صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۸۶۰۰۰
کتاب «خون دلی که لعل شد» حاوی خاطرات رهبر انقلاب از زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است.
تاریخ انتشار: ۰۶:۴۳ - ۲۳ مهر ۱۴۰۳

به گزارش اطلاعات آنلاین، برشی از کتاب «خون دلی که لعل شد»، خاطره رهبر انقلاب از  زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی به شرح زیر است:

امّا خواب رفیقم. البتّه ابتدا این را بگویم که او هم از روحانیون و ازجمله‌ی آخرین کسانی بود که در این زندان، هم‌زندان من بود و تا حدودی هم به حکومت ستمگر گرایش داشت؛ ولی بااین‌همه زندانی شد و کتک خورد، و شاید هم برای اینکه با روش خودش از من اطّلاعات کسب کند، به سلّول من فرستاده شده بود. البتّه من آزاد شدم و او در زندان ماند. من خواب او را از زبان خودش بیان میکنم.

گفت: «در خواب دیدم که به همراه شما به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری رفتیم. شما درحالی‌که به گلدسته‌ی بلند حرم نگاه میکردی، به من گفتی: من میخواهم به بالای این گلدسته بروم. من گفتم: این کار غیرممکن است. گفتی: خیر، ممکن است. ناگهان دیدم شما از زمین بلند شدی و به بالاترین نقطه‌ی گلدسته رفتی. وقتی به بالای گلدسته رسیدی، درحالی‌که به‌عنوان خداحافظی دست تکان میدادی، از دور مرا صدا زدی و گفتی: دیدی من میتوانم این کار را بکنم‌؟ من هاج‌وواج مانده بودم و با شگفتی و حیرت به شما نگاه میکردم، که ناگهان شما از بالای گلدسته اوج گرفتی؛ چنان‌که گویی پرواز میکنی. سپس با من با اشاره‌ی دست خداحافظی کردی و به‌سوی آسمان بالا رفتی!»

وقتی خوابش را برایم تعریف کرد، گفتم حتماً تعبیر آن، شهادت است!

البتّه چنین نبود، بلکه تعبیرش آزادی بود؛ چون چند روزی نگذشت که از زندان آزاد شدم.

ارسال نظرات