صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۸۹۱۶۰
«ناصر حجازی فقید گرفتار قانون مضحک ۲۷ ساله‌ها شد که مرحوم مصطفی داوودی نوشت و حالا همه او را فراموش کرده اند و نام ناصر خان در همین تهران بر خیابانی نشسته و تندیس او هم نصب شده و از هر که بپرسی مصطفی داوودی که بود بعید است به خاطر بیاورد. حجازی بنده خدا دستش به جایی بند نبود و به تبع تیم ملی از استقلال هم کنار گذاشته شد و سر از بنگلادش درآورد و روز‌هایی را با موز به جای صبخانه و ناهار سپری کرد تا باور کردند او همان ستاره فوتبال ایران است .»
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۳ - ۳۰ مهر ۱۴۰۳

مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: اگر از عنوان این یادداشت شگفت زده شوید حق دارید چرا که در نگاه اول و حتی عمیق تر هیچ شباهتی میان محمد جواد ظریف معاون راهبردی کنونی رییس جمهوری و وزیر خارجه ایران در سال های 1392 تا 1400 و امضا کننده توافق هسته ای (برجام) در سال 1394 یعنی 4 سال بعد از درگذشت ناصر حجازی با دروازه‌بان فقید دیده نمی‌شود.

جواد ظریف سیاست مدار و کارگزار رسمی است و ناصر حجازی ستاره فوتبال ملی و باشگاه استقلال (تاج) بود و میانه‌‌ای با قدرت نداشت. چه در عصر پهلوی ولو برای بازی به کاخ شاه هم دعوت شده بود و چه در جمهوری اسلامی که از سیاسیون فاصله می گرفت. حجازی بلندبالا بود با چهره سینمایی و آقای ظریف مانند بیشتر مردان ایرانی قامتی متوسط دارد.

شاید تصور شود به خاطر زبان دانی هر دوست ولی حجازی به رغم آن که از معدود فوتبالیست های تحصیل کرده در دهه 50 خورشیدی بود و دانش آموخته مدرسه عالی ترجمه ولی هرگز تسلط جواد ظریف به انگلیسی را نداشت و گمان نمی‌کنم به آمریکا رفته بود.

جواد ظریف مادری متمول داشت و به لطف اموال و املاکی که از او و در واقع از بازرگان مشهور کاشی به او به ارث رسیده بود در عین کارمندی وابسته به حقوق بخور و نمیر نبود اما حجازی از جوانی به همین درآمد فوتبال اتکا داشت و این حکایت را می‌توان ادامه داد و در باب تفاوت‌ها گفت خاصه این که ناصر حجازی زبان تند و تیزی داشت و آقای ظریف به رغم صراحت به اتخاذ مواضع متفاوت کاملا هماهنگ است و این را از تغییر مدل ریش و یقه پیراهن او در هنگام مسوولیت های رسمی می‌توان دریافت در حالی که ناصر‌خان حجازی کراوات می‌بست.

شاید تصور شود اشتراک این دو به خاطر رؤیای ریاست جمهوری است و این که ناصر حجازی فقید نامزد انتخابات شده بود و صلاحیت او چون رجل سیاسی مذهبی نبود تأیید نشد و جواد ظریف تا کنون کاندیدا نشده اما برخی نگران نامزدی او بودند و هنوز هم هستند!

یا شاید تصور شود که زنده یاد حجازی یک بار گفته بود تمام ملت ایران یک بار سرمربی تیم ملی فوتبال ایران شده‌اند الا من و البته جواد ظریف هم هیچ گاه سرمربی تیم ملی فوتبال نشده چون در این یک فقره حداقل تخصص رعایت می‌شود!

جدای این سطور غیر جدی هدف از تمثیل بالا این است که برای حذف ناصر حجازی از دروازه بانی و کاپیتانی تیم ملی فوتبال ایران و به خاطر این که استقلال او را برنمی تافتند طرح موهوم و موهنی به نام 27 ساله ها را اجرا کردند تا هر ورزشکار ملی که سنی بیشتر دارد به سود جوانان کنار برود و این در حالی بود که دروازه بانان گاه تا 40 سالگی دروازه بانی می کنند.

برای حذف ظریف هم در گیر و دار سایه جنگ در منطقه و برای این که مسعود پزشکیان دچار مخمصه شود برخی نمانیدگان مجلس گیر داده اند به مصوبه مشاغل حساس و منع به کارگیری مدیرانی که فرزندان آنها کارت اقامت در کشورهای غربی دارند.

در حالی که به روح همین قانون هم اگر توجه شود مشخص است که فرزندان جواد ظریف در دوران مأموریت او در آمریکا به دنیا آمده اند و گناهی متوجه او نیست.

اگر بگویی فرزند معاون مطبوعاتی دولت احمدی‌نژاد هم متولد آلمان بود می گویند قبل از تصویب این قانون بود.

اگر بگویی با این قانون دکتر مصطفی چمران با همسر و فرزندان متولد آمریکا هم نمی توانست وزیر شود می گویند بله.

اگر بگویی چگونه یادشان نبود فرزند آقای میرسلیم متولد فرانسه است و نامزد ریاست جمهوری شد می گویند قبل از این مصوبه بود و راز شباهت در همین است.

ناصر حجازی فقید گرفتار قانون مضحک 27 ساله‌ها شد که مرحوم مصطفی داوودی نوشت و حالا همه او را فراموش کرده اند و نام ناصر خان در همین تهران بر خیابانی نشسته و تندیس او هم نصب شده و از هر که بپرسی مصطفی داوودی که بود بعید است به خاطر بیاورد.

حجازی بنده خدا دستش به جایی بند نبود و به تبع تیم ملی از استقلال هم کنار گذاشته شد و سر از بنگلادش درآورد و روزهایی را با موز به جای صبخانه و ناهار سپری کرد تا باور کردند او همان ستاره فوتبال ایران است و مربی محمدان و تیم ملی بنگلادش شد و با محمدان پرسپولیس ایران را هم شکست داد.

ظریف اما دستش به خیلی جاها بند است و هنوز سر به بیانبان نزده اما می توان حدس زد در خلوت  دل خونی دارد از این همه خصومت جاهلانه و شاید اگر این یادداشت را بخواند سر مزار ناصر خان یا دست کم کنار تندیس او در غرب تهران برود. چرا که بازیکن و ستاره فقید گرفتار طرحی شد که هدف آن ابتدا و بیش از هر کسی دیگر حذف او بود و طریف هم باید بابت قانونی پاسخ‌گو باشد که اگر هم در ابتدا علیه او نبود ابراز فشار به رییس جمهور شده.

از نمایندگانی که قانون قانون می‌کنند البته می توان پرسید یک آدم در حال مأموریت چگونه می‌تواند جلوی زایمان همسر خود در محل اقامت را بگیرد؟ یا طرف چگونه می‌تواند از مهاجرت فرزند به خارج از کشور جلوگیری کند یا آن دیگری که دخترش به تبع همسر به کشوری دیگر رفته.

بله. اگر پول دزدی را برده باشند یا خود شخص اقامت جای دیگر را داشته باشد قابل قبول است اما گیر دادن به برخی و نادیده انگاشتن دیگران یادآور طرح 27 ساله هاست. چرا چون نخبه کشی در این دیار رسم است و حالا که یادی از زنده یاد ناصر حجازی شد از زنده یادی دیگر - علی رضا قلی- هم یاد شود که جامعه شناسی نخبه‌کُشی را نوشت.

خدای ناکرده اگر خادثه ای رخ دهد از این جماعت مدعی جنگ ندیده که تئوریسین جنگ شده اند و به بهانه یک مصوبه خواستار تضعیف دولت اند کاری برنمی آید و امثال ظریف شاید راهکاری بیابند کما این که محمد علی فروغی هم آماج تهمت ها بود و تماشاگری با سنگ بر سر او کوفت در حالی که اگر تدبیر فروغی نبود و ایران به متفقین نمی پیوست چه بسا بعد از جنگ ایران هم به اتهام همکاری با آلمان دوپاره می شد.

 
ارسال نظرات