فرارو- استیون کوک کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه شورای روابط خارجی آمریکا.
به گزارش فرارو به نقل از فارن پالیسی، در هفتههای اخیر، پرسشهای متعددی از سوی همکاران، مدیران، مشاوران و حتی دوستان قدیمی از دوران دبیرستان در خصوص «ماجرای محمد بن سلمان» مطرح شده است. این بحثها از ۱۱ نوامبر آغاز شد؛ زمانی که ولیعهد عربستان سعودی در نشست کشورهای اسلامی در ریاض، مواضع قابل توجهی را بیان کرد.
محمد بن سلمان در این نشست با تأکید بر ضرورت احترام به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، از جامعه بین المللی (بخوانید = ایالات متحده) خواست تا اسرائیل را وادار کند از هرگونه تعرض به اراضی ایران خودداری کند. او همچنین اقدامات اخیر نیروهای دفاعی اسرائیل در نوار غزه را با عنوان «نسلکشی جمعی» محکوم کرد. این اظهارات بهطور کامل با تصوری که اغلب افراد در واشنگتن از محمد بن سلمان دارند، مغایرت دارد و همین امر باعث شده که پرسش «چه بر سر او آمده است؟» مطرح شود. این بار، حداقل، جامعه سیاست خارجی واشنگتن بیدلیل حساس نشده است.
در گذشته، مقامات سعودی همواره تأکید داشتند که عادیسازی روابط با اسرائیل نه بهعنوان یک «اگر»، بلکه بهعنوان یک «چه زمانی» مطرح است. این موضوع بهقدری تکرار شده بود که به بخشی از پیامهای دیپلماتیک عربستان تبدیل شده بود. با این حال، پس از آغاز جنگ در غزه، بهای عادیسازی که سعودیها از اسرائیل طلب میکردند، بهتدریج افزایش یافت. با این وجود، در طول سال گذشته، مقامات ریاض همچنان به توافق با اسرائیل متعهد به نظر میرسیدند. هرچند اسرائیل از همان روزهای ابتدایی جنگ به نسلکشی متهم شده بود، اما محمد بن سلمان هرگز پیش از نشست ۱۱ نوامبر از این اصطلاح استفاده نکرده بود.
پس ماجرا چیست؟ آیا سعودیها در حال چرخش هستند؟ برای این تغییر، سه فرضیه قابل بررسی است:
چرخش سیاست خارجی ریاض: تاکتیکی از جنس اردوغان یا الگویی تازه؟
فرضیه نخست، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، ممکن است با تغییر لحن اخیر خود در قبال ایران، گامی اولیه برای آمادهسازی فضای مذاکرات با رئیسجمهور منتخب آمریکا، دونالد ترامپ، برداشته باشد. تحلیلها حاکی از آن است که این تغییر موضع میتواند بخشی از راهبرد مصلحتگرایانه سعودیها در مواجهه با تغییرات پیشرو در سیاست خارجی آمریکا باشد. در شرایطی که مقامات دولت انتقالی ترامپ وعده بازگرداندن سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران را دادهاند، بهبود روابط عربستان و ایران، حتی در سطح بیانیههای دیپلماتیک، میتواند ابزاری برای جلب توجه و کسب امتیاز از دولت جدید آمریکا باشد. گویی ولیعهد بن سلمان میگوید: «خب، آقای رئیسجمهور منتخب، شما که خود را یک استاد معامله میدانید، بیایید ببینیم در این بازی چه چیزی برای ارائه دارید!»
چند روزی به این نظریه باور داشتم، اما در نهایت به نظر میرسد که چندان قابل اتکا نیست. تلاش برای جلب نظر مقامات ارشد ایالات متحده از طریق نشان دادن حسن نیت به رهبران ایران، رویکردی است که رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، در دهه ۲۰۱۰ در پیش گرفت. با این حال، تاکنون سابقهای از اینکه سعودیها چنین مسیری را دنبال کرده باشند، در دست نیست. شاید محمد بن سلمان این تاکتیک را از اردوغان الهام گرفته باشد، اما به نظر میرسد این رویکرد با سبک او همخوانی چندانی ندارد.
آیا ریاض بهدنبال بازتعریف موضع خود در برابر اسرائیل است؟
فرضیه دوم به نظر میرسد منطقیتر باشد: اینکه محمد بن سلمان با نزدیکی به ایران، در واقع بهدنبال فاصله گرفتن از اسرائیل و توقف روند عادیسازی روابط است. خشونت شدید عملیات نظامی اسرائیل در نوار غزه، موجی از خشم عمومی را در عربستان سعودی برانگیخته است. در یکی از بازدیدهای اخیر، همکاران و من با سیلی از انتقادات نسبت به دولت بایدن در قبال ادامه کشتار در غزه مواجه شدیم. حتی واژه «شرمآور» نیز در جریان یکی از این گفتوگوهای چالشی مطرح شد. بدون شک، این احساسات بخشی از ملاحظات محمد بن سلمان را شکل میدهد. گرچه ولیعهد عربستان سعودی قدرت بیچونوچرا دارد، اما او نمیتواند کاملاً از تأثیر افکار عمومی در امان باشد. در شرایط کنونی، عادیسازی روابط با اسرائیل، بهویژه با وجود خشم عمیق مردم نسبت به فجایع غزه، برای او اهمیت و اولویتی ندارد.
استفاده محمد بن سلمان از واژه «نسلکشی» هشداری آشکار به دولت آینده ترامپ تلقی میشود. دولت ترامپ به عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان بهعنوان ادامه توافقهای ابراهیم اهمیت ویژهای میدهد. با این حال، در شرایطی که شهرکنشینان اسرائیلی تصور میکنند ترامپ مانعی برای الحاق نخواهد بود، بعید است رهبران سعودی در این مقطع زمانی به روند عادیسازی روابط تن دهند.
انتصاب مایک هاکبی، فرماندار پیشین آرکانزاس و حامی حاکمیت اسرائیل بر کرانه باختری، بهعنوان سفیر در اسرائیل، این نگرانی را تقویت میکند. برای ولیعهد عربستان بسیار دشوار خواهد بود که در مسیر عادیسازی گام بردارد و سپس شاهد گسترش حاکمیت رسمی اسرائیل بر بخشهایی از کرانه باختری با تأیید ترامپ باشد. استفاده از واژه «نسلکشی» پیامی روشن به رئیسجمهور منتخب است که در شرایط کنونی، سعودیها آمادگی پیشبرد این روند را ندارند.
از قدرتنمایی منطقهای تا اولویتبخشی به ثبات داخلی؛ بازنگری در سیاستهای محمد بن سلمان
در نهایت، منطقیترین توضیح برای تغییر ظاهری موضع محمد بن سلمان این است که ولیعهد پس از دخالت در جنگ داخلی یمن، محاصره قطر، وادار کردن نخستوزیر لبنان به استعفا، حمایت از مخالفان دولت به رسمیت شناختهشده بینالمللی در لیبی و ناکامی در دستیابی به اهداف مورد نظر خود، به این نتیجه رسیده که تغییر مسیر منطقه مطابق با اراده او، فراتر از توانش است. به نظر میرسد او اکنون رویکردی درونگرا اتخاذ کرده و در تلاش است تا ثبات داخلی را در عربستان سعودی تضمین کند. نزدیکی به ایران یکی از ابزارهایی است که میتواند به کنترل آشوبهای فراتر از مرزهای این کشور کمک کند.
این تغییر رویکرد برای محمد بن سلمان از اهمیت ویژهای برخوردار است، چرا که او صدها میلیارد دلار برای شکلدهی به آینده عربستان سرمایهگذاری کرده است. اگرچه ممکن است برخی نسبت به حکمت پروژههای عظیم و بلندپروازانه او، مانند شهر جدید نئوم و پروژه گردشگری ساحلی قدیه در جده، تردید داشته باشند، اما با توجه به سرمایهگذاری هنگفت در این طرحها، رهبری سعودی نمیتواند بدون ایجاد ثبات اقتصادی و سیاسی لازم به موفقیت این پروژهها امیدوار باشد. حتی اگر برای دستیابی به این هدف مجبور به اقداماتی شوند که چندان مطابق میل آنها نباشد.
در گذشتهای نه چندان دور، سعودیها «سیاست قدرت» را در پیش گرفته بودند، یعنی با هزینه کردن پول، اطمینان مییافتند که مشکلات منطقهای به داخل پادشاهی سرایت نکند. اقدام محمد بن سلمان، زمانی که از جامعه جهانی میخواهد اسرائیل را مهار کند و در عین حال ایران را عضوی از «خانواده» میبیند (هرچند بدون همان خرجهای کلان)، بازتابی از همان سیاست است. از دیدگاه ولیعهد، این نه یک چرخش به سمت ایران، بلکه چرخشی به سمت عربستان است.