صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۸۰۲۵۲
نگاهی به «مردگان» مارتین اسکورسیزی
مهدی تراب بیگی
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۱ - ۱۹ خرداد ۱۳۹۰


در همان ابتدای فیلم از زبان كاستلو (جك نيكلسون) می‌شنویم که: «وقتي يك اسلحه ي پر بهت نشونه رفته، پليس يا خلافكار؟ چه فرقي مي كنه كه تو كدوم يكي باشي؟» و همین گفتار کوتاه کفایت می‌کند تا با فیلمی روانکاوانه طرف باشیم که قرار است در قالب یک ماجرای گانگستری به لایه‌های پنهان آدمی و میل مبهمش به قدرت و خشونت بپردازد.

این دومین بار است که تلویزیون فیلم«The Departed » را با عنوان «جداافتاده» پخش می‌کند و صرف نظر از درست یا غلط بودن چنین برگردانی، در این یادداشت از این فیلم با نام «مردگان» یاد می‌شود که به نظر با حال و هوای فیلم بیشتر قرابت دارد چرا که فقط جماعت مردگان شانس این را دارند که در فرصت ناچیز عبور یک گلوله و در فاصله میان تپانچه تا مثلا یک نقطه‌ی حیاتی مثل قلب،  فارغ از قراردادهای اجتماعی و تقابل خیر و شر، لحظه‌ای متفاوت را تجربه کنند که به مرحله پایانی روانکاوی شباهت دارد: درک تمایز و یگانگی خویشتن. 

درک تمایزی کاملا درونی نه آنچه اجتماع و اربابان قدرت به فرد تحمیل می‌کنند، طبق قراردادهای اجتماعی -که اتفاقا توسط جریانی وضع می‌شود که اسلحه‌ای پر در دستش دارد - دنیا سیاه و سپید است، مرز و حدود همه چیز کاملا پیداست، آدم خوب‌ها از آدم بدها قابل تشخیص‌اند و تفاوت و تمایز از بیرون به افراد تزریق می‌شود و و مفهوم رنگ پریده‌ای مثل فردیت در نقش‌ها خلاصه می‌شود: نقش قهرمان یا ضد قهرمان. 

و اما اسکورسیزی سینماگری حقیقتا مؤلف است که در اغلب فیلم‌هایش شخصیت‌های خلق کرده که در خصوصیاتی متضاد مشترکند و میان محور قهرمان- ضد قهرمان معلقند : کمال‌گرای با امیال مبتذل، معترض و در عین حال منفعل، مصلح اجتماعی با امیال ضد اجتماعی و با تلخکامی همگی محصول اجتماعی هستند که در آن گرفتار آمده‌اند و راهی به رستگاری و رهایی ندارند. 

همین خاصیت دوگانه‌ی شخصیت‌های محوری فیلم‌های اسکورسیزی است که حد و مرزی تاریک میان خیر و شر به وجود می‌آورد که مخاطب را از موضع داوری و قضاوت خارج کرده و در طول فیلم با یک فاصله گذاری ظریف، او را با شخصیت محوری همراه می‌کند و آن حد و مرز روشن و واضح قهرمان و ضد قهرمان سینمای هالیوودی را مخدوش کرده و تاریک می‌کند.

از این منظر اما «مردگان» تفاوتی محسوس با دیگر آثار اسکورسیزی دارد، شاید همین نزدیکی این فیلم به سبک و سیاق ظاهری سینمای هالیوود، اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را برای اسکورسیزی به همراه داشته است که دیگر آثار حقیقتا شاهکارش به شکلی شگفت‌آور از آن محروم شده‌اند. 

در«مردگان» بر خلاف دیگر آثار اسکورسیزی، شخصیت قهرمان و ضد قهرمان نه در یک شخصیت که به شکلی قرینه در دو نفر متبلور می‌شود که از نظری هر دو شخصیت، یکی به حساب می‌آیند: قرینه‌ی پلیسی که نقش یک خلافکار را بازی می‌کند با خلافکاری که نقش یک پلیس را بازی می‌کند درهم تنیدگی ظریفی دارند که در پایان فیلم در نقطه محتوم مرگشان، به این‌همانی می‌رسند. 

حتی شباهت کم و بیش ظاهری لئوناردو دی‌کاپریو( در نقش بیلی کاستیگان یا همان پلیسی که وانمود می کند خلافکار است) با مت دیمون( کارلین سالیوان یا همان خلافکاری که وانمود می کند پلیس است) نمی تواند تصادفی باشد، بماند که هر دوی این شخصیت‌ها دلباخته یک معشوقه هستند که از قضا زنی است که به عنوان روانکاو در اداره پلیس بوستون مشغول به کار است.

خیلی‌ها عدم اصالت «مردگان» را نقطه ضعف اساسی این فیلم به حساب می‌آورند و می‌گویند فیلمی که از روی یک فیلم اکشن هنگ کنگی (ماجراهای دوزخی) برگرفته شده باشد چندان محلی از اعراب ندارد، هرچند خود اسکورسیزی و فیلمنامه‌نویسش، ویلیام موناهان، گفته‌اند که چنین فیلمی را ندیده اند، که گیریم هم که دیده باشند، حال و هوای حادثه محور فیلم هنگ کنگی مذکور کجا و ظرافت‌های کاردرست «مردگان» کجا! 

مثلا: چنیدن بار از پنجره آپارتمان شیک و گران سالیوان از نقطه نظر خود او، نمایی از کاخ سفید را می‌بینیم که خیلی مختصر و مفید بدل به موتیف شده و لایه‌ای دیگر از «مردگان» را رو به مخاطب باز می‌کند، چیزی در مایه‌های این که مراجع قدرت قهرمان یا ضد قهرمان بودن شخصیتی را رقم می‌زنند.

ارسال نظرات