ستارههای آسمان هم یک روز خاموش میشوند چه رسد به ستارههای سینما که خودشان هم می دانند این پردهی نازک نقرهای به بزرگترین ستارهها هم وفا نکرده و نخواهد کرد اما ماجرای ستارهای که خودش به پیشواز خاموشی میرود یک چیز دیگر است.
شهاب حسینی گفته است: «قصد دارم براي مدتي بازيگري را كنار بگذارم، امروز نياز به دريافت هاي جديدي در كار و زندگي دارم و بايد براي بدست آوردن اين دريافت ها زماني را اختصاص دهم.»
این بازیگر سینما و تلویزیون در گفتگوی مفصل خود با ایرنا، در ادامه از این گفته که در آغاز چهارمين دهه زندگي خود نياز دارد که به برخي از سووالات ذهنیش پاسخ دهد و در ادامه از بدیهای شهرت حرف به میان آورده است.
حسینی در باب شهرت گفته: «به عنوان كسي كه شهرت را تجربه كرده صريح مي گويم، شهرت خيلي جذاب نيست و زندگي آدم را به شدت محدود مي كند و در عين حال سطح توقعات ديگران را افزايش مي دهد.»
این حرفها آدم را به یاد فیلم «سوپراستار» تهمینه میلانی میاندازد، فیلمی در مورد زندگی خصوصی یک ستاره سینما که از قضا خود شهاب حسینی نقشش را بازی میکرد که غرق در روزمرگیهای شهرت است و از همین نقطه هم در عذاب است که در نهایت به تعالی میرسد.
از حال و هوای عامیانهی «سوپراستار» که بگذریم چیزی که در آن اندکی قابل تامل است اشاره ناهشیار فیلم است به هاله رمز و رازی که پیرامون زندگی خصوصی ستارگان سینما به وجود آمده و خود بازیگران با نهانمنشی به آن دامن میزنند.
در همین فیلم به گمانم دیالوگی رد و بدل میشود با این مضمون کلیشه که بازیگران سینما در ابتدای امر، تمام انرژی خود را صرف دیده شدن میکنند و وقتی که مشهور میشوند پشت عینکهای آفتابی پنهان میشوند، چیزی در این مایهها، ماجرای خداحافظی شهاب حسینی به شکلی سمبلیک چنین مقولهای را ثابت میکند که تا چه میزان یک ستاره میل به خاموشی دارد.
شهاب حسینی اولین بازیگری نیست که قصد کرده برای مدتی دنیای بازیگری را وداع کند، دو سال پیش در همین خرداد ماه، بازیگر نقش زلیخای سریال یوسف ناگهان تصمیم گرفت بازیگری را کنار بگذارد و مدتی نامعلوم را برای خودش زندگی کند.
کتایون ریاحی خداحافظیش را به انتشار یک یادداشت مزین کرد که در یک گوشه از آن آمده بود: «گاهی اوقات آدم به دنبال خوشبختی، زندگی را گم میکنه، گاهی هم با انتظار زندگی را معنا میکنه. گاهی اوقات آدم برای پيدا کردن يه گنج الکی، گوهر خودشو گم میکنه، گاهی هم گوهر حقيقت را پيدا میکنه.»
هرچند به نظر میرسد جنس کنارهگیری کتایون ریاحی با وداع شهاب حسینی کمی متمایز باشد، خود خانم ریاحی در گوشهی دیگری از یادداشتش آورده است: «در طول بيش از دو دهه هرگز افتتاحيه و اختتاميه جشنواره فجر را نديدم. کارت دعوت به دستم نرسيد! و خلاصه به قول ولتر؛" خدايا مرا از شر دوستانم در امان بدار، خود با دشمنانم میدانم چه کنم!"»
در حالی که شهاب حسینی در کارنامهاش چندین نامزدی و دیپلم افتخار و یک سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر نیز دارد و به استثنای برخی نقشهای آبکی نشان داده که بازیگر توانایی است و بسته به کارگردان، قادر است شاهکار هم بازی کند، چه در «درباره الی» و چه در «پرسه در مه».
اولین باری که شهاب حسینی دم از خداحافظی زد اسفند ماه سال گذشته بود که گفته بود: «گاهی وقتها هنرمندان ناچار میشوند دور خود و خانوادهشان حصار یا گارد دفاعی بکشند چون همواره افرادی هستند که قصد دارند وارد حریم خصوصی آنها شوند و آرامش را از آنها بربایند.»
کم یا زیاد، چنین خاصیتی در میان اغلب ستارگان سینما قابل ردیابی است که به اشکال مختلف ظاهر میشود، مثلا همین یکی دو سال پیش و نمایشگاه عکسهای هدیه تهرانی در خانه هنرمندان.
در عکسهای خانم تهرانی که با قابهای بسته از سنگ و ماسه و جلبک گرفته بود به وضوح میشد تلاش بازیگری را دید که پشت دوربین قرار گرفته و سعی میکند از شعاع دید مردم خارج شود، هر چند از بد حادثه همین نمایشگاه و در پی آن بازدید ویژهی یکی از دولتمردان، حواشی زیادی برای این بازیگر سینما به وجود آورد و به نوعی نقض قرض شد.
خود نمایشگاه عکس یک ستاره سینما هم واکنش خیلیها را به دنبال داشت که رضا کیانیان که خودش نیز تجربه نمایشگاه عکس داشت به این واکنشها چنین پاسخ داد: «من همیشه می گویم مهم نیست چه کسی نمایشگاه گذاشته است، مهم تابلویی است که روی دیوار می رود یعنی کار هنری.»
از اینها گذشته، حال و هوای جامعه است که میل شدیدی به واکاوی زندگی خصوصی ستارگان سینما را در اجتماع به وجود میآورد، نشان به آن نشان که زردنامهها با چه سماجتی معمولیترین اتفاقات زندگی این ستارها را تبدیل به تیتر یک می کنند.
بماند که در چنین شرایطی، رسانهای کردن خود پدیدهی خداحافظی از دنیای سینما میتواند خودش سلامی دوباره هم به حساب آید، چیزی در مایههای امضای واضح و طلایی خانم هدیه تهرانی در زیر قاب عکسهای نمایشگاهش که به شکلی آشکار با محتوای خود عکسها در تضاد بود.