آتش بس ۶۰ روزه میان اسراییل و لبنان به عنوان تحولی مهم در معادلات کنونی خاورمیانه، توجه بسیاری از تحلیلگران و ناظران بینالمللی را به خود جلب کرده است. به باور گروهی از ناظران این توافق نه تنها به عنوان راهکاری موقت برای کاهش خشونتها در لبنان، بلکه به عنوان نقطه عطفی در روابط میان بازیگران کلیدی منطقه و فرامنطقه از جمله ایران، امریکا و اسراییل تلقی میشود.
به گزارش اعتماد، بنا بر ادعای گروهی از تحلیلگران پایان درگیریها در لبنان احتمالا باب درگیریهای جدیدی در جبهههای دیگری از جمله در سوریه و عراق و احتمالا در ایران را باز خواهد کرد. این گروه از ناظران همزمان مدعی هستند همصدایی احتمالی میان دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو به عنوان یک عامل کلیدی در شکلگیری این توافق مطرح است.
ناظران ذیل تحلیلهای ادعایی خود به همصدایی شاهینهای امریکایی و اسراییلی در به دست آمدن این توافق استناد میکنند. این در حالی است که نقش ایران در این توافق نیز قابل توجه است. تهران به عنوان یکی از بازیگران اصلی اثرگذار در لبنان و نیز حامی حزبالله از جمله بازیگران کلیدی در منطقه است که نقشش در هفتههای منتهی به آتشبس به وضوح قابل رویت بود.
به نوشته برخی رسانههای غربی احتمالا تبادل پیامهایی به صورت محرمانه و غیررسمی میان تهران و واشنگتن صورت گرفته است. اما به نظر میرسد با توجه به پیچیدگیهای موجود، همچنان سوالات زیادی درباره این آتش بس وجود دارد اینکه این توافق میتواند به آتشبسی پایدار منجر شود یا مجددا درگیریها در سطوح مختلف آغاز خواهد شد. به این بهانه در راستای ارزیابی معادلات خاورمیانه بعد از توافق آتشبس و نحوه تحقق آن، با علیرضا مجیدی، کارشناس مسائل خاورمیانه گفتگو کردهایم.
مجیدی در تحلیل و ارزیابی خود در باب این ادعا که آتشبس و پایان درگیریها در لبنان هدیهای از سوی نتانیاهو به ترامپ تا پیش از ورود به کاخ سفید بوده است یا خیر؛ ضمن اینکه این گزاره را صرفا یک تحلیل نسبی تلقی کرده، معتقد است که تشکیل احتمالی جبهههای جدید درگیری و سرایت تنشها به سایر نقاط منطقه این گزاره را نقض میکند. مجیدی برای توجیه تحلیل خود به ادعای رسانهها مبنی بر وعده ترامپ به نتانیاهو برای پایان جنگ تا پیش از آغاز به کار رسمی دولت خود استناد میکند.
مشروح گفتگو را در ادامه میخوانید.
توافق آتشبس میان حزبالله لبنان و اسراییل چگونه میتواند معادلات امنیتی خاورمیانه را تحتتاثیر قرار دهد؟ بهطور مشخص میتوان با استناد به مفاد توافق از تغییر توازن قوا میان تلآویو و محور مقاومت گفت؟
در پاسخ به این سوال باید گفت که این معادلات تحتتاثیر عوامل متعددی قرار دارند. به نظر میرسد که اسراییل پس از امضای معاهده آتش بس، به جنگ افروزی ادامه خواهد داد. یکی از متغیرهای کلیدی در تصمیمگیریهای اسراییل درباره آتش بس، تمایل این بازیگر جهت کشاندن دامنه جنگ به مناطق دیگر است.
در این راستا، اسراییل باید ارزیابی کند که آیا پذیرش آتش بس در لبنان به تحقق این هدف کمک میکند یا بالعکس تداوم جنگ در لبنان برای این هدف ضروری است. در نهایت تحلیلها نشان میدهند که اسراییل به این نتیجه رسیده است که آتش بس میتواند به کشاندن و سرایت جنگ به دیگر مناطق کمک کند. این تحلیل از منابع مختلف به دست آمده در طول زمان تایید شدهاند و نشان میدهند که اسراییل بهطور جدی به دنبال گسترش جنگ به مناطق دیگر است. اکنون، اما واقعیتی که وجود دارد، این است که به احتمال بالا در بازه زمانی کنونی به سمت کاهش تنشها حرکت نمیکنیم، بلکه شاهد افزایش تنشها نیز خواهیم بود.
اسراییل در تلاش است تا حداقل یک فراغتی در ارتباط با جبهه به دست آورد. پس از آن شاهد افزایش تنشها خواهیم بود، در همین راستا شاهد شکلگیری چهار جبهه هستیم که هر کدام برای اسراییل دارای اولویت است، در این میان یکی از جبههها فعال خواهد شد. در میان این چهار جبهه، گزینه کرانه باختری به عنوان کمریسکترین گزینه مطرح است. هر چند که به نظر میرسد اسراییل در حال حاضر عجلهای برای فعال سازی این جبهه ندارد، اما یکی از سناریوهای محتمل این است که به سمت جبهه کرانه باختری حرکت کند. به اعتقاد من، اما در شرایط کنونی این سوال مطرح است که چقدر این احتمال وجود دارد که اسراییل پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید یا پس از آن، در این مسیر گام بردارد.
علاوه بر کرانه باختری، اسراییل در حال حاضر با سه جبهه جنگی دیگر شامل سوریه، عراق و ایران مواجه است و فعالیتهای خود را در این زمینه آغاز خواهد کرد. هر چند که نبردهایی از روز چهارشنبه در سوریه آغاز شده، اما اسراییل هنوز رسما اعلام جنگ نکرده، اما ممکن است در آینده تحرکات جدیدی در سوریه، بالاخص در مناطق غیر از غرب استان حلب، آغاز کند. در دیگر مناطق نیز احتمال ورود این بازیگر به دور جدیدی از رویاروییها محتملتر است، به ویژه در مورد عراق و ایران که وضعیت عراق بهطور خاص از ایران بیشتر مورد توجه قرار دارد. اما در رابطه با مفاد این توافق باید گفت که متن اصلی این توافق همچنان به صورت رسمی منتشر نشده است.
آنچه بهطور غیررسمی منتشر شده، ابتدا توسط منابع اسراییلی رسانهای شده است. این متن شامل ۱۳ بند است که از این ۱۳ بند، تنها دو بند آن در قیاس با قطعنامه ۱۷۰۱ سازمان ملل کاملا جدید است. یک بند دیگر تفسیرپذیر بوده و ۱۰ بند دیگر مشابه بندهای قطعنامه ۱۷۰۱ هستند. با نگاهی به تاریخچه این قطعنامه باید گفت که پس از تصویب قطعنامه ۱۷۰۱، حزبالله و دولت لبنان با ملاحظاتی این قطعنامه را پذیرفتند، اما واقعیت این است که حزبالله در عمل مسیر خود را ادامه داد.
اکنون اگر بخواهیم صرفا متن توافق را معیار قرار دهیم، به نظر میرسد تلآویو در موقعیت بالاتری نسبت به مقاومت قرار دارد. اما باید بررسی کنیم که در عمل چه اتفاقاتی خواهد افتاد. اسعد ابوخلیل، نویسنده لبنانی، تعبیر جالبی دارد و میگوید که در سال ۲۰۰۶ و پس از تصویب قطعنامه ۱۷۰۱، بسیار نگران بود. اما با گذشت زمان، واقعیت به شکل دیگری تغییر کرد. هر چند که اکنون شرایط با سال ۲۰۰۶ تفاوتهای زیادی دارد و این تفاوتها خود بحثی جداگانه را میطلبد، اما نکته اصلی این است که مساله تنها توافق نیست، بلکه آنچه در عمل رخ میدهد، اهمیت بیشتری دارد.
براساس اطلاعات رسانههای غربی نخستوزیر اسراییل و دونالد ترامپ در باب اجرایی شدن این توافق اجماع کردند، از همین رو گروهی بر این باورند که طرح صلح لبنان ماحصل همصدایی شاهینهای امریکایی و اسراییلی است؟ این فرضیه تا چه اندازه محتمل است؟
این طبیعی است که اسراییل در مسائل حساس با ترامپ و اطرافیان او وارد مذاکراتی شود. اما توافقی که شکل گرفته، حاصل تلاشهای آموس هوکشتاین، نماینده ویژه بایدن در امور لبنان است. به واقع او یکی از اعضای تیم بایدن است و نه ترامپ و دارای دو تابعیت امریکایی و اسراییلی است. هوکشتاین این پروژه را با مسوولیتی که از طرف جو بایدن داشت، پیش برد و به نتیجه رساند.
شما معتقدید این توافق دستاورد بایدن بوده و ترامپ اثرگذاری چندانی در این مسیر نداشته است؟ به نگاه شما امتیاز ویژهای در این رابطه میان ترامپ و و نتانیاهو رد و بدل نشده است؟
تصور میکنم اینکه ادعا شده این آتش بس هدیهای از سوی ترامپ به نتانیاهو پیش از ورود او به کاخ سفید است؛ صرفا در حد یک ادعا یا تحلیل مطرح شده، چراکه این موضوع اولینبار نزدیک به دو هفته پیش در محافل قطری مطرح شد که نتانیاهو قصد دارد هدیهای به ترامپ بدهد و سطح تنشها را کاهش دهد. اما اگر نتانیاهو به این سمت برود که تنشها را در کل منطقه پایین بیاورد، در آن صورت میتوان به این سناریو بها داد. با این حال، مجموعه نشانههایی که شاهد هستیم، نشاندهنده این نیست که در مسیر کاهش تنشها قرار نداریم. به نظر میرسد پس از این آتش بس، تنشها در جبهه لبنان در حال سرریز شدن است و به احتمال بالا جنگ به جبهههای دیگر کشیده خواهد شد. ادبیاتی که مقامات اسراییلی دارند نیز در این راستا قابل تبیین است.
ایدهای که هوکشتاین مطرح کرد، اساسا در اواخر دولت بایدن شکل گرفت و برخلاف انتظارات توانست در لبنان و اسراییل زمینه را برای اجماع حاصل کند. این درحالی است که تصور صلح در جبهه شمال تا هفتههای پایانی پیش از آتشبس وجود نداشت. این اقدام نشان میدهد که بایدن در روزهای پایانی دولت خود توانسته به یک دستاوردی در این زمینه دست یابد. اکنون باید از این بازه زمانی به بعد دید که آیا سطح تنشها کاهش خواهد یافت یا خیر. در این صورت میتوان این تحلیل را ارایه داد که علاوه بر بایدن، ترامپ نیز در این آتش بس نقش داشته و قطعا امتیازاتی بین دو طرف رد و بدل شده است. اما رفتار تلآویو نشان میدهد که این بازیگر قرار است در روزها و هفتههای آینده عملیاتهای جدیدی را کلید بزند.
اگر به اظهارات ترامپ توجه کنیم که ادعا کرده بود تا پیش از ورود او به کاخ سفید، نتانیاهو باید به درگیریها در منطقه پایان دهد، در این صورت باید انتظار داشت که درگیریها در غزه نیز پایان یابد. البته باید دید که آیا غزه به سمت آتش بس حرکت خواهد کرد یا خیر یا اینکه جنگ به سمت سوریه کشیده میشود یا نه. گفتنی است هفته گذشته، در اوج رایزنیها برای پایان درگیریها در لبنان، فواد حسین، وزیر امور خارجه عراق در کنفرانس صلح و امنیت دهوک اعلام کرد که نامهای مکتوب مبنی بر اینکه اسراییل تهدید کرده خاک عراق را نیز هدف قرار خواهد داد، دریافت کرده است. در این صورت، بحث اعطای امتیاز یا هدیه نتانیاهو به ترامپ نقض میشود، چراکه این ادعاها در حد تحلیل ارایه شده و خبر رسمی نیست و تحلیلها نیز همواره درصدی از خطا را ممکن است، داشته باشند.
از منظر شما براساس واقعیتهای میدانی میتوان این توافق را یا دستاورد دیپلماتیک بایدن قلمداد کرد یا امتیاز ارایه شده اسراییل به ترامپ، در عمل شاهد آن هستیم که مقوله بازگشت شهرکنشینها به شمال آنگونه که تلآویو بر آن تاکید داشته، اجرایی نخواهد شد، همین گزاره موجب شده تا صداهای مخالف در سرزمینهای اشغالی برجسته شود، به باور شما اگر اصل دستاورد دیپلماتیک بایدن باشد، چرا نتانیاهو در این بازه زمانی و درحالی که مساله شهرکنشینها به عنوان یکی از اهداف جنگیاش محقق نشده، تن به آتشبس داده است؟
بحث شهرک نشینان در این زمینه بسیار مهم و پیچیده است. اسراییل ادعا میکند که با برقراری آتش بس، حملات موشکی و پهپادی حزبالله متوقف خواهد شد و در نتیجه امنیت برقرار میشود و شهرک نشینان میتوانند به منازل خود بازگردند. با این حال، خود شهرک نشینان تاکنون به منازل خود بازنگشتهاند. آنها به دلیل عدم وجود ضمانتهای کافی برای امنیت خود، از بازگشت واهمه دارند و خواستار تضمینهای بیشتری در این زمینه هستند. این نگرانی در میان شهرک نشینان به وضوح نشاندهنده عدم اعتماد آنها به پایداری آتش بس است، چراکه آنها مدعیاند که احتمال این ناپایداری در این توافق وجود دارد و ممکن است با بازگشت آنها، مجددا درگیریها آغاز شود. این تفاوت میان غیرنظامیان لبنانی و اسراییلی نیز قابل توجه است.
مردم لبنان به سرعت و احتمالا با تصور اینکه بازگشتشان میتواند به تداوم آتشبس کمک کند به منازل خود بازگشتند. در مقابل غیرنظامیان و شهرک نشینان اسراییلی از بازگشت به خانههای خود هراس دارند و این ترس مانع از بازگشت آنها میشود. واقعیت این است که آتش بس در سطح منطقهای به وضوح برقرار نیست، اما در جبهه لبنان، قضاوت در مورد پایداری آن دشوار است. با این حال، به احتمال بالای ۵۰ درصد (حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد) آتش بس برقرار خواهد ماند. این احتمال به دلایل مختلفی مرتبط است، از جمله فشارهای داخلی که بر هر دو طرف تحمیل شده است. چرا دیگر موضوع آتش بس و پایان درگیریها به موضوعی حیثیتی برای هر دو بازیگر تبدیل شده است.
نتانیاهو در صورت نقض آتش بس، تحت فشار اپوزیسیون قرار خواهد گرفت و از طرف دیگر حزبالله نیز اگر مفاد توافق را نقض کند با فشارهای شدیدی در داخل و از سمت دولت لبنان مواجه خواهد شد. بنابراین انگیزه کمی در حال حاضر برای هر دو طرف در زمینه نقض آتش بس وجود دارد. با این حال، اما اگر هر یک از طرفین بتوانند طرف مقابل را به نقض آتش بس متهم کنند، این احتمال وجود دارد که درگیریها مجددا از سر گرفته شود. این امر میتواند به سرعت به تنشها دامن بزند و وضعیت را به سمت درگیریهای جدید سوق دهد، به همین دلیل، درحالی که فعلا به نظر میرسد که هر دوطرف تمایل به حفظ آتش بس دارند، اما شرایط میتواند به سرعت تغییر کند.
گروهی از منابع اطلاعاتی وابسته به کشورهای حاشیه خلیجفارس مدعیاند که دولت بایدن با توسل به کانالهای غیرمستقیم با ایران در راستای این توافق رایزنی داشتند، این سناریو تا چه اندازه محتمل است؟
واضح است که ایران در معادلات لبنان تاثیرگذار بوده و خواهد بود و هیچ طرفی نمیتواند در این پروژه ایران را نادیده بگیرد. این گزاره بارها و در مقاطع مختلفی و نیز در اظهارات آقای میقاتی و همچنین در سفرهایی که آقای قالیباف به بیروت داشتند و همینطور سفر آقای عراقچی و درنهایت سفر آقای لاریجانی به بیروت به خوبی ثابت شده است. کم و کیف این موضوع واضح است و تردیدی وجود ندارد. اما اینکه ایران بهطور کامل از جزییات مفاد توافق آگاه بود و میدانسته در این مقطع زمانی اسراییل با این طرح موافقت خواهد کرد، محل تردید است. این درحالی است که طرح امریکاییها در لبنان این بود که وعد صادق ۳ و همچنین آتشبس در لبنان نیز همزمان منتفی شود. این دو موضوع به یکدیگر پیوند داده شده بودند.
ذیل سوال بالا و با استناد به سخنرانی نخستوزیر اسراییل بعد از تصویب آتشبس که بر تمرکز تلآویو بر فعل و انفعالهای ایران تاکید داشت، میتوان گفت که اسراییل با صلح موقت در جبهه شمال موافقت کرد تا زمینه را برای رویارویی احتمالی با تهران هموار کند؟ ترامپ با چنین سناریوی احتمالی موافق است؟
اینکه نتانیاهو در سخنرانی ضبط شدهای مشخصا به ایران اشاره کرده باید گفت این جملهای است که نتانیاهو به صراحت بیان و بر تهدید ادعایی ایران مجددا تاکید کرده است. برخی تحلیلگران بر این باورند که این اظهارات ناظر به ملاحظات داخلی رژیم اسراییل بوده، زیرا چند هفته پیش از آن، یوآوو گالانت اعلام کرده بود که ما در لبنان به هر آنچه خواستهایم، رسیدهایم. اما نتانیاهو به وضوح بیان کرده که هدف ما خلع سلاح حزبالله است. با این حال، او در ادامه آتش بس را پذیرفت و باید برای این اظهارات خود در داخل اسراییل توجیهاتی ارایه میکرد. این نکته قابل درک است که ممکن است این اظهارات ناظر به مسائل داخلی خود این بازیگر باشد. اما من شخصا با این تحلیل موافقم که اسراییل به دنبال فراغت از جبهه لبنان است تا بتواند به عملیات در جبهههای دیگری مانند سوریه، عراق و ایران بپردازد.
ذکر این نکته در این رابطه اهمیت دارد که یکی از عوامل بازدارندهای که مانع از حمله اسراییل به ایران میشود، ترس از واکنش حزبالله است. اگر نتانیاهو اعلام کند که با برقراری آتش بس، حزبالله متعهد به عدم حمله است، در این صورت دو حالت محتملا قابل ترسیم است یا حزب الله به ادعای حمله احتمالی اسراییل به ایران واکنش نشان میدهد یا نشان نمیدهد. اگر حزبالله واکنش نشان دهد، این میتواند به تضعیف این گروه در لبنان منجر شود و تحت فشارهای دولت لبنان قرار خواهند گرفت، چرا حزبالله پس از قبول آتش بس، با حمله دوباره به مواضع تلآویو مجدد کشور را به درگیری کشانده است. از سوی دیگر، اگر حزب الله واکنشی نشان ندهد، این رویکرد میتواند به اسراییل اجازه بدهد که بدون ترس از پاسخ حزبالله، به ایران حمله کند. در این حالت، بحث هدیه نتانیاهو به ترامپ دیگر محلی از اعراب ندارد، زیرا دیگر نیازی به ایجاد یک توافق آتش بس برای جلوگیری از واکنش حزبالله نیست.
آیا ایران با علم به سناریویی که در بالا بدان اشاره شد در فرآیند آتشبس مشارکت داشت، به باور شما تهران در صورت تحقق این گزاره چه اهرمهایی در اختیار دارد؟
به نظر میرسد که ایران به محدودیتها و شرایط حاکم بر لبنان توجه کرده و متوجه شده است که اگر اراده ملی برای پایان جنگ در لبنان وجود داشته باشد، باید از این آتشبس حمایت کند. این نکته نشاندهنده این است که ایران به دنبال حفظ ثبات در لبنان است تا از بروز تنشهای بیشتر جلوگیری کند. نکته دوم، اما این است که مقامات ایرانی ممکن است تصور کرده باشند که برقراری آتش بس در لبنان میتواند از سرایت جنگ به سوریه و عراق و به تبع آن به ایران جلوگیری کند. البته که این برداشت میتواند نشاندهنده یک خطای محاسباتی باشد، زیرا واقعیتهای میدانی و سیاسی در منطقه بسیار پیچیده و متغیر هستند. با این حال، به نظر میرسد که گزینه اول محتملتر باشد؛ به عبارتی دیگر ایران با علم به اراده کلی در لبنان برای آتشبس تصمیم گرفته است که خود را با این فضا هماهنگ کند. این نشاندهنده این است که ایران به دنبال ایجاد یک فضای مثبت و دیپلماتیک در منطقه است و تمایل دارد تا از هرگونه تنش و درگیری جدید جلوگیری کند.
در داخل گروهی از مقامهای رسمی از آمادگی ایران برای تحقق وعده صادق ۳ میگویند، آیا رویارویی احتمالی تهران و تلآویو میتواند تحت تاثیر توافق آتشبس قرار بگیرد؟
من امیدوار بودم که ایران این عملیات را انجام دهد، اما از آنجایی که اسراییل به دنبال ایجاد شرایطی است که بتواند جنگ را به سوریه و عراق بکشاند؛ به نظر میرسد یا حداقل من تصور میکنم که مقامات ایرانی تا زمانی که اسراییل وارد جبهههای جدید نشود، احتمالا وعد صادق ۳ را اجرایی نخواهد کرد.