صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۹۹۲۹۶
دوازده روز پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران؛
پس از پیروزی انقلاب دیدیم که هجوم همه‌جانبه‌ی همه‌ گروه‌های چپ به ایران آغاز شد؛ از اروپای غربی و شرقی، از آمریکا و آسیا حرکت به ایران شروع شد... همه آمدند تا بر سر این خوان یغما، بر سر خوان نعمت سهم و نصیب و بهره و یا غنیمت ببرند؛ یعنی یک حالت ضد دمکراسی پیدا شد.
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۲ - ۲۶ آبان ۱۴۰۳

شامگاه جمعه ۲۵ آبان ۱۳۵۸، یازده روز پس از استعفای مهندس بازرگان از نخست‌وزیری که به دنبال اشغال سفارت آمریکا در تهران به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام صورت گرفت. ایشان طی سخنانی در حسینه‌ی ارشاد عواملی را که موجب شکست دولت موقت شد برشمرد. آن شب جمعیت فراوانی از ساعت ۵ عصر در حسینیه حضور پیدا کرده بود به طوری که تا یک ساعت بعد یعنی ۶ عصر تمام سالن سخنرانی، بالکن‌ها، حیاط حسینیه و حتی در پیاده‌رو‌ها جای نشستن نبود، در این جلسه میناچی وزیر ارشاد ملی اردلان وزیر سابق اقتصاد و دارایی و جمعی از مقامات مملکتی حضور داشتند و سخنان مهندس بازرگان از تلویزیون‌های مداربسته در حیاط حسینیه و پیاده‌رو‌ها برای جمعیت پخش می‌شد.

به گزارش خبرآنلاین، سخنان نخست‌وزیر مستعفی دولت موقت که فردای آن روز در روزنامه‌ی «بامداد امروز» منتشر شد به این شرح بود:

حضور من در حسینیه‌ی ارشاد نه به صفت نخست‌وزیر سابق است نه به نام عضو شورای انقلاب... من به یاد همان روز‌های بی‌نام و نشان بودن، امروز در جمع شما هستم و برای شما صحبت می‌کنم. در آن روز‌هایی که مسئولیت داشتم از مردم، از کارمندان می‌خواستم که حرف‌هایم را بپذیرند و روی خلوص نیت بپذیرند و به آن عمل کنند ولی امروز آن الزام در کار نیست و تا آن‌جایی آزاد هستند که می‌خواهند بپذیرند، می‌خواهند رد کنند.

انقلاب ایران با رنگ و بوی اسلامی خود در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید. اگر قبول کنیم که این انقلاب باید زاینده و متحرک باشد، اشغال سفارت آمریکا را به عنوان یک زاد و ولد انقلابی می‌شناسیم که همین گروگان‌گیری‌ها آثار فوق‌العاده‌ای را نه‌تنها در سطح مملکت که در مقیاس جهانی برای ما قابل توجه است و این شور و هیجانی که امروز به وجود آمده زاییده‌ی همین امر است. در آن شرایطِ پیروزی انقلاب این اندازه عداوت و کینه نسبت به آمریکا وجود نداشت، مسئله‌ی محاکمه‌ی شاه و پس گرفتن پول‌های او نبود، اعدام او نبود، این امر اصلا به فکر هیچ‌کس حتی رهبر انقلاب هم نمی‌آمد و حداکثر خواست ما این بود که دست او از ایران کوتاه شود. در آن روز‌ها مسئله‌ی مهم وحدت بود، اشتراک در فکر و عمل ملت ایران بود. یادم می‌آید روزی خبرنگار «گاردین» آمد پیش من و گفت [نقل به مضمون]: «شما رهبر انقلاب هستید یا داریوش فروهر؟ زیرا او می‌گوید ۵ میلیون نفر پیرو معتقد دارد...» من به او گفتم [نقل به مضمون]: «رهبر ملت نه من هستم نه فروهر، رهبر این جنبش شخص محمدرضاشاه است، زیرا در این چند سال او به قدری ظلم و ستم کرد که ملت را متحد ساخت تا علیه او طغیان کند. هر انقلابی در دنیا یک رهبر مثبت می‌خواهد یک رهبر منفی، او مثل معاویه که رهبر منفی انقلاب حسینی بود، برای مردم ما یک رهبر منفی است.»

«نهضت آزادی» در انقلاب وقتی حضور پیدا کرد که دانشجویان زیادی می‌گفتند با اصلاحات موافق هستیم ولی با استبداد مخالفیم و معنای اصلاحات آن روز آنان «انقلاب شاه و ملت» بود! در همان موقع شعار «جبهه ملی» هم حکومت قانون بود نه سقوط شاه. علما و روحانیت اجرای اصول اسلام را می‌خواستند، توده‌ها و چپی‌ها هم مبارزه با امپریالیزم را شعار خود قرار داده بودند نه سقوط شاه... در آن شرایط با استناد به مدارک موجود تنها دسته‌ای که لبه‌ی تیز تیغ حمله را به روی سقوط شاه گذاشت نهضت آزادی بود. حتی حزب توده برای سقوط شاه شعار نمی‌داد. او شعارش ضد استبداد و ضد استعمار بود...

در سال ۴۲ ما می‌بینیم که توجه اصلی و خطاب و عتاب رهبر انقلاب امام خمینی اجرای احکام اسلام و رو در رو شدن با شاه بود. در طول ۱۸ سال یعنی از ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۷ چنان وحدت زیر شعار مبارزه برای سقوط شاه به وجود آمد که حتی در دوران دکتر مصدق هم دیده نشد. زیر چتر رهبری امام این وحدت شکل گرفت.

مصائب دولت موقت 

دولت با حساب دقیق و تحریکات از پیش طرح‌شده با تظاهرات ضد حجاب، تظاهرات دانش‌آموزان، خودمختاری استان‌ها، اختلافات شیعه و سنی روبه‌رو شد. شعار‌های تازه‌ای رو در روی دولت قرار می‌گرفت و از جمله می‌گفتند [نقل به مضمون]: «ارتش امپریالیستی و پلیس باید متلاشی گردد وگرنه کودتا خواهند کرد. خود ما باید ارتش مردمی درست کنیم. استادان را باید اخراج کنیم.» کارگران گفتند «باید کمیته‌های اعتصاب مدیریت واحد‌ها را به عهده بگیرد.» یک‌دفعه هیاهوی حساب‌شده‌ای علیه دولت برپا شد. مالک زمین را بیرون می‌کردند. خصومت با کارمندان خوب و دل‌سوز دولت به نام پاک‌سازی آغاز شد. دامنه‌ی خصومت با کارمندان جنبه‌ی اتهام به خود گرفت، ما به‌یک‌باره مواجه شدیم با این مسئله که مردم سال ۵۸ با مردم سال ۵۷ با آن وحدت کلمه فرق کرد.

 حفظ امنیت و توقیف در کمیته‌ها که جل‌الخالق که چه بلا‌ها به سر ما می‌آورد! در ارتش همافران، درجه‌داران و سربازان خواهان محو اختلافات درجه و حقوق و مزایا و فرماندهی‌ها شده بودند، ترور‌هایی که از هر گوشه و کنار آغاز و شروع شد و هنوز هم ادامه دارد، ملی شدن بانک‌ها و صنایع و موسسات، اینها چه بد و چه خوب همه زاد و ولد موجود زنده‌ی انقلاب بود. خلاصه انتقام جای انقلاب و هدف انقلاب را گرفت و تب انتقام جای همه را فراگرفت... یک کارمند را می‌خواسته‌اند استخدام کنند، از ساواک پرسیده‌اند او را استخدام کنیم یا نه او هم گفته بله، حالا این شده سابقه‌ی ساواکی بودن و به دنبال آن همه می‌خواهند این کارمندان را بیرون کنیم و بکشیم و خانه‌نشین باید بشود.

به طور خلاصه بگویم که دامنه‌ی این نوع تهمت‌ها و پیام‌های شفاهی، دولت را مواجه با شکست و کناره‌گیری مواجه کرد، زیرا این تهمت‌ها روز به روز ما را ضعیف می‌ساخت به طوری که جبهه ملی بودن و مصدقی بودن هم نقطه‌ضعف شد. شما ببیند کار به کجا رسید که بنیاد مسکن بعد از مدتی به دنبال شعار‌ها به صورت یک عامل ضد دولت درآمد. من اینها را می‌گویم که نقش‌ها را ببینید، نظر من این است که مسائل را بگویم نه این‌که دولت را تبرئه کنم، زیرا دولت کاری نکرده که بخواهد تبرئه بشود، من پنهان نمی‌کنم و فاش می‌گویم که ما به آن آرزویی که می‌خواستیم نرسیدیم.

در تمام تظاهرات و راه‌پیمایی‌ها همان چپی‌های دوآتشه می‌گفتند «نهضت ما حسینی است، رهبر ما خمینی است»، این یک واقعیت بود ولی پس از پیروزی انقلاب دیدیم که هجوم همه‌جانبه‌ی همه‌ی گروه‌های چپ به ایران آغاز شد، از اروپای غربی و شرقی از آمریکا و آسیا حرکت به ایران شروع شد مخصوصا چپی‌ها که سال‌های سال در غربت بودند و کار‌های دیگری می‌کردند و همه آمدند تا بر سر این خوان یغما، بر سر خوان نعمت سهم و نصیب و بهره و یا غنیمت ببرند. یعنی یک حالت ضد دمکراسی پیدا شد. این چپی‌ها چه مقیم ایران و چه آنها که در دستگاه‌های دولتی بودند و حتی در مقام‌های دولت‌های رستاخیزی و جزو مشاوران و راهنمایان تلویزیون و حزب رستاخیز، همه با پوشش افکار مارکسیستی، با پاسپورت بی‌پاسپورت با شناسنامه، بی‌شناسنامه، آی با کلاه، آی بی‌کلاه، اینها آمدند و میان مردم پراکنده شدند ولی عملا نشان داده شد که بعد از رفراندوم نیم درصد هم در میان مردم وجهه ندارند. اینها، چون می‌دانستند که در اقلیت هستند، جوش و خروش انقلابی از خود نشان دادند و گفتند حالا که ما از راه عدد حکومت به دست نمی‌آوریم بگذارید از راه هوچی‌گری و اسلحه و تحریک به حق برسیم. این کار اینها باعث شد که رنگ دیگری به چهره‌ی انقلاب متبرک ایران زده شود.

اینها اولین دسته‌ای بودند که دم از انحلال ارتش زدند و گفتند این ارتش امپریالیستی است و همین شعار اینها سرمشق شد برای دیگران ولی ما توانستیم این تخم نفاق را از بین ببریم و ارتش نشان داد که تا چه اندازه مشارکت در انقلاب دارند. کارگران و کارمندان هم که اعتصاب کرده بودند خواستار کسری‌ها و کمبودهای‌شان شدند بدون این‌که آن کارگر بداند که کارخانه‌ی او در اعتصاب بوده و حالا می‌خواهد سود سهام او را هم برابر بدهیم. کارمند هم رتبه نگرفته و او هم می‌خواهد، زیاد هم می‌خواهد و تند هم می‌خواهد، و می‌گفت مردی و ماندی چشمت هم کور باید بیش‌تر بدهی... شعار اینها این بود که چرا دولت انقلابی عمل نمی‌کند. این دستپاچگی‌ها بود که چپی‌ها به آنها شعار می‌دادند و آنها را رو در روی دولت قرار می‌دادند. همین‌ها می‌ریختند خانه‌ای را به عنوان این‌که مال فرح بوده، مال فلان وزیر بوده می‌گرفتند. چاپخانه‌ها را می‌گرفتند و روزنامه راه می‌انداختند؛ و روی رقابت با دسته‌ی دیگری شعار‌های آن‌چنان انقلابی می‌دادند که تمام دستگاه‌های مملکت ما با شیوه‌های مارکسیستی باید عمل می‌کرد. این شده بود وضع مملکت و نتیجه ما دیدیم که همه‌ی گروه‌ها روی این رقابت شروع کردند به مسلح شدن.

اما حالا با اجازه باید بیاییم بر سر این مطلب که بالاخره روزی کلاهی هم باید حرف خودش را بزند. این‌جا آقای آیت‌الله خسروشاهی تشریف ندارند و امیدواریم ایشان اجازه بدهند که مکلا هم بتواند درباره‌ی عمامه‌ای حرفش را بزند یکی از فنومن‌ها و پدیده‌ها و چهره‌ها و خصوصیات این انقلاب ما بروز و نقش و خدماتی است و «یواشکی می‌گویم» خساراتی است که البته باید گفت خدماتش خیلی بالاتر هم هست.

روحانیت البته کل جامعه روحانیت را عرض می‌کنم خدماتی که کرده‌اند و می‌کنند و باید بکنند. این صنف هم عقده‌هایی داشت، حساب‌های کهنه داشت، خیلی قدیمی‌تر و سابقه‌دارتر از عقده‌ها و حساب‌ها و محرومیت‌هایی که احزاب چپ یا احزاب مسلمان و غیرمسلمان و ملیون داشتند، یعنی از ۱۴۰۰ سال پیش و صحیح‌تر بگویم از دوران صفویه [به]این طرف اینها دخالتی نداشتند و در کار سیاست حضور نداشتند و حالا مطرح شده از – ما در گذشته خیلی استثنا می‌دیدیم که علما وارد صحنه‌ی سیاست بشوند و حالا چرا نباید این علما وارد مراحل سیاسی بشوند جای بحث جداگانه دارد و ما کلاهی‌ها بار‌ها از اینها می‌خواستیم که بیایند وارد میدان بشوند و کاری را به دست بگیرید – این عدم جدایی مذهب و سیاست چیزی است که باید اثبات کرد و حالا جزء بدیهیات شده است و شاید خالصی‌زاده بود که برای اولین بار حضور خود را اعلام کرد و رسما در کار‌های سیاسی دخالت نمود؛ و ما در قضیه‌ی مدرسه‌ی فیضیه‌ی قم دیدیم که علما به دور امام خمینی جمع شدند ولی باید گفت کمتر روشن‌فکران و دانشگاهی با این علما سر و کار داشتند.

بعد از انقلاب ما دیدیم در صف روحانیت روی عقده‌ها و محرومیت‌های‌شان و شاید شرمندگی‌شان در عدم انجام وظایف‌شان و دین‌شان در امر دخالت در امور سیاسی بیش از پیش آغاز شد و حالا می‌خواهند سنگ تمام بگذارند. روحانیت حالا می‌خواهد وارد مدیریت - عاملیت شود که این هم یکی از آثار انقلاب اسلامی است. همچنین برای جبران مافات در میان این صف محترم کسانی را می‌بینیم که خیلی انقلابی‌تر و چپی‌تر هم از چپی‌ها نشان می‌دهند به‌خصوص در ایامی که حضرت آیت‌الله خمینی از نجف و یا در پاریس بودند کارشکنی هم در کار‌ها می‌کردند و حالا برای این‌که از قافله عقب نمانند خیلی آن‌طرفی شده‌اند. همچنین این انجمن‌های تازه مسلمان شده به‌خصوص آن انجمن‌هایی که نه تسبیحی به دست می‌گرفتند، نه کشکی داشتند نه پشمی و ریشی و بعد دیدند دوره دوره‌ی انقلاب اسلامی است شروع کردند تحت عنوان اسلام انجمن و جمعیت درست کردن.

روشن‌فکران 

...، چون اینها [روشن‌فکران]در انقلاب عمل عمده‌ای انجام ندادند امروز نقش خارجی دارند! اینها نه چپی بودند، نه اسلامیِ داغ و نمی‌خواستند دروغ هم بگویند. در این انقلاب هم، چون نوعی انحصارگری‌های مذهبی هم وجود داشت، روشن‌فکران غریب ماندند و نومید کنار ماندند و با تعجیل انقلاب روبه‌رو شدند. به این ترتیب سعی کردند که این عمل تعجیل انقلابی را برای خود توصیه کنند و امروز حالا مملکت دچار تشتت اخلاقی است که همین باعث رکود است. این به نظر من با دید واقع‌بینانه نشان همین کناره‌گیری روشن‌فکران میهن‌پرست و ملی است. من نمی‌خواهم کسی را مایوس کنم، چون می‌دانم یأس جزو گناهان کبیره است، حالا باید ببینیم چه باید کرد و چگونه باید دنبال وحدت برویم وحدت در مدیریت، وحدت مانند دوران پیروزی انقلاب...

ارسال نظرات