیشید و گفت: «میترسم اطلاعات ما بیش از اطلاعات شما نباشد.» گفتم: «تحقیق بیشتری بکنید و به من بگویید.» فردا سر میز صبحانه گفت: «تحقیق کردم؛ اطلاع نداریم که ایشان کشته شده باشند، اما در کارمان موزاییکچینی میکنیم. سه تا قطعه پازل را بر پایه چیزهایی که به ما گفته شده، کنار هم بگذاریم، نتیجه خوشی به دست نمیآید؛ یکی اینکه بالگردی در همان آستانه ورود ایشان به مدیترانه منفجر میشود. دیگر آنکه امام صدر شب سالگرد انقلاب لیبی، بدون خداحافظی میخواهد آنجا را ترک کند و برود و شاهدان میگویند که ایشان خیلی برافروخته بود و سوم اینکه روز پس از اعلام اختفای امام صدر، دوازده نفر بدون محاکمه در لیبی اعدام میشوند. حالا اگر تصور کنیم آن بالگرد دستکاری شده بود که در آسمان لیبی منفجر شود، بنابراین از کسی که قذافی این فرمان را به او داده تا رانندهای که امام صدر را تا بالگرد برده، همگی اعدام شدهاند. اگر اینها به هم مرتبط باشند، نتیجه خبر خوشی نیست، ولی هیچ کدام اینها موثق و قطعی نیست.»
چیز دیگری که در من شک میآفریند، خبرهایی بود که از گروههای گوناگون میرسید که اگر این قدر پول بدهید، فلان خبر را میدهیم. کسانی هم که مراجعه میکردند، مسألهشان بیست هزار دلار و این حرفها نبود. رقمهای یک میلیون دلار و نصفش را اول میگیریم و بقیهاش را پس از تحویل ایشان و از این حرفها بود. مدتی اخبار را پیگیری میکردیم و دیدیم ته خط میرسد به رایزن لیبی در لبنان. اینها شک و شبهه ما را تقویت کرد. دوستان ایرانی هم که وارد قضیه شدند، متأسفانه به ما کمکی نکردند.
به هر حال، قسمت سلبی و ایجابی هماکنون در ذهنم یک اندازه است، منتهی در شرایط کنونی به قول منطقیون، احتمال ضعیف است، اما متحمل قوی است. حتی ۲ درصد هم احتمال حیات ایشان باشد، با توجه به عواملی که مشوق این کار بودهاند، از رژیم صهیونیستی بگیرید تا کسانی که آن موقع از پیروزی انقلاب ایران احساس خطر میکردند، اگر آقای صدر زنده باشند، این احتمال هست پیش از اینکه دست ما به ایشان برسد، آنها کار را تمام کنند؛ بنابراین، حجم گستردهای اقداماتی که الان دارد صورت میگیرد، برای جلوگیری از این خطر احتمالی است.
شما در اوایل انقلاب بسیار در این زمینه فعال بودید. یکی از چهرههایی که مخالف این فعالیتهای شما بود و به دلیل فعالیتها و رفتارهایش در این زمینه خیلی هم مطرح شده بود، مرحوم آقای منتظری بود. این نکتهای را که اشاره میکنم به صورت رسمی در جایی درج نشده و به تازگی یکی از دوستان صمیمی ایشان مطرح میکرد که وقتی مسأله امام موسی صدر با محمد منتظری مطرح شد، گفت محال است که قذافی، امام موسی صدر را گرفته و یا کشته باشد. علتش هم این است که قذافی سازمان اطلاعاتی مخوفی دارد و منطقی نیست که وقتی میخواهد کسی را از بین ببرد، او را به کشور خودش دعوت کند و در همان جا سر به نیست کند، بلکه میتواند به اشکال گوناگونی که در دنیا متداول هست، او را از بین ببرد. نظر شما چیست؟
من همین سخن را از خود آقای منتظری هم شنیدم و گفتم: شماها بیشتر از ما در یک بحث، وجوهات گوناگونی را مطرح میکنید. نخستین چیزی که میتوانم بگویم و فرض شما را باطل کنم، این است که آقای قذافی از پیش چنین تصمیم نداشته، بلکه در لحظهای که امام صدر به لیبی رفته، با کسی گفتوگویی کرده یا در فاصلهای که قرار شده بود، ایشان به لیبی برود، دو سه نفری آمده و به او گفته بودند، چنین کاری بکن.
چه دلیلی برای نفی این فرض دارید؟
بماند که من همین اکنون دست کم بیست حادثه برای شما ذکر میکنم که نظیر این مسأله رخ داده و دست کم ۸، ۹ تای آنها از قول یاسر عرفات است. یک دیپلمات تونسی یا سودانی ناپدید میشود و هرچه میگردند، او را پیدا نمیکنند. همسرش میگوید: یکی دو روز پیش از اینکه برود، من اتفاقاً از میان حرفهایی که با تلفن میزد، کلمه لیبی را شنیدم. مقامات آن دولت با لیبی تماس میگیرند و میگویند اینجا نبوده، ولی پس از ۲۳ سال، هفت، هشت سال پیش در میان آن ۱۱۰ نفری که آزاد شدند، آزاد شد.
عرفات میگفت، سفیر روسیه را در لیبی احضار میکنند. بعد قذافی دستور میدهد سر او را بتراشند و در شهر بگردانند و بعد او را نزد او ببرند! وقتی میرود، قذافی میگوید: «تو از کجا میدانستی من در چه موردی میخواستم با تو صحبت کنم که در مسکو گفتی میخواهم بروم با قذافی حول تطورات جاریه صحبت کنم. تو از کجا میدانستی من میخواهم حول تطورات جاریه با تو حرف بزنم؟» کسی که چنین رفتاری را با یک سفیر میکند، معلوم است چه حال و روزی دارد. خود عرفات میگفت: من را شش روز زندانی کرد. به آقای منتظری گفتم: من میتوانم دست کم بیست فقره از دیوانگیهای قذافی را برایتان بشمارم.» (تاریخ ایرانی، ۱۳۹۱)
مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۹۲ کتاب خاطرات یکی از فعالان سیاسی کمتر شناخته شده سالهای ابتدای انقلاب به نام شمسالدین مجابی را منتشر کرد که بخشی از آن به مساله امام موسی صدر میپردازد: «در سال ۱۳۵۷ خبر مفقود شدن امام موسی صدر در لیبی به من رسید. منبع خبر آقای دکتر عصام مکی بود که با صادق قطبزاده تماس گستردهای داشت. دکتر مکی از شیعیان جنوب لبنان و پدر او رئیس پلیس شهر صیدا بود. در آن زمان شایع شده بود که امام موسی صدر برای جلب کمکهای مالی قذافی به منظور توسعهی فرهنگی جنوب لبنان به لیبی رفته است، زیرا در آن زمان شیعیان لبنان را شهروندان درجه چهار یا پنج محسوب میکردند و هیچگونه کمکی از حکومت مرکزی دریافت نمیکردند و شایع شده بود که امام موسی صدر را از هواپیما به داخل کویر (صحرا) انداختهاند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید محمد منتظری روابط نزدیکی با لیبی پیدا کرد و با تأسیس سازمان نظامی خودش به نام «ساتجا» [سازمان انقلابی تودههای جمهوری اسلامی]سفرهایی به لیبی کرد و روابطی با نهضتهای آزادیبخش مسلمان در سراسر جهان برقرار کرد که همگان از فعالیتهای او مطلع بودند. این شهید اطمینان کاملی به من داشت. به همین دلیل در سال ۱۳۵۸ روزی با من تماس گرفت و اظهار کرد که از سوی امام خمینی از من خواسته شده دربارهی سرنوشت امام موسی صدر از مقامات لیبی استفسار کرده و جواب مستدل و متقنی از آنها به دست آورم. شهید محمد منتظری از من خواست با توجه به آگاهیهایی که دارم در جلسات او با سفیر لیبی در تهران، که از دوستان قبل از انقلاب او بود، حضور داشته باشم. دو جلسه در هتل استقلال تشکیل شد و در نهایت سفیر لیبی در جمهوری اسلامی ایران اظهار داشت که به رهبر انقلاب بگویید: «این واقعهای است که اتفاق افتاده است و لطفاً پیگیری نشود.» (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۴۰۱)
امام موسی صدر هرچند بیشتر به خاطر زنده کردن شیعیان لبنان در دورانی که تحت ظلم بودند، شناخته میشود، اما ایرانی است. پیگیریهای کشورمان در خصوص سرنوشت این پرونده نیز هیچ وقت شفاف و مشخص نبوده است. امام خمینی هیچ وقت قذافی را به حضور نپذیرفت و این در تاریخ ثبت شده است. پس از پیروزی انقلاب، عبدالسلام جلود نفر دوم لیبی به ایران آمد، اما تنها موفق شد در مدرسه علوی به دیدن امام برود. متن صحبت امام با جلود و هیئت لیبیایی نیز یک خط بیشتر نیست: «ما نگران سرنوشت امام موسی صدر هستیم و میخواهیم به محض بازگشت به لیبی به سرهنگ قذافی بگویید هر چه زودتر در مورد سرنوشت امام موسی صدر رسیدگی کند. [در پاسخ تقاضای هیأت لیبیایی که امام اجازه دهند سرهنگ قذافی برای عرض تبریک به ایران بیاید:] من فعلاً به قم میروم و این دیدار را به زمان دیگری موکول کنید. » (صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۲۵۷)